گنجور

حاشیه‌گذاری‌های عباسی-فسا @abbasi2153

عباسی-فسا @abbasi2153


عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

درودتان باد
حافظ در این غزل به شدت بیمناک از برملا شدن رازی است که تاکنون سر به مُهر و مستور بوده است. در سه مورد (بیت اول، پنجم و آخر) این ترس و زنهار در سخن حافظ مشهود است.
اما برملا کنندگان راز، در بیت اول اشک است که پرده دری می کند و راز حافظ را برملا می کند و در دو مورد بعد، باد صبا افشاگر است.
باد صبا گاهی قاصد محبوب است و گاهی جاسوس و برملا کننده راز. حافظ در موراد زیادی به این موضوع پرداخته است. در بیت زیر (از غزلی دیگر) باز هم اشک و باد صبا را در سخن چینی و برملا کردن راز، همراه هم کرده است:
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز/و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند
آنگاه که حافظ در حالت هجران و دوری است، باد صبا را به کمک می خواهد تا پیامش را به معشوق برساند یا خبری از معشوق بیاورد:
صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
وز او به عاشق بی‌دل خبر دریغ مدار
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
نکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگو
نامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بیار
صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همی‌کند کرمی
اما هنگامی که حافظ در وصال است، از باد صبا حذر دارد که مبادا غمازی کند.
در بیت دوم یک ایهام وجود دارد:
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر/آری شود ولیک به خون جگر شود
سنگ باید در دل زمین بماند و بر اثر فشار و گرمای زمین به لعل تبدیل شود (عقاید قدما)
گاهی ایهام در کلمه است و گاهی در کلام. در اینجا ایهام در کلام وجود دارد:
معنی اول:
می گویند که سنگ اگر صبر کند به لعل تبدیل می شود. آری ممکن است اما با خون جگر و تحمل سختی.
معنی دوم که در واقع مخفی است:
در زمان های قبل افرادی که توان خرید لعل را نداشته اند یا در کار فریب مشتری بوده اند تکه سنگی را درون جگر گوسفند یا گاو می گذاشته اند تا به تدریج خون جگر به رگه های سنگ نفوذ کند و شکل زیبای لعل را به خود بگیرد.حافظ به نوعی طعه می زند که سنگ ممکن است به لعل تبدیل شود ولی با خونی که از جگر گوسفند یا گاو وارد رگه های آن می شود. در واقع می خواهد بگوید سنگ هیچگاه به لعل تبدیل نمی شود و ارزشِ لعل، ذاتی است.
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
مردمان قدیم معتقد بودند ماده ای به نام کیمیا وجود دارد که اگر به فلز بی ارزش مانند مس بزنند آن را تبدیل به طلا می کند و علم شیمی (کیمیا) بر همین اساس پیش رفت.
حافظ در این بیت صورت خود را خاکی و بی ارزش می داند که با کیمیای مهر دوست به طلا تبدیل شده است. زیبایی که در این بیت است این که گرچه صورت حافظ در طریق وصال، زرد و نحیف شده است که نشانه ضعف است اما ارزش یافته است و این سخن را، سعدی به شکلی زیباتر بیان می کند:
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد؟
اکسیر عشق در مسم افتاد زر شدم
استاد شجریان در آلبوم افتخار آفاق این شمش های زر ناب را چنان صیقل داده که چشمی بر آن نمی افتد مگر تابش آن، چشم را خیره می کند و دل کندن از آن ممکن نیست.
مخصوصا در بیت آخر که با تکرار «دم درکش» حافظ را نصیحتی تام و تمام می کند.
خودتان گوش دهید.

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

استاد شجریان آلبومی در سه گاه دارد به نام افتخار آفاق که اجرای دیگری از آلبوم آسمان عشق است با غزل های آوازی متفاوت است. این غزل را در آنجا اجرا کرده ولی چون انتشار رسمی ندارد نمی شود در اجراهای گنجور اضاف نمود.
کار بسیار ارزشمندی است

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۹:

سلام و عرض ادب
در مصرع دوم بیت مانده به آخر
چون برون آید از جای ببینش همه ارد
کلمه ارد را هرچه جستجو کردم معنی برای آن نیافتم. معنیی که به اینجا بیاید
قطعا با توجه به وزن این شعر باید آن را اُرْد بخوانیم ولی مفهومی ندارد
اُرْد یک کلمه انگلیسی است و قطعا در زمان مولانا رایج نبوده و حتی اگر رایج هم بوده معنی آن ربطی به این بیت ندارد.
دوستی فرموده بودند باید دُرد باشد. معنی دُرد هم به این بیت نمی خورد:
دُرد: شرابی که ناخالصی و ته نشینی دارد، شراب ته خم که نصیب افراد بی بضاعت می شد. (در برابر شراب صافی)
شاید هم نکته ای است که بنده بی اطلاعم و دوستان لطف می فرمایند و روشنگری می نمایند.
و نکته آخر: در بخش اجراهای هر غزل نوشته شده که کدام عزیزان این غزل را اجرا نموده اند. نیازی نیست دوباره نوشته شود.
ایام عزت مستدام

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹:

کاش آقای شمس الحق هیچگاه چیزی نمی نوشتند
این همه توهین و سرزنش دیگران چه معنایی دارد؟
بر فرض محال هم که کسی دانا باشد و هم پیاله مرحوم علی حاتمی و دیگر بزرگان بوده باشد دلیلی ندارد این همه زننده با دیگران صحبت کند
اینجا ناسلامتی بزم سعدی و حافظ و بزرگان ادب است

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:

با عرض سلام خدمت دست اندرکاران زحمتکش رنجور
سپاس از زحمات بسیار با ارزش شما
چند مورد در این ملمع وجود دارد که بدون دلیل خاصی به همان شکل دارای ایراد باقی مانده اند البته بعضا قبلا تذکر داده شده است:
اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم
مضی الزَمانُ و قلبی یقولُ اَنَّکَ آتی
آتی به شکل آتٍ صحیح است قبلا هم دلیلش ذکر شده است و نیز أنَّک همزه اش باید مکسور باشد یعنی به شکل إنَّک.
چون کل جمله به همراه إنَّ مقول قول هستند.
اگر فقط اسم و خبر، مقول قول باشند باید أنَّ نوشته شود:
قلبی یقول أنَّ(کَ آتٍ) قسمت داخل پرانتز، مقول قول است. دلم می گوید که: تو می آیی
اما وقتی با إنَّ نوشته شود قلبی یقول (إنَّکَ آتٍ) قسمت داخل پرانتز، مقول قول است دلم می گوید حتما تو می آیی
و مشخص است که منظور نوع دوم است
وَصَفتُ کُلَّ مَلیحٍ کما یُحبُّ و یُرضی
محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی
عزیز بزرگواری (که اظهار لطف فرموده بودند ولی متأسفانه به جا نیاوردم) فرموده بودند فعل های یحب و یرضی باید مجهول باشند. نمی دانم از کجا به این نتیجه رسیده اند اگر بخواهیم مجهول کنیم باید فعل یرضی هم از باب افعال بیاوریم. آن وقت معنای سخت و دور از ذهنی می شود. هر ملیحی را وصف کردم به گونه ای که دوست داشته شود و راضی کرده شود. می بینیم این دو فعل اصولا با هم نمی خوانند
همان شکل فعل معلوم درست است و مدیران محترم یُحِبُّ و یَرضی را اصلاح می فرمایند.
هر ملیحی را وصف کردم به گونه ای که (آن را) دوست دارد و راضی شود.
اخافُ مِنکَ و اَرجوا و اَستَغیثُ و اَدنو
که هم کمند بلایی و هم کلید نجاتی
الف فارقه در أرجوا نیاز نیست چون این الف فقط برای جمع مذکر به کار می رود جهت جلوگیری از اشتباه شدن با افعال غیر جمع مثل همین أرجو و أدنو
أرجوا (جمع مذکر باب إفعال): کار را به تأخیر انداختند
أرجو (متکلم وحده مجرد) امید دارم
در بیت آخر الوَکَنات و الوُکَنات هر دو صحیح هستند
و در آخر کاش برای سایت فونتی تعریف می شد که حروف خاص عربی را بشود به همان شکل صحیح نوشت (کاف آخر، ی دارای دو نقطه و تاء گرد)
ایام عزت مستدام

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۵ - غزل:

