رازی که از یاران نهان، با یار گفتم بارها؛
زین پس نشاید گفتنم، کور است جز من یارها!
من وصل یارم آرزو، او را بسوی غیر رو؛
نه من گنه دارم نه او، کار دل است این کارها!
زلفت بتاب و برده تاب، از جان روز آشفتگان
چشمت بخواب و برده خواب از چشم این بیدارها
دانی ز بخت واژگون، احوال ما چون است چون
چون نامهها آری برون، از رخنهٔ دیوارها!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گویا شاعر رازهایی را که در مورد روابط عاشقانهاش با یار گفته، به شدت از بیان آنها ابراز نگرانی میکند و اشاره میکند که تنها خود او از این رازها باخبر است. همچنین او از دستکشیدن یارش از او و روآوردن به دیگران شکایت میکند و بر این باور است که نه او گناهکار است و نه کار دل، بلکه تنها یک وضعیت ناخوشایند است. در ادامه، شاعر به زیبایی و تأثیر زلف یار بر روح و خواب بیداران اشاره میکند و در نهایت، به مشکلات و بدبختیهای زندگی اشاره میکند که ناشی از بخت بد و ناپایداری است.
هوش مصنوعی: بسیاری از رازها و نکات مهمی که با دوستانم به اشتراک گذاشتهام، دیگر نباید گفته شوند، زیرا تنها من هستم که آنها را میدانم و دیگران از آنها بیخبرند.
هوش مصنوعی: من به وصال معشوق خود آرزو دارم و او به سوی دیگران مینگرد؛ نه من گناهکارم و نه او، این فقط کار دل است و احساسات.
هوش مصنوعی: با زلف زیبایت ناز کن و دلها را به تپش بیاور، چشمانت خواب آرامی برای آشفتگان روز باشد و از چشمان بیداران خواب برباید.
هوش مصنوعی: میدانی که سرنوشت ما چگونه است؟ وقتی نامهها از دیوارها بیرون میآیند، حال ما هم مانند آنهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بی تو گلهای چمن شسته به خون رخسارها
خار است بی رخسار تو در دیده گلزارها
شد پوستم بر استخوان چون چنگ خشک و از فغان
رگها نگر اینک بر آن افتاده همچون تارها
تا آفتاب و روی مه دیدند آن زلف سیه
[...]
ای آنکه جانم سوختی با داغ محنت بارها
دارم من آشفته دل با سوز عشقت کارها
گرچه میان آتشم با داغ درد تو خوشم
عاقل اگرچه میکند بر حال من انکارها
با یادت ای پیمان گسل خالی شد از اغیار دل
[...]
از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها
هر دم شکفته بر رخم زان خارها گلزارها
از بس فغان و شیونم چنگی ست خم گشته تنم
اشک آمده تا دامنم از هر مژه چون تارها
ره جانب بستان فکن کز شوق تو گل در چمن
[...]
ای از بهار حسن تو بر چهرهام گلزارها
در سینه زان گلزارها دارم خلیده خارها
از نیش هجرش متصل کو رشته جانم گسل
چون دوخت نتوان چاک دل زان سوزن و زین تارها
در کلبه غم گر برم آیی نیابی پیکرم
[...]
ای بیتو از خون بسته گل مژگان من بر خارها
خار است دور از روی تو در چشم من گلزارها
هرچند کز آب بقا باشد خضر دور از فنا
بیند شهیدان تو را میرد ز حسرت بارها
خوش پای داری آنچنان کز دیدن آن ناتوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.