گنجور

 
سام میرزا صفوی

مردی ملازمت دوست بود. در « اوایل صدر سلطان حسین میرزا گشته در شعر و انشاء خود را یگانه دوران خیال داشت و از « جمله نتایج طبع او تاریخ فتوحات شاهی، معارضه مهر، مکتوب « و دیباچه مرقع استاد بهزاد، و رباعیه ترجمه دیوان معجز نشان مقتدای مشارق « و المغارب سرور غالب مظهر العجایب علی بن ابی طالب صلوه الله علیه و علیهم اجمعین « بر صحیفه بیان کشیده و مثنوی و قصیده نیز گفته از جمله جواب سلسله الذهب مولانا جامی « است و این دو بیت در نعت از آن مثنوی است :

دل او مهبط کلام خدای

این چنین کرسی ای که دیده بجای

وسع آن کرسی ار ز من پرسی

هفت دریا و یک گز کرسی

اما گاه گاه مثل این ابیات نیز میگفته .

در چمن یار چو با آن قد و قامت برخاست

سرو بنشست ز دعوی و قیامت برخاست

« در شهور سنه احدی و اربعین و تسعمایه بدست ازبکان کشته شد، در حوالی « مزار خواجه عبدالله انصاری بالاخانه ای ترتیب داده بود و کتابه آنرا مزین « به شعر خود نموده بود، این بیت از آن جمله بود :

نقش کتابه صورت ما فی الضمیر دل

کاز فقره های فقر بمعنی مفقر است

«من از ایشان استفسار نمودم که این بیت چه معنی دارد که نقش کتابه صورت « ما فی الضمیر دل شد از فقره های فقر، بمعنی خاص جوابی دادند که در تقریر نمی گنجد!