املای متن به این شکل صحیح است مخصوصا در مورد حرف «ر» به معنی را که باید جدا نوشته شود. امیدوارم فونت های سایت اجازه دهد حرکات و سکون به درستی درج شود.
زُلفای قِجَری رْ درهم و بشکسته مکن واز
درهای سِلامت رِ بِروم بِسته مکن واز
دوباره زلف های قجری را در هم و بشکسته مکن/ درهای سلامت را دوباره بر رویم مبند
گر ما رِ مِخِیْ‌،‌ها، نِمِخیْ نِه‌، دو کِلیمه
این بار مو رِ مثل همه بار خِسته مکن واز
اگر ما را می خواهی بگو «ها» نمی خواهی بگو «نه» / این بار مثل هر بار ما را خسته نکن
«ها» به معنی بله. در خیلی از شهرها از جمله در استان فارس هم به کار می رود.
یار اینجیه اِ‌ْمشو مَخَن‌ آوازه مؤذن
تامْ‌، خادم مِچِّدْ، در گلدِسته مکن واز
یار اینجا است؛ ای مؤذن امشب آواز مخوان/تو هم ای خادم مسجد در گلدسته را باز نکن (چون قبلا باید در گلدسته ها را باز می کردند تا مؤذن برای اذان گفتن به پشت بام برود. هنوز دستگاه های صوتی نبوده که از زیر پتو اذان بگویند.)
مِچِّدْ = مسجد (در برخی شهرهای فارس نیز مخصوصا شیراز در گویش قدیم تر به مسجد می گویند مَچِّت)
از زلف کُتا ابروی پیوسته شو و روز
عمرُم رِ کُتا، رَنجُمُ پیوسته مکن واز
از زلف کوتاه و ابروی پیوسته، دوباره شب و روز عمرم را کوتاه و رنجم را پیوسته نکن
کلمه پیوسته در مصرع آخر به صورت ییوسته نوشته شده که باید اصلاح شود

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:

نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند/همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
برخی دوستان فرموده اند استاد شجریان کلمه «نوبتی» را اشتباها به صورت نکره خوانده است و باید به صورت اسم منسوب بخواند.
ابتدا ذکر یک نکته لازم است که استاد هم انسان هستند و دارای اشتباه. در جاهایی هم کلماتی را اشتباه خوانده اند هرچند این موارد بسیار اندک است و در برابر حجم عظیم کارهای ایشان اصلا به چشم نمی آید مخصوصا که ایشان معمولا غزل ها را از حفظ می خوانند.
اما در اینجا کاملا درست خوانده است. به معنای بیت توجه کنیم، اگر به صورت اسم منسوب بخوانیم چند مشکل ایجاد می شود و غزل سعدی را ا معنا می اندازد.
نخست: «نوبتی» در معنایی که مد نظر این دوستان است چیزی را نمی خواند بلکه دهل و نقاره می زند (نوبتی: کسی که در نقاره‌خانه کوس یا دهل می‌زند؛ نوبت‌زن.) در حالی که اینجا حرف از خواندن است.
سعدیا نوبتی امشب دهل صبح نکوفت/یا مگر روز نباشد شب تنهایی را
در اینجا به صورت اسم منسوب است
دوم: اگر به صورت اسم منسوب بگیریم مصرع دوم ارتباطش با مصرع اول قطع می شود.
سوم: در این صورت باید فعل «بگرفت» متعدی باشد یعنی کسی نفس خروس را گرفته باشد و آن را از خواندن منع کرده باشد تا دهل زن بخواند. (خواندن دهل زن!!!!)
اما در مورد موسیقی هم فرموده بودند تنظیم آن سطحی و دست دوم است.
نخست: آهنگساز و تنظیم کننده این تصنیف استاد درخشانی است، شاگر مبرز استاد محمدرضا لطفی. استاد درخشانی جزء آهنگسازان بزرگ و معدود تنظیم کنندگان زبردست است.
دوم: این اجرا فقط یک تصنیف است و تصنیف نمی تواند حق شعر را بیان کند. استاد شجریان درمصاحبه ای فرمودند: «اگر آواز فراموش شود غزل هم کم رنگ می شود. ارزش غزل و شعر در آواز است که خودش را نشان می دهد و در تصنیف به خاطر دست و پاگیر بودن ریتم ها برخی نمی توانند مفاهیم را خوب بیان کنند و ممکن است شعر دچار آهنگ و ریتم شود.»
اگر کسی یا اثری را دوست نداریم باعث نشود یک غزل سعدی را از معنا بیاندازیم

