تا چند بشادی می غمهای تو نوشم
از خلق جهان کسوت سودای تو پوشم
هر چند که زلفت دل من گوش ندارد
من سلسله ی زلف ترا حلقه بگوشم
عیبم مکن از دود دلم در جگر افتاد
با این همه آتش نتوانم که نجوشم
چون چنگ زه جان کشدم چو نخراشم
چون عود ره دل زندم چون نخروشم
خلقی ز فغانم بفغانند ولیکن
این طرفه که می نالم و پیوسته خموشم
دیشب خبرم نیست که شاگرد خرابات
چون از در میخانه بدر برد بدوشم
پر کن قدحی ز هر هلاهل که بیکدم
بر یاد لب لعل تو چون شهد بنوشم
تا جان بودم زان می چون خون سیاوش
جامی بهمه مملکت جم نفروشم
در میکده گر زهد فروشم چو تو خواجو
دانم که بیک جو نخرد باده فروشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی از عشق و دلتنگی است. شاعر از درد و غم خود میگوید و آرزو دارد که با شادمانی به غمهای محبوبش بپردازد. او به زیباییهای معشوق اشاره میکند و اگرچه دلش به زلف محبوب گوش ندارد، اما عاشقانه به او وابسته است. شاعر از آتش دلش و نحوهی بیان احساساتش سخن میگوید و به نوعی از جامعه انتقاد میکند که به فریادهای او توجهی ندارد. او همچنین اشاره میکند که در میکده، با وجود زهد و پرهیزکاری دیگران، او همچنان به عشق و شراب وفادار است. در نهایت، شاعر به نوعی تسلیم عشق است و از آن لذت میبرد.
هوش مصنوعی: چقدر باید از غصههایت خوشی بخورم؟ من از دید دیگران، لباس خیالات تو را میپوشم.
هوش مصنوعی: هرچند که موهای تو دل من را متوجه نمیشود، اما من به خاطر زلفهای تو خودم را در حلقهای از گوش قرار دادهام.
هوش مصنوعی: از عیبجویی و انتقاد نکن، چرا که درد و رنجی که در دل دارم باعث شده تا در درونم آتش افروخته شود، اما با تمام این آتش، نمیتوانم به جوش و خروش بیفتم.
هوش مصنوعی: وقتی که من چنگ را به جان خود میکشم، همانند عود در دل نفوذ میکنم و اگر خود را نرسانم، تأثیرم بر دل باقی میماند.
هوش مصنوعی: مردم از صدای نالهام مینالند، اما جالب اینجاست که من خودم ناله میکنم و در عین حال همیشه ساکت هستم.
هوش مصنوعی: دیشب خبر ندارم که شاگرد میخانه وقتی از در بیرون آمد، بارش را روی دوشم گذاشت.
هوش مصنوعی: یک جام پر از هر نوع نوشیدنی تلخ و ناگوار کن