عشقت چو ستم کرد و جفا بر تن و توشم
از ناله و زاری نتوان کرد خموشم
من عاشق آن گوشهٔ چشمم، به رفیقان
پیغام بده تا: ننشینند به گوشم
ساقی، بده آن جام و ز من جامه برافگن
تا خرقه دگر بر سر زنار نپوشم
بادم مده، ای یار، چنان ورنه بیفتم
آتش منه، ای دوست چنین ور نه بجوشم
چون بوی تو مستم نکند در همه عالم
هر می که به دست آرم و هر باده که نوشم
بر پای غلامان تو گر روی نمالد
این سر، نگذارم که بود بر سر دوشم
با دست حدیث دگران پیش دل من
تا باد حدیث تو رسانید به گوشم
بر فرق من ار تیغ نهد دست تو صد بار
یک موی ز فرقت به جهانی نفروشم
ای اوحدی، از بیادبیها که ببینی
فردا خبرم گوی، که امشب نه به هوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از عشق و جدایی میپردازد. شاعر از ستمی که معشوق به او کرده و رنجی که از جدایی میکشد، صحبت میکند. او از دوستانش میخواهد که پیغام معشوق را به او برسانند. همچنین از ساقی میخواهد تا به او جامی بدهد و بگوید که دیگر نمیخواهد لباسهای گذشته را بر تن داشته باشد. شاعر همچنین به این نکته اشاره میکند که هیچ شرابی او را مست نمیکند مگر اینکه بوی معشوق در فضا باشد و حتی حاضر است جانی را که به واسطه عشق میسپارد، با هیچ چیز عوض نکند. در نهایت، شاعر از حالش در شب و بیخوابیاش صحبت میکند و از دوستانش میخواهد که او را در دردی که از عشق میکشد تنها نگذارند.
هوش مصنوعی: عشق تو وقتی به من ستم میکند و بر من ظلم میوری، کم نمیآورم و از ناله و گریه نمیتوانم خاموش بمانم.
هوش مصنوعی: من عاشق آن نگاه خاص و زیبا هستم، پس به دوستانم بگو که دور و برم ننشینند و مزاحم من نشوند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، آن جام را به من بده و بگذار که لباس خود را کنار بگذارم، تا دیگر پیراهنی که به لباس زهد آغشته است به تن نکنم.
هوش مصنوعی: ای دوست، اگر مرا رها نکنی و از محبتت دور کنی، ممکن است در آتش عشق بسوزم. اگر به این حال ادامه دهی، ممکن است که حالتم به شدت به هم بریزد و دیوانه شوم.
هوش مصنوعی: هر باده و نوشیدنی که مصرف کنم، هرگز نمیتواند من را به اندازه بوی تو خوشحال و شاداب کند.
هوش مصنوعی: اگر بر سر من باری از غلامان تو باشد، هرگز اجازه نخواهم داد که این بار بر دوشم باقی بماند.
هوش مصنوعی: با دستان خود از روایات دیگران برای دل من بگو، تا اینکه باد، داستان تو را به گوشم برساند.
هوش مصنوعی: اگر تیغ تو صد بار بر سر من بیفتد، یک موی سرم را به خاطر دوریات به دنیا نخواهم فروخت.
هوش مصنوعی: ای اوحدی، اگر فردا از بیادبیها و ناپسندیها چیزی دیدی، به من خبر بده، چون امشب در حالتی نیستم که متوجه باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زین پس سر آن نیست که من زهد فروشم
ساقی، قدحی ده که به روی تو بنوشم
جایی که نیرزد به جوی دین درستم
این توبه صد جای شکسته چه فروشم؟
بس پیر خرابات که دیدم به شفاعت
[...]
تا چند بشادی می غمهای تو نوشم
از خلق جهان کسوت سودای تو پوشم
هر چند که زلفت دل من گوش ندارد
من سلسله ی زلف ترا حلقه بگوشم
عیبم مکن از دود دلم در جگر افتاد
[...]
شکر است که سجّاده درافتاد ز دوشم
تا من نتوانم که دگر زهد فروشم
دل هر نفسم پند همی داد که هش دار
المنّة لِلّه که نه دل ماند و نه هوشم
زین پس من و رندی و سر کوی خرابات
[...]
از شش جهتم شکوه زند موج خموشم
در زهر زنم غوطه و سرچشمهٔ نوشم
سر تا به قدم عیبم و از دوستی خویش
عیبی نشناسم کزان پرده نپوشم
بر خلق نخواهم که زنم ناصیهٔ خویش
[...]
از تلخ زبانان نشود پست خروشم
طفلم، نتوان کرد به دشنام خموشم
نم در دل میخانه خمارم نگذارد
گر جلوه ساقی نشود رهزن هوشم
چیزی نشود بر دل آزاده من بار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.