گنجور

حاشیه‌ها

افسانه چراغی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۳۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴ - در مدح ابوعمر عثمان مختاری شاعر غزنوی:

هم به جانت که بیاراسته جانم ...

چو جهان

افسانه چراغی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴ - در مدح ابوعمر عثمان مختاری شاعر غزنوی:

ای میر سخنان کز پی نفع حکما ...

ای امیر سخنان

سبحان ساعدی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۳۰ در پاسخ به بی سوات دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۹:

با درود

قرده به معنای بوزینه ی ماده و قردک از نگاه بنده منظور در شعر بوزینه ی ماده ی کوچک (به نوعی تعبیری از فاحشگی و خودفروشی میباشد) می‌باشد ،

افسانه چراغی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید:

کنون ماحضر این خورش نوش کن ...

همه رنج و اندُه فراموش کن

افسانه چراغی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۲۱ دربارهٔ عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید:

بسی گلّه دارم بدین کوهسار ز ...

بسی گلّه دارم بدین کوهسار

ز هر چارپا کآید اندر شمار

افسانه چراغی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید:

به دامان کُه بد یکی مرغزار ...

به دامانِ کُه بُد یکی مرغزار

افسانه چراغی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید:

بر افراز آن گر پریدی عقاب شدی ...

بر افراز آن: بر بالای آن

افسانه چراغی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۱۲ دربارهٔ عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید:

چو برداشت ترک ختن سر ز جای شب ...

چو برداشت

افسانه چراغی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۰۴ دربارهٔ عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید:

چو شد دامن افشان شب تیره یاز ...

چو شد

افسانه چراغی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید:

چو شد گرم بازار نخچیرگاه برآمد غو طبل زرین به ماه

چو شد گرم بازار نخچیرگاه

برآمد غو طبل زرین به ماه

وقتی همه چیز در شکارگاه آماده شد و رونق گرفت، چنان بر طبل زرین کوفتند که بانگ آن به آسمان رسید.

غو به معنی بانگ و فریاد 

افسانه چراغی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید:

که دیریست دارم هوای شکار که ...

با توجه به معنی به نظر می‌رسد "چون" درست نباشد و به جای آن "تن" یا "جان" درست است.

معنی: مدتی است که هوای شکار دارم برای این که تنم یا جانم از جنگ خسته و کوفته و بی‌حال شده.

شاهان برای سر حال آمدن و تقویت تن به شکار می‌پرداختند.

وحید ثقفی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵:

مصراع اول بیت 6 باید این‌گونه باشد: «خاک بر آب بقا باد که از آتش عشق».

خاک بر چیزی کنایه از بی‌ارزش دانستن آن چیز است.

افسانه چراغی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح سیف الدوله محمود ابراهیم:

وان لاله که از حرص ثنا گفتن ...

حرص به معنی آرزومندی بسیار و میل شدید به چیزی است و معمولا این واژه پسندیده و دلنشین نیست بویژه که برای شکوفا شدن گل به کار رود. اگر واقعا شاعر آن را به کار برده و اشتباه نسخه و تایپ نباشد، می‌توانست به جای آن از "میل" یا "بهر" استفاده کند بهتر در شعر می‌نشست. نظر من اینست وگرنه ابوالفرج خود استاد شاعران است.

رضا آذرآیین در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۲:

این شعر  درباره شکرگذاری و خوشبین بودن است و با چیزی که امروزه به عنوان قانون جذب مطرح می‌شود تفاوت‌های بنیادین دارد . حتی در مفهوم شعر این نهادینه شده که خوبی ها را به روی خود آوریم و شکرگزار باشیم ولی تلخی ها و ناراحتی را در خلوت با خداوند بگوییم و به رو نیاوریم . 

تفاوت بنیادین این فکر با قانون جذب در این است که در اینجا مخلوق با خالق خویش در ارتباط است به وسیله‌ی شکرگزاری حال خوش و روزی بدست می‌آورد . همچنین با خوش‌بینی انگیزه و توان بیشتری برای ادامه‌ی راه دارد .

اما در قانون جذب امروزی این چنین گفته می‌شود که قدرت بدست آوردن خواسته ها در دست خود مخلوق است و وی باید خواسته اش را بارها با خود تکرار کند و آن را تصور کند تا به سمتش جذب شود. یعنی انجام دهنده یا فاعل اصلی در این گزاره خود مخلوق است . 

این دو اندیشه هرچند همانندگی بسیار دارند ولی در بنیاد یکسان نیستند . 