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:

سلام و درود
جناب آقای بیژن در مورد نقد صوفی فرموده اند «منظور حافظ این است که نقد او ازصوفیان که در بسیاری از غزل هایش آنها را نقد میکندشامل همه نیست.»
کلمه «نقد» به معنی انتقاد در زمان ما به کار می رود.
نقد در زمان حافظ به معنی واقعی آن یعنی پول، زر، سیم و اندوخته بوده است.
حافظ در باره اعمال و اندوخته ها و داشته های صوفی حرف می زند. ظاهرا در اینجا یک شخص خاص هم مورد نظر بوده و البته قابل تعمیم به موراد مشخص. دلیل این که بنده معتقدم نظر حافظ بر شخص خاص بوده این است که آن را بدون شکل اضافه و نیز به شکل مفرد آورده. در جاهایی که حافظ در باره کل صوفی ها نظر می دهد یا آن صوفی را دارای صفت یا دارای مضاف الیه و یا به شکل جمع آورده است.
به بیت دوم هم مراجعه نمایید مشخص است که به شخص خاص نظر داشته است:
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد

منظور این است (برداشت بنده از سخن حافظ) که همه اندوخته اعمال و داشته های آن صوفی خاص، ناب و خالص نیست و در زیر آن خرقه و لباس شهرت دینی چه بسا آتشی از جهنم نهفته باشد.
حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا
که چه زنار ز زیرش به دغا بگشایند
خدا زان خرقه بیزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
ایام عزت مستدام

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:

سلام جناب گویان
یک بار دیگر توضیحات را ملاحظه بفرمایید.
کلمه «را» در اینجا به معنی «برای، داشتن» می باشد

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:

درود به یاران همراه
نامه تعزیت دختر رز بنویسید
تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند
گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب
تا حریفان همه خون از مژه‌ها بگشایند
برخی بزرگواران در اینجا نوشته اند مصرع دوم این دو بیت با هم جابجا شده است!!
نمی دانم دلیل این بزرگواران چیست اما به نظر بنده کمینه این ابیات به همین شکل درست است.
بیت چهارم:
زلف گشادن و مو پریشان کردن در هنگام دریافت خبر مرگ کسی است.
نامه تعزیت (سیاه نامه، خبر مرگ، نامه تسلیت) دختر رز (شراب) را بنویسید تا مغبچگان ساکن میخانه زلف بگشایند و عزا بگیرند.
(رَز = ما در استان فارس به درخت انگور یا مو می گوییم رَز و دختر رز همان محصول درخت انگور است)
برسان بندگی دختر رز گو به درآی/که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر/که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد/شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
اما بیت پنجم:
وقتی گیسوی چنگ بریده شود (استعاره) از آن خون جاری می شود و با مصرعی که در ادامه آن آمده است تطبیق دارد.

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

در نسخه ای که استاد شجریان بر اساس آن این غزل را اجرا کرده اند دو تفاوت دیده می شود. نمی خواهم بگویم چون استاد این طور اجرا کرده اند پس به این دلیل درست است.
سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها
به این شکل خوانده اند: سر تسلیم من و خاک در میکده‌ها
سر تسلیم را بر خاک می گذارند نه بر خشت. و تعبیر این که منظور از خشت در اینجا خشت بالای در میکده بوده که افراد مجبور به خم شدن شوند، به نظر تعبیر درستی نمی آید و حافظ با کمبود کلمه مواجه نبوده که بخواهد چنین تعبیری را بیاورد.
خاک میکده و خاک در میکده سه بار دیگر هم در غزلیات حافظ آمده است

و این مصرع:
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
به این شکل خوانده اند:
تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت
به نظر می رسد این خوانش صحیح تر باشد چون دو کلمه «که» پشت سر هم قرار نمی گیرند

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

درود به همراهان دانا
سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
نظرات زیبا و متنوعی در باب کلمه خشت نگاشته شده بود. می توان در مصرع اول مفهوم دیگری را هم برای کلمه خشت متصور شد. ناگفته پیداست که در پی تفسیر سخن حافظ نیستیم و فقط برداشت خود را بیان می کنیم.
گاهی خشت کنایه از بنا و ساختن و ساختمان نیز می باشد. مثلا می گوییم خدا خشت فلانی را نزده یا خشت اول چون نهد معمار کج ...
به معنی بنا و شروع بنا است.
(برداشت بنده): حافظ در این مصرع به آفرینش آدم و پیمان ازلی اشاره می کند: سر من از روز ازل و تأسیس این میخانه در تسلیم پیمان و رضا بوده است.
در مصرع دوم برخی دوستان نوشته اند حافظ می گوید هرکس نمی فهمد برود سرش را روی خشت لحد بگذارد و بمیرد.
بعید می دانم چنین منطق و نفرینی را بشود به حافظ منتسب نمود.
شاید می خواهد بگوید روزی سرت به سنگ می خورد، روزی متوجه میشی ولی با سختی و شکست
اگر پند خردمندان به شیرینی نیاموزی/فلک آن پند با تلخی بیاموزد تورا روزی

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

هرکسی در اظهار نظرش آزاد است ولی حیف است در سایت گنجور هر چیزی درج شود نمونه اش همین ارتباطاتی که جناب آقای ادیب نیا آورده اند.
آخه شعر سعدی چه ارتباطی به این مطالب گفته شده و غیبت و از این بحث ها دارد؟
مگه مجبوریم هرچه در ذهنمان است را بر سخن بزرگان بار کنیم؟
حالا اگر زیر غزل حافظ نوشته می شد شاید ذره ای ارتباط بین آنها پیدا می شد ولی عجیب است کلام سعدی را با این حرف ها خراب کنیم
خواهش می کنم این ها را در همان وبلاگ وزینتان بفرمایید تا ساعتی که تفرج در باغ سعدی داریم کمی از این بحث ها دور شویم

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
بحث های زیادی پیرامون این بیت در گنجور در گرفته است و عده ای از بزرگواران معتقدند که بهتر است به جای «گرفتم» از «بگفتم» استفاده شود.
این پیشنهادات دلیلش این است که ممکن است «بگفتم» به مذاق برخی بزرگواران خوش تر آمده باشد در حالی که به دو نکته توجه ندارند:
1- اولا کلام سعدی ملاک سنجش زبان ماست و برعکس آن صحیح نیست. ما باید صحت گفتار و نوشتارمان را بر معیار و اساس کلام سعدی اصلاح کنیم.
2- عدم دقت در معنا و نیز عدم شناخت دقیق از کلام سعدی و ارتباط خداوندگار سخن با دوست.
وقتی بگوییم: «بگفتم از غم دل راه بوستان گیرم» یعنی این خیال و فکر در ذهن سعدی آمده و پیش خودش گفته است که برای تسلای دل و فراموشی غم هجران به باغ بروم تا همانند دوست را آنجا بیابم ولی هیچ سروی مانند دوست نیست.
کسی که با روحیه و منش سعدی بزرگ آشنا باشد می داند این برداشت کاملا غلط است. حتی تصورش هم در مخیله سعدی نمی گنجد که برای رهایی از غم دوست به باغ پناه ببرد.
مشخص است مثل دیگر موارد کسانی سعدی را نصیحت کرده اند که برای رهایی از غم، به تفرج باغ و بوستان برو!! (این کلام در جادوی سخن سعدی به صورت مضمر و پوشیده حذف شده.) سعدی هم پاسخ می دهد گیرم، فرض محال که من چنین کاری بکنم ولی کدام سرو، مانند یار من است؟
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی تفرج آن جاست
یا
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
کمی بیشتر سعدی را بشناسیم و نظر خود را با کلام سعدی اصلاح کنیم.

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست/با ما مگو به جز سخن دل نشان دوست
سلام و درود جناب آقای نوری
در این بیت پیک پی خجسته همان کسی است که از نزد دوست می آید و قاصدِ پیام و سخن دوست است. می تواند باد صبا باشد، می تواند یک شخص باشد و این را از بیت بعد و ابیات بعد می شود فهمید.
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود/یا از دهان آن که شنید از دهان دوست
آرزوی سعدی این است که سخن را از زبان دوست بشنود یا با واسطه از کسی که خودش از دهان دوست شنیده است و همان شخص، پیک پی خجسته است.
این بیت نیز مکمل همان بحث است
ای یار آشنا علم کاروان کجاست/تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست
از قاصدی که از نزد دوست می آید می پرسد که علم و نشان کاروان دوست کجاست تا به پای آن سر بنهیم
فکر کنم هرچه سخن سعدی را شرح و تفسیر کنیم فقط از زیبایی آن کم کرده ایم مخصوصا مثل بنده که تخصصی در ادبیات ندارم.
این غزل را با آواز استاد شجریان در دل مجنون بشنوید زیبایی های آن آشکارتر می شود.
ایام عزت مستدام

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

آقای 7 نمیشه یه ذره توضیحاتتان را با عصبانیت کمتر بنویسید؟
حتما باید با توپ و تشر و توهین و طعنه بنویسید؟
ناسلامتی اینجا در محضر بزرگ مرد عشق و ادب و دوستی و پاکبازی، سعدی بزرگ هستیم
درود

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲:

در مصرع عجب مدار که همدرد نافه ختنم
نافه ختن نمی تواند صحیح باشد
چون درد مال آهو است که از خون نافش درد دارد
حافظ می گوید اگر از خون دلم بوی شوق می آید تعجب نکن چون من هم مثل آهوی ختن دردی دارم و این درد عشق به خوشبویی مشکی ختن تشبیه شده است.
صحیحش این است:
عجب مدار که همدرد آهوی ختنم

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۰۵ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۲ - غزل:

بیت اول به های های صحیح است/مصرع دوم به گریه های صحیح است
بیت دوم کامشو صحیحش که امشو
باز هم استاد شجریان باعث شد شعرهایی گمنانم جان بگیرند و زمزمه همه مردم گردد
حق بزرگ استاد بر ادبیات معمولا مغفول می ماند و فقط در موسیقی شناخته شده است

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۳ - غزل:

این شعر را استاد شجریان به آهنگسازی زنده یاد استاد مشکاتیان در آلبوم خراسانیات اجرا نموده اند.
قسمت کوچکی که فعلا منتشر شده نشان می دهد این دو نابغه خراسانی موسیقی چقدر زیبا کار کرده اند هرچند فعلا اثری از ملودی های خراسان نیست شاید فقط چون شعرهای شاعران خراسان در آن به کار رفته چنین نامی بر آن نهاده اند شاید هم هنوز قضاوت زود باشد.
تاکنون پای این شعر هیچ یادداشتی نوشته نشده ولی حتما بهد از انتشار آلبوم در تاریخ 19 اسفند 98 بحث هایی در باره این شعر در اینجا خواهد بود و این نشان می دهد که کارهای استاد چقدر در معرفی یک شعر مؤثر است. استاد بود که حافظ و سعدی را از محافل ادبی به جمع مردم آورد.
بی صبرانه منتظر 19 اسفند هستیم.

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
با خون دل غلط نیست ولی عمق ماجرا را نشون نمیده و معنیش این می شود که مرکب قلم من خون دل بود. از خون دل نوشتم یعنی با درد و رنج فراوان نوشتم و این حافظانه تر است.
برای این مصرع دو ترجمه می شود در نظر گرفت
إنی رأیتُ دهراً من هجرک القیامه
1- من روزگار را از دوری تو قیامت دیدم: در این صورت دهراً مفعول به است
2- من از دوری تو قیامت را در روزگار دیدم: در این صورت دهراً مفعول فیه است
ترجمه دوم بهتر و حافظانه تر است و شدت درد دوری را بیشتر نشان می دهد. در ترجمه اول روزگار به قیامت تشبیه می شود ولی در ترجمه دوم اصلا روزگار، خودِ قیامت می شود. یعنی من قیامت را در همین دنیا دیدم.
بیت دوم:
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا (هذی) لنا العلامه
هذا صحیح نیست و باید مؤنث به کار برود. چون هذه وزن را به هم می ریزد صحیح آن باید «هذی» باشد که مترادف و شکل دیگر هذه می باشد.
و مصرع دوم پرسشی است
من از دوری او در چشمم نشانه های زیادی دارم (صد علامت اغراق) / آیا این اشک های چشمم نشانه ای برایمان نیست؟
در واقع جمله این طور است:
دموع عینی هذی، أ لَیست لنا العلامه

 

۱
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۷
sunny dark_mode