ای پسر تا بمیان پای تو در نگریستم
جز بیک چشم گروگان بر تو نگریستم
زار بگریستنی بود مرا از ره . . . ر
زان گریستن بتو بر درد تو من بگریستم
ببست دانی تو بمعنی و بصورت یکروز
من غلامباره بصورت یک و معنی بیستم
عجب از گفته طیان باشد پس خر
من نه استم پس خر زانکه نه آخر حیستم
تاز بازی را بگزیده ام از اول کار
هم برین باشم و بینم که بآخر چیستم
تا بدین . . . ر مرا عرضه بگیری پسرا
که بدین . . . ر پسر خوانده آغا جیستم
آنکه خر گوید مر . . . ر ورا کای مهتر
من بجای تو یکی سوزنک در زبستم
بر من ای تاز یکی تیز تو بهتر ز جهان
نیز ده بر سر بوقم که جهانی زیستم
این جوابست مرآنرا که بگوید طیان
این غم عشق بپیرانه ز یاری جستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به ابراز احساسات و تجارب خود در مواجهه با عشق و زندگی میپردازد. او به طور مستقیم به پسر اشاره میکند و میگوید که در نگاه او تنها یک حس وابستگی و عشق وجود دارد. شاعر از گریستن خود بر دردهای یار و عشق سخن میگوید و به معنای واقعی زندگی اشاره میکند. او همچنین بیان میکند که احساس میکند که زندگی را از ابتدا تا انتها تجربه کرده و در جستجوی معنی و حقیقت آن است. در نهایت، شعر شامل انتقاداتی به کسانی است که او را به تمسخر میگیرند و نشان میدهد که او به جای توجه به این انتقادات، بر روی عشق و زندگی متمرکز است.
هوش مصنوعی: ای پسر، زمانی که به پاهایت نگاه کردم، فقط با نگاهی به تو درگیر شدم و مانند نگاهی به یک زندانی، به تو توجه کردم.
هوش مصنوعی: در مسیر خود، به شدت نگران و غمگین شدم، اما از آن گریه و ناراحتی، من با توجه به درد تو، برای تو هم گریه کردم.
هوش مصنوعی: آیا تو میدانی که به چه معناست و به چه صورت هست؟ یک روز من خدمتگزار تو بودم، به صورت یک و به معنی بیستم.
هوش مصنوعی: عجب از کلام سخندانها است؛ زیرا من که اینجا هستم، نه در آن حالتی هستم که آنها میگویند، و نه به عنوان موجودی بیتفاوت و بیحیا زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: من از ابتدا بازی زندگی را انتخاب کردهام و میخواهم ببینم در نهایت به کجا میرسم.
هوش مصنوعی: برای اینکه مرا به اینجا بیاوری، پسر جان، باید بگویی که من پسر خواندهی آقا هستم.
هوش مصنوعی: هر که سخن ناپسند بگوید، باید بداند که من به جای تو، یک سوزن در زبانهام قرار میدهم.
هوش مصنوعی: ای تازه نفس، تو از هر چه در جهان است بهتر هستی، پس بر سر بوق من بدمید تا جهانی را که زندگی کردهام، نشان دهم.
هوش مصنوعی: این پاسخ به کسانی است که بگویند عشق، غم و اندوهی است که از دوست قدیمی و یاری گذشته به یاد میآورم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم
تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم
هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای
که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم
به حق مهر و وفایی که میان من و توست
[...]
چو چشم مست تو می پرستم
چو دُرج لعل تو نیست هستم
بیار ساقی شراب باقی
که همچو چشم تو نیمه مستم
نه خرقه پوشم که باده نوشم
[...]
من اگر از سرِ مستی به جنون پیوستم
به سر دوست که دیوانه نیام، سرمستم
من ازین هستی بیخود به گمان میافتم
نیست معلوم که من نیست شدم یا هستم
من جدا مانده بُدم، قطره صفت، از دریا
[...]
دیده بگشادم و دل در سر زلفت بستم
در تو بستم دل و از هر که جهان وارستم
پای در سنگ فراقت زده ام مسکین من
آه اگر لطف تو ای دوست نگیرد دستم
چشم مست تو گهی مست و گهی مخمورست
[...]
دوش بیماری چشم تو بِبُرد از دستم
لیکن از لطفِ لبت صورتِ جان میبستم
عشق من با خَطِ مشکین تو امروزی نیست
دیرگاه است کز این جامِ هِلالی مستم
از ثباتِ خودم این نکته خوش آمد که به جور
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.