گنجور

 
مشتاق اصفهانی

حاشا که زنده مانم از جور غیر و جانان

شمعی بگو چه سازد با آستین فشانان

از جور خوبرویان مشکل رهند عشاق

این فرقه جان‌سپاران و آنقوم جان‌ستانان

کی حل عقده عشق زاهل خرد برآید

کاری نمیگشاید اینجا ز کاردانان

عاشق ز وصل معشوق چون بگذرد که باشند

عشاق تلخکامان خوبان شکر دهانان

ما بلبلان نیامد جز دیدن گل از ما

بر ما عبث در باغ بندند باغبانان

خوبان و عاشقانند قومی که بیکرانست

مهر و وفای آنان جوروجفای اینان

هر شب به بستر ناز سرخوش تو خفته و من

چشمم بهم نیامد چون چشم پاسبانان

مردند از جفایت ای وای گر نه بخشی

بر زخم سینه‌ریشان بر درد خسته‌جانان

دارد نیاز پیران تأثیرها ولیکن

از جام ناز مستند این نازنین جوانان

مشتاق اگر نبخشد بر من زهی سعادت

ور خون من بریزد جانم فدای جانان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان

کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان

بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم

کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان

دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد

[...]

سیف فرغانی

ای مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان

تا من دمی برآرم اندر کنار جانان

در خواب کن زمانی آسودگان شب را

کآن ماه رو نترسد زآواز صبح خوانان

ای کاشکی رقیبان دانند قیمت تو

[...]

کمال خجندی

ما باز دل نهادیم بر جور دلستانان

ما را به ما گذارید باران و مهربانان

از بیم بد زبانان بردن نمی توانیم

الا به زیر لبها نام شکر دهانان

با چشم و غمزه تو افتاده جان شیرین

[...]

آشفتهٔ شیرازی

پیران ز چاره عاجز در کار این جوانان

کاینان به سحر و اعجاز گشتند درس خوانان

بی‌مهر ساقی ما جز خون نکرد در جام

شرب مدام اینست در بزم مهربانان

بانی بگوی نائی اسرار دل کماهی

[...]

صفایی جندقی

دردا که ماند در دل بس حسرت از جوانان

آوخ که سوخت جان ها بر داغ مهربانان

تن کی سبک پی از بند دل گرانان

خفته خبر ندارد سر در کنار جانان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه