گنجور

 
آذر بیگدلی

هر گل که دمیده از گل ما

خونی است چکیده از دل ما

ما کشته ی کشته ی تو از رشک

مقتول تو گشت قاتل ما

بر شکوه و جور داده عادت

ما را دل تو، تو را دل ما

تا کی نگری بجانب غیر؟!

غافل زنگاه غافل ما!

ای وای بغرقه یی در این بحر

کافتد گذرش بساحل ما

از کوی وفا برون نیاییم

دامن گیر است منزل ما

مجنون توایم و، خواهد افتاد؛

لیلی ز قفای محمل ما

ما را، از درد دوستی کشت

شد دشمن جان ما دل ما

مایل دل ما بکس، نه جز تو؛

گر نیست دل تو مایل ما

مشکل شده کار آذر از عشق

مشکل تر از اوست مشکل ما