دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین، کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که در این بزم، دمی خوش بنشست؟
که نه در آخرِ صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لبِ خندان به زبان، لافی زد
پیشِ عشاقِ تو شبها به غَرامت برخاست
در چمن، بادِ بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداریِ آن عارض و قامت برخاست
مست بگذشتی و از خلوتیانِ ملکوت
به تماشایِ تو آشوبِ قیامت برخاست
پیشِ رفتار تو پا برنگرفت از خِجلت
سروِ سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست
حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کآتش از خرقهٔ سالوس و کرامت برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مصائب عشق و فراق میپردازد. دل و دینش با دیدن معشوق ناراحت میشود و از او میخواهد که دوری از او را تحمل نکند، چون همه شادیها و خوشیها از وجود او ناشی میشود. شاعر به زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر طبیعت و عواطف اطرافیان اشاره میکند و از شمع و گل و سرو به عنوان نمادهای عشق و زیبایی یاد میکند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که باید از ظواهر فریبنده و ریا بیرون بیاید و به حقیقت عشق رو آورد.
هوش مصنوعی: دل و ایمان من به خاطر معشوق دچار مشکلاتی شده است. معشوق به من ایراد میگیرد و میگوید با ما نباش، چون از تو آسایش به دست نیامد.
هوش مصنوعی: آیا شنیدی که در این مهمانی، لحظهای خوش و شاد زندگی کرد؟ که در پایان گفتگو، پشیمانی به سراغش نیامد.
هوش مصنوعی: اگر شمع به خاطر لبهای خندان تو، در شبها برای عشاق تو از خود لاف بزند و ادعا کند که به قدری زیبا هستی که ارزشش را دارد، نشان میدهد که تا چه حد عشق تو بر سایرین تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: در باغ، نسیم بهار با حمایت از زیبایی و قامت گل و سرو، به آرامی وزید.
هوش مصنوعی: تو با حالت مست و بیخبریت از کنار ما گذشتی و باعث شدی که اهل عالم بالا، به تماشای تو، اضطراب و شلوغی قیامت را حس کنند.
هوش مصنوعی: به خاطر شرمی که داشت، سرو زیبای مغرور نتوانست به سمت تو حرکت کند و از زیبایی قد و قامت تو تحت تاثیر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: حافظ میگوید این لباس روحانی را رها کن، زیرا ممکن است جانت را به خطر بیندازد. چرا که شعله آتش از این لباس ظاهری و فریبنده برخاسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
هر که با شاهد گلروی به خلوت بنشست
نتواند ز سر راه ملامت برخاست
که شنیدی که برانگیخت سمند غم عشق
[...]
هان کجایی که ز هجرانت قیامت برخاست
فتنه بنشان که دگر باره ملامت برخاست
بی تو برخاست قیامت ز وجودم آری
هر کجا عشقِ تو بنشست قیامت برخاست
منم آن عاشقِ بیچاره مسکین که مرا
[...]
دلبر امروز کمربست و بقامت برخاست
مست از خانه برون رفت و قیامت برخاست
سرو ننشست دگر گرچه بگل ماند ز شرم
بتماشای تو ز آندم که بقامت برخاست
آنکه در سایه بالای تو بنشست بخاک
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.