چندیست که از زمزمه عشق خموشم
مطرب بزن آن پرده که چون نی بخروشم
خون میخورم و مهر خموشی بدهانم
وقتست که همچون خم لبریز بجوشم
لبریز چو شد خم زسرش باده بریزد
بیهوده باخفای تو ای عشق چه کوشم
تا زمزمه عشق تو در گوش خرد هست
این پند حکیمان همه باد است بگوشم
ساقی لب میگون تو کافیست بمستی
با هوش زدا چند بری عقلم و هوشم
پیغام تو دوش از دهن غیر شنیدم
بنگر که چو یک کاسه بود نیشم و نوشم
نه دوش بر دوش تو بد دست کش غیر
فریاد که امشب گذرد باز چو دوشم
گر باده فروشم نخرد دفتر اعمال
این دفتر باطل به که یا رب بفروشم
پندم چه دهی پند ندارد اثر ای شیخ
تا هوش بسر دارم پندت ننیوشم
آشفته بدل ذره از مهر علی هست
گر بار گناه دو جهان هست بدوشم
با مهر علی کس نشود زنجه زدوزخ
در گوش خوش این نکته همیخواند سروشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زین پس سر آن نیست که من زهد فروشم
ساقی، قدحی ده که به روی تو بنوشم
جایی که نیرزد به جوی دین درستم
این توبه صد جای شکسته چه فروشم؟
بس پیر خرابات که دیدم به شفاعت
[...]
عشقت چو ستم کرد و جفا بر تن و توشم
از ناله و زاری نتوان کرد خموشم
من عاشق آن گوشهٔ چشمم، به رفیقان
پیغام بده تا: ننشینند به گوشم
ساقی، بده آن جام و ز من جامه برافگن
[...]
تا چند بشادی می غمهای تو نوشم
از خلق جهان کسوت سودای تو پوشم
هر چند که زلفت دل من گوش ندارد
من سلسله ی زلف ترا حلقه بگوشم
عیبم مکن از دود دلم در جگر افتاد
[...]
شکر است که سجّاده درافتاد ز دوشم
تا من نتوانم که دگر زهد فروشم
دل هر نفسم پند همی داد که هش دار
المنّة لِلّه که نه دل ماند و نه هوشم
زین پس من و رندی و سر کوی خرابات
[...]
از شش جهتم شکوه زند موج خموشم
در زهر زنم غوطه و سرچشمهٔ نوشم
سر تا به قدم عیبم و از دوستی خویش
عیبی نشناسم کزان پرده نپوشم
بر خلق نخواهم که زنم ناصیهٔ خویش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.