عباسی-فسا @abbasi2153
تاریخ پیوستن: ۲۷م اردیبهشت ۱۴۰۰
آمار مشارکتها: | |
---|---|
حاشیهها: |
۳۷۰ |
ویرایشهای تأیید شده: |
۳۱۶ |
ترانههای مرتبط تأیید شده: |
۱ |
مشقهای پیشنهادی تأیید شده: |
۴۲ |
خوانشهای تأیید شده: |
۵۸ |
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ سال قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:
ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست/با ما مگو به جز سخن دل نشان دوست
سلام و درود جناب آقای نوری
در این بیت پیک پی خجسته همان کسی است که از نزد دوست می آید و قاصدِ پیام و سخن دوست است. می تواند باد صبا باشد، می تواند یک شخص باشد و این را از بیت بعد و ابیات بعد می شود فهمید.
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود/یا از دهان آن که شنید از دهان دوست
آرزوی سعدی این است که سخن را از زبان دوست بشنود یا با واسطه از کسی که خودش از دهان دوست شنیده است و همان شخص، پیک پی خجسته است.
این بیت نیز مکمل همان بحث است
ای یار آشنا علم کاروان کجاست/تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست
از قاصدی که از نزد دوست می آید می پرسد که علم و نشان کاروان دوست کجاست تا به پای آن سر بنهیم
فکر کنم هرچه سخن سعدی را شرح و تفسیر کنیم فقط از زیبایی آن کم کرده ایم مخصوصا مثل بنده که تخصصی در ادبیات ندارم.
این غزل را با آواز استاد شجریان در دل مجنون بشنوید زیبایی های آن آشکارتر می شود.
ایام عزت مستدام
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
آقای 7 نمیشه یه ذره توضیحاتتان را با عصبانیت کمتر بنویسید؟
حتما باید با توپ و تشر و توهین و طعنه بنویسید؟
ناسلامتی اینجا در محضر بزرگ مرد عشق و ادب و دوستی و پاکبازی، سعدی بزرگ هستیم
درود
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲:
در مصرع عجب مدار که همدرد نافه ختنم
نافه ختن نمی تواند صحیح باشد
چون درد مال آهو است که از خون نافش درد دارد
حافظ می گوید اگر از خون دلم بوی شوق می آید تعجب نکن چون من هم مثل آهوی ختن دردی دارم و این درد عشق به خوشبویی مشکی ختن تشبیه شده است.
صحیحش این است:
عجب مدار که همدرد آهوی ختنم
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۰۵ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۲ - غزل:
بیت اول به های های صحیح است/مصرع دوم به گریه های صحیح است
بیت دوم کامشو صحیحش که امشو
باز هم استاد شجریان باعث شد شعرهایی گمنانم جان بگیرند و زمزمه همه مردم گردد
حق بزرگ استاد بر ادبیات معمولا مغفول می ماند و فقط در موسیقی شناخته شده است
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۳ - غزل:
این شعر را استاد شجریان به آهنگسازی زنده یاد استاد مشکاتیان در آلبوم خراسانیات اجرا نموده اند.
قسمت کوچکی که فعلا منتشر شده نشان می دهد این دو نابغه خراسانی موسیقی چقدر زیبا کار کرده اند هرچند فعلا اثری از ملودی های خراسان نیست شاید فقط چون شعرهای شاعران خراسان در آن به کار رفته چنین نامی بر آن نهاده اند شاید هم هنوز قضاوت زود باشد.
تاکنون پای این شعر هیچ یادداشتی نوشته نشده ولی حتما بهد از انتشار آلبوم در تاریخ 19 اسفند 98 بحث هایی در باره این شعر در اینجا خواهد بود و این نشان می دهد که کارهای استاد چقدر در معرفی یک شعر مؤثر است. استاد بود که حافظ و سعدی را از محافل ادبی به جمع مردم آورد.
بی صبرانه منتظر 19 اسفند هستیم.
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
با خون دل غلط نیست ولی عمق ماجرا را نشون نمیده و معنیش این می شود که مرکب قلم من خون دل بود. از خون دل نوشتم یعنی با درد و رنج فراوان نوشتم و این حافظانه تر است.
