زین پس سر آن نیست که من زهد فروشم
ساقی، قدحی ده که به روی تو بنوشم
جایی که نیرزد به جوی دین درستم
این توبه صد جای شکسته چه فروشم؟
بس پیر خرابات که دیدم به شفاعت
تا باز گشادند در میکده دوشم
اکنون که سرم شد به در میکده پامال
چون بیم دهد محتسب از مالش گوشم؟
بوده ست ز هوش و دلم اندیشه تیمار
المنت لله که نه دل ماند نه هوشم
رفت آن که مصلا به کتف داشتم، اکنون
بازیچه گه مغ بچگان شد سر و دوشم
پوشیده بسی خدمت بت کردم و زین پس
زنار هوس می کندم، از تو چه پوشم؟
چون باز نیامد ز بت و بتکده خسرو
اصلاح مزاج سگ دیوانه چه کوشم؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ریا و زهد نمایشی فاصله میگیرد و به میخانه و لذتهای دنیوی روی میآورد. او به خاطر تجربیاتش در زندگی و مشاهدههایش از پیران خرابات به این نتیجه میرسد که توبههای شکستهاش را نمیتواند بفروشد و به دین دروغین و غیرعملی نمیپردازد. شاعر به صراحت میگوید که دیگر نه دل و نه هوش برای تحمل زهد و دینداری ندارد و به تباهی و بیمعنایی اشیاء، مانند تنهایی که قبلاً مقدس بودند، اذعان میکند. او همچنین به عشق و وابستگیاش به "بت" (نشانه آرزو و معشوقه) اشاره میکند و از خود میپرسد که چطور میتواند این احساسات را پنهان کند، در حالی که دیگر امیدی به تغییر ندارد. در نهایت، احساس ناامیدی و فقدان را در مقابل سعی برای تغییر و اصلاح خودش نشان میدهد.
هوش مصنوعی: از این به بعد هدف من این نیست که در زمینهی زهد و پارسایی ظاهر شوم، بلکه ای ساقی، یک جام به من بده تا بتوانم در حضور تو بنوشم.
هوش مصنوعی: در جایی که دین و ایمان ارزش و قیمت ندارند، توبه من که بارها شکسته شده است، چه ارزشی دارد و چه چیزی میتوانم برایش بخرم؟
هوش مصنوعی: در شب گذشته، پیرانی را در میکده دیدم که به خاطر شفاعت آنها، در ورودی این مکان باز شد.
هوش مصنوعی: حالا که سرم به میکده میرسد و به خاطر آن به زمین میافتم، چرا باید از مالی که محتسب میدهد بترسم؟
هوش مصنوعی: من در تفکر و احساس خود به شدت درگیر محبت و درد تو هستم، به طوری که دیگر نه قلبی برایم باقی مانده و نه هوش و عقل.
هوش مصنوعی: فردی که زمانی با احترام و جایگاهی بزرگ به او ارادت داشتم، اکنون به وسیلهای برای بازیهای بیاهمیت تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: من در گذشته برای تو کارهای زیادی کردم و از این به بعد، در حالی که از هوس دور نشدم، نمیدانم چه چیزی را از تو پنهان کنم؟
هوش مصنوعی: وقتی که شاه از معبودیان و معبد بازنگشت، چه تلاشی میتوانم برای بهبود حالِ آن سگ دیوانه بکنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشقت چو ستم کرد و جفا بر تن و توشم
از ناله و زاری نتوان کرد خموشم
من عاشق آن گوشهٔ چشمم، به رفیقان
پیغام بده تا: ننشینند به گوشم
ساقی، بده آن جام و ز من جامه برافگن
[...]
تا چند بشادی می غمهای تو نوشم
از خلق جهان کسوت سودای تو پوشم
هر چند که زلفت دل من گوش ندارد
من سلسله ی زلف ترا حلقه بگوشم
عیبم مکن از دود دلم در جگر افتاد
[...]
شکر است که سجّاده درافتاد ز دوشم
تا من نتوانم که دگر زهد فروشم
دل هر نفسم پند همی داد که هش دار
المنّة لِلّه که نه دل ماند و نه هوشم
زین پس من و رندی و سر کوی خرابات
[...]
از شش جهتم شکوه زند موج خموشم
در زهر زنم غوطه و سرچشمهٔ نوشم
سر تا به قدم عیبم و از دوستی خویش
عیبی نشناسم کزان پرده نپوشم
بر خلق نخواهم که زنم ناصیهٔ خویش
[...]
از تلخ زبانان نشود پست خروشم
طفلم، نتوان کرد به دشنام خموشم
نم در دل میخانه خمارم نگذارد
گر جلوه ساقی نشود رهزن هوشم
چیزی نشود بر دل آزاده من بار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.