گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

نیست راهی به حرم تا که مناجات بریم

رخت ناچار سوی دیر خرابات بریم

خرقه آلوده به می سینه پر از شرک و ریا

با چه رو روی به حق بهر مناجات بریم

حکمت فلسفی و دفتر بی معنی فقه

که خرد گرنه ببازار خرافات بریم

آفت عجب و حسد خرمن طاعات بسوخت

بخرابات پناه از همه آفات بریم

نشناسی بحقیقت تو اگر پیر مغان

بنشان ره بدر او بکرامات بریم

نفس چون بختی مست است بر او بار گناه

تحفه این است نداریم که طاعات بریم

یکجهان حاجت روی سیه و ناامید

طلب آشفته سوی قاضی حاجات بریم

چند ای شیخ تو در ورطه نفی و اثبات

ما برونت دمی از نفی وز اثبات بریم

ذات علیا علی ار چشم بود بشناسش

کاز صفاتش نتوان پی به سوی ذات بریم