برای این مصرع دو ترجمه می شود در نظر گرفت
إنی رأیتُ دهراً من هجرک القیامه
1- من روزگار را از دوری تو قیامت دیدم: در این صورت دهراً مفعول به است
2- من از دوری تو قیامت را در روزگار دیدم: در این صورت دهراً مفعول فیه است
ترجمه دوم بهتر و حافظانه تر است و شدت درد دوری را بیشتر نشان می دهد. در ترجمه اول روزگار به قیامت تشبیه می شود ولی در ترجمه دوم اصلا روزگار، خودِ قیامت می شود. یعنی من قیامت را در همین دنیا دیدم.
بیت دوم:
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا (هذی) لنا العلامه
هذا صحیح نیست و باید مؤنث به کار برود. چون هذه وزن را به هم می ریزد صحیح آن باید «هذی» باشد که مترادف و شکل دیگر هذه می باشد.
و مصرع دوم پرسشی است
من از دوری او در چشمم نشانه های زیادی دارم (صد علامت اغراق) / آیا این اشک های چشمم نشانه ای برایمان نیست؟
در واقع جمله این طور است:
دموع عینی هذی، أ لَیست لنا العلامه
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز آن غریب بلاکش خبر نمیآید
سواد دو معنا دارد
سیاهی
قلعه
و در این بیت کلمه سواد ایهام دارد و هر دو معنا صحیح است
دل من سیاهی زلفت را که دید فریفته شد و در زلف سیاه تو اقامت گزید و اسیر سیاهی زلفت شد
زلف تو مانند قلعه ای است که روی صورت را پوشانده است. دل من آن را دید واردش شد و اسیر شد. چون زلف مانند حصاری روی صورت را می پوشاند و این بیچاره به طمع زیبایی وارد قلعه شده است و آنچنان در آن قلعه به بند شده که هیچ خبری از او نیست.
این هم دقیقا همین مضمون را داره:
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹:
سلام جناب آقای محمد کریمی فر
ضرب این اثر از استاد فرهنگفر نیست
از استاد جهانگیر ملک است
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:
جناب آقای مسلم فلاح
با عرض سلام
کمی بیشتر به این بیت و نیز به معارف اسلامی توجه کنید
اولا حافظ می فرماید در شریعت ما یعنی ایشان ابتدا شریعت را پذیرفته است و صحبت های بعدی در پی آن آمده است.
ثانیا آزار دیگران گناهی است که خداوند آن را نمی بخشد چون حق الله نیست و حق الناس است.
ثالثا آزار را اگر به معنی ظلم بگیریم که همین طور نیز هست شرک را نیز در بر می گیرد. به این حدیث دقت کنید:
اَلظلْمُ ثَلاثَةٌ: ظُلْمٌ لا یَغْفِرُهُ اللهُ، وَ ظُلْمٌ یَغْفِرُهُ، وَ ظُلْمٌ لا یَتْرُکُهُ فَأَمّا الظُّلمُ الَّذی لا یَغفِرُهُ اللهُ فَالشِّرکُ قالَ اللهُ: إنَّ الشِّرکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾ و أَمَّا الظُّلمُ الَّذی یَغفِرُهُ اللهُ، فَظُلمُ الْعِبادِ أنفُسَهُم فی ما بَینَهُم وَ بَینَ رَبِّهِم، و أمَّا الظُّلمُ الَّذی لا یَتْرُکُهُ اللهُ،فَظُلمُ الْعِبادِ بَعْضِهِم بَعْضاً
ظلمی که خداوند آن را رها نمی کند ظلم مردم به همدیگر است
پس با این تفاصیل حافظ راه هر نوع آزار و ستم و ظلم را بسته است کسی که اهل این سه آزار نباشد هیچ کاری نمی کند جز اینکه ثواب و صحیح است
مثالی عرض کنم:
شخصی به پیامبر عرض کرد چکار کنم که رستگار شوم؟
پیامبر فرمود دروغ نگو
این سخن به این معنی نیست که فقط دروغ نگو ولی دزدی بکن و آدمکشی بکن و ..
بلکه یعنی دروغ را که ترک کنی بقیه کارهای بعد راه نفوذشان بسته می شود.
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶:
متأسفانه در اینجا برخی خودشون را هم پیاله علی حاتمی و شاملو و شهره آغداشلو و شفیعی کدکنی گرفته تا احتمالا خیام و حافظ می دانند که در کافه با هم آبجو تگری می زدند و البته علامه دهر هم هستند
هرکسی هم چیزی می نویسد سریع و بدون اطلاعات موضع می گیرند و به غلط های تایپی که گریزناپذیر است هم رحم نمی کنند
وقتی انسان اطلاع ندارد که مثنوی یک گوشه در موسیقی است مگر حتما باید به صورت دیگران ناخن بکشد و علمش را به رخ بکشد که این شعر مثنوی نیست بلکه رباعی است؟
گاهی سکوت بیشتر نشانه دانایی است
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۶ سال قبل، چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸:
تَصُدُّ عَنّی فِی الجَوْرِ وَ النّوی لٰکِن
إاِلَیْکَ قَلْبی یا غایَةَ المَنَیٰ صابِ
صابٍ در واقع اسم فاعل از فعل ناقص «صبو= میل کرد، گرایش داشت، اظهار عشق کرد» می باشد مثل «هادی» که در حالت رفع و جر به شکل «صابٍ هادٍ» نوشته می شوند. چون در شعر واقع شده به صورت صابِ نوشته می شود و به صورت صابی خوانده می شود.
ترجمه: با ستم و دوری گزیدن از من روی می گردانی/اما ای منتهای آرزویم، دلم هوای تو را دارد.إِلَی العُداةِ وَصَلْتُمْ وَ تَصْحُبونَهُمُ
وَ فی وِدادِکُمُ قَدْ هَجَرْتُ أَحْبابی
ترجمه: به دشمنان پیوستید (رسیدید) و با آنان همنشین و دوست شدید / در حالی که من در دوستی شما، دوستدارانم را رها کردم
أَحِبَّتی أَمَرونی بِتَرْکِ ذِکْراهُلَقَدْ أَطَعْتُ وَ لٰکِنَّ حُبَّهُ آبِ
أَبی یأبی (سر باززد، امتناع کرد) و اسم فاعل آن آبی است اما در حالت رفع و جر، حرف یاء ساقط می شود و به جای آن تنوین جر می آید: آبٍ در شعر به صورت آبِ نوشته می شود و آبی خوانده می شود.
ترجمه: دوستانم مرا به ترک یاد او امر کردند و من تبعیت کردم ولی دوستی او از این اطاعت، امتناع می کند.
روزگار شادیتان پیوسته باد
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۶ سال قبل، دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:
سلام و درود
گوهر به میان زر برآمیخت
چون ریگ بر اهل ریگ میریخت
ریگ اول به همان معنی است که ما استفاده می کنیم و کنایه از بذل و بخشش زیاد است
اما ریگ دوم در واقع ترجمه کلمه بَطحاء است
دشت مکه را بطحاء می گویند اهل ریگ = اهل بطحاء= اهل دشت مکه
در قصیده فرزدق که مدح امام سجاد (ع) است این واژه را می بینید:
هٰذَا الذَّی تَعْرِفُ البْطَحْاءُ وَطْأْتَهُ
وَ الْبَیتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ
این کسی است که ریگزارهای مکه گام هایش را می شناسند
و خانه خدا و بیرون و درون حرم او را می شناسند
ایام عزت مستدام
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۶ سال قبل، جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:
آقای مسعود فرمودند در مصرع زیر «زبان خامه» باید به صورت مضاف و مضاف الیه یعنی با کسر نونِ زبان خوانده شود
قوت شرح عشق تو نیست زبان، خامه را
ولی همان که همایون شجریان خوانده درست است. را در اینجا علامت مفعول نیست و اصلا فعل متعدی نداریم که نیاز به مفعول داشته باشد. را در اینجا به معنی «برای، داشتن» می باشد. کمی کلمات را جابجا کنیم معنی مشخص می شود.
خامه را زبان قوت شرح عشق تو نیست (قلم قدرت بیان عشق تو را ندارد)
مصرعی که از حافظ آورده اید با این مصرع از نظر مفهوم تفاوت دارد. اگر در بیت حافظ فعل «ندارد» را بردارید و به جایش از را استفاده کنید به همین شکل می شود:
خامه را زبان بیان فراق نیست
در بیت زیر در مصرع اول حرف را علامت مفعول و در مصرع دوم به معنی «برای» است
امشب سبک تر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
ایام عزت مستدام
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۶ سال قبل، پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴:
سلام
معنی این بیت:
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
تنم فرسود و عقلم رفت یعنی پیر شدم چون پیری باعث فرسودگی جسم و زایل شدن عقل می شود.