مولانا حتی خود غم را از جانب خداوند می‌دانند و آن را انکار نمی‌کنند:

نسبتش دادی و جفت و خال و غم
با هزار اندیشه و شادی و غم

باز بعضی را رهایی داده‌ای
زین غم و شادی جدایی داده‌ای

یا در جای دیگر :

فکرتی کز شادیت مانع شود
آن به امر و حکمت صانع بود

یا باز می‌گوید :

آتشین طبعت اگر غمگین کند
سوزش از امر ملیک دین کند

آتش طبیعت اگر شادی دهد
اندرو شادی ملیک دین نهد

چونکه غم بینی تو استغفار کن
غم به امر خالق آمد کار کن

چون بخواهد عین غم شادی شود
عین بند پای آزادی شود

، ولی آشکار کردن و بازگو کردن آن را ناروا می‌دانند و هنگام بروز آن را شب می‌دانند که هم در خلوت است هم روح آزادتر است :

هر شبی از دام تن ارواح را
می‌رهانی می کنی الواح را

می‌رهند ارواح هر شب زین قفس
فارغان نی حاکم و محکوم کس

شب ز زندان بی خبر زندانیان
شب ز دولت بی‌خبر سلطانیان

نه غم و اندیشه ی سود و زیان
نه خیال این فلان و آن فلان

 

ولی در قانون جذب خود غم به عنوان انرژی منفی (!) در نظر گرفته می‌شود که به سوی انسان می‌آید اما در نظر مولانا خود غم یک موهبت الهی است :

چون جفا آری فرستد گوش مال
تا ز نقصان واروی سوی کمال  (غم وسیله‌ی جنبش به سوی کمال( 

شاد شو از غم که غم دام لقاست
اندرین ره سوی پستی ارتقاست

یا می‌گوید:

فکر غم گر راه شادی می‌زند
کارسازیهای شادی می‌کند

خانه می‌روبد بتندی او زغیر
تا درآید شادی تو ز اصل خیر

می‌فشاند برگ زرد از شاخ دل
تا بروید برگ سبز متصل

می‌کند بیخ سرور کهنه را
تا خرامد ذوق نو از ماورا

غم کَنَد بیخ کژ پوسیده را
تا نماید بیخ رو پوشیده را

غم ز دل هر چه بریزد یا بَرد
در عوض حقّا که بهتر آوَرَد

خاصه آنرا که یقینش باشد این
که بود غم بنده ی اهل یقین

یا : 

ناخوش او خوش بود در جان من
جان فدای یار دل رنجان من

عاشقم بر رنج خویش و درد خویش
بهر خشنودی شاه فرد خویش

خاک غم را سرمه سازم بهر چشم
تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم

............

پس در اندیشه‌ی مولانا غم و شادی هر دو از سوی خداست و ما باید به هر دو احترام بگذاریم ولی شادی را به رو آوریم و شکرگزار باشیم . 

افسانه چراغی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح سیف الدوله محمود ابراهیم:

چگونه شد که جوان شد از آن سپس ...

چگونه شد که جوان شد از آن سپس که نماند

درخت را به سر شاخ بر، نشان غراب؟

بیژن آزاد در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۵۱ دربارهٔ حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۱ - سفرنامه:

بیت 6/آن که شخص معرفت را ذات از اوست

مهرگان در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۲۷ در پاسخ به علی دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹:

اختیار فاعلاتن به جای فعلاتن.

السید امیررضا الموسوی فر در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۲۹ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۴۲ - ذکر جنید بغدادی قدس اللّه روحه العزیز:

بسم الله

شعر (من لم یکن للوصال اهلا  فکل احسانه ذنوب ) که در اسطار اولیه آمده بنظر می رسد ابداع شخص جنید رحمه الله نباشد .

قدیمی ترین منبعی که به این شعر اشاره کرده کتاب قوه القلوب فی معامله المحبوب ج 2 ص 117 است البته نویسنده را مجهول گذاشته و فرموده (قال بعض الادباء) و بعد از آن کتاب معجز احمد در ج 1 ص 311 ذکر کرده که او نیز به منشی این شعر اشاره نکرده ولکن دو بیت بر آن افزوده : ( ولکن تفوق الناس رایا و حکمه  کما فقتهم حالا و نفسا) که آنچنان شباهتی به پیام شعر قبل خود ندارد و راغب اصفهانی در قرن 6 یعنی هم عصر با جناب عطار این شعر را از شبلی دانسته و شبلی این شعر را در جواب کسی گفته که از او پرسیده انسان بچه چیز از رب خویش فاصله می گیرد در کتاب محاضرات الادباء و در کتابی دیگر بنام طیوریات ج 3 ص 1159 هم شاعر این شعر را شبلی دانسته اند و بنابر برخی اقوال شخصی ابلیس را در خواب می بیند و به او اعتراض می کند که چرا سجده نکردی و ابلیس در جواب این شعر را می گوید و این گزارش اخیر در کتاب المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم آمده که نوشته ابن الجوزی معاصر عطار است علی ای حال شاعر اصلی این شعر بر ما معلوم نشد با جوس خلال کتب ، لا حول و لا قوه الا بالله 

کوروش در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۲۸ در پاسخ به نگار دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:

عاشق که باشی باقی جهان باعث بالا رفتنت میشه

کوروش در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۲۶ در پاسخ به علی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:

۱
۱۳۱۶
۱۳۱۷
۱۳۱۸
۱۳۱۹
۱۳۲۰
۵۴۶۲