سعدی دارد می گوید با وجود این که پیر و ناتوان شدم و جسم و عقلم از کار افتاده است ولی عشق در وجود من هنوز زنده است
و اگر در راه این عشق و معشوق از بذل جان دریغ کنم دروغگو هستم و عاشق واقعی نیستم.
بذل جان که جای خود دارد حتی گلایه هم در فرهنگ عشق نیست
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
حافظ
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۶ سال قبل، شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:
سلام
در بیت آخرمصرع اول
آن دم که با خیالت دل را ز عشق گوید
عطار اگر شود جان اندر میان نگنجد
راز از هم جدا شده و معنی بیت کاملا از بین رفته است
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۶ سال قبل، یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:
قابل توجه استاد الاساتید حضرت آقای شمس الحق
بوسعید مهنه در حمام بود
قایمیش افتاد و مردی خام بود
شوخ شیخ آورد تا بازوی او
جمع کرد آن جمله پیش روی او
شیخ را گفتا بگو ای پاک جان
تا جوانمردی چه باشد در جهان
شیخ گفتا شوخ پنهان کردنست
پیش چشم خلق ناآوردنست
این جوابی بود بر بالای او
قایم افتاد آن زمان در پای او
چون به نادانی خویش اقرار کرد
شیخ خوش شد، قایم استغفار کرد
خالقا، پروردگارا ، منعما
پادشاها، کارسازا ، مکرما
چون جوانمردی خلق عالمی
هست از دریای فضلت شبنمی
قایم مطلق تویی اما به ذات
وز جوانمردی ببایی در صفات
شوخی و بیشرمی ما در گذار
شوخ ما را پیش چشم ما میار
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۶ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶:
سلام
این مصرع به همین شکل صحیح است:
سعدی چراغ مینکند در شب فراق
چراغ می نکند یعنی چراغ روشن نمی کند، چراغ تهیه نمی کند
تا مبادا در روشنایی متوجه شود که جز به دوست دارد نگاه می کند.
در واقع سعدی می خواهد با خیال دوست خوش باشد و نمی خواهد با رویارویی واقعیت این خیال باقی مانده هم از بین برود
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:
سلام
در مصرع دوم:
نه احتمال نشستن نه پای رفتارم
رفتار به معنی شیوه و عملکرد نیست
رفتار در اینجا به معنی رفتن است
مانند گفتار = گفتن
نوشتار = نوشتن
یکی از زیباترین کاربردهاست و خداوند روح سعدی را در گلستانی چون گلستان زیبای خودش قرار دهد که اگر سعدی نبود بسیاری از واژه ها از بین می رفتند یا فراموش می شدند.
ضمنا دوستان عزیز بر اساس میل و سلیقه شخصی واژه ای را پیشنهاد نکنید. ما داریم سخن سعدی را می خوانیم که معیار زبان فارسی است
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۶ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:
حافظ می (صرف نظر از مفهوم یا مصداق آن) را مایه روشنی دل می داند
به آب روشن می عارفی طهارت کرد/علی الصباح که میخانه را زیارت کرد
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد/گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید/ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید
ز آفتاب قدح ارتفاع عیش بگیر/چرا که طالع وقت آن چنان نمیبینم
حافظ در این بیت:
به نیمشب اگرت آفتاب میباید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز
می فرماید اگر می خواهی در نیمه شب دلت روشن و چون آفتاب شود، نقاب را از روی دختر زیباروی رز (رز = درخت انگور) بردار
دختر رز = شراب
نقاب برداشتن= در اینجا از خم به سبو و جام آوردن
پس حرف «می» همان علامتی است که در ابتدای فعل می آید و قطعا به معنی شراب نیست.
اگر آن طور که دوست شما فرموده است تصور شود کلا این بیت لغو و بیهوده می شود:
اگر نیمه شب هوس می کردی برو به سراغ دختر رز = شراب
مثل اینکه به کسی بگوییم اگر نیمه شب هوس بستنی کردی برو بستنی بخور !!!
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۵ سال قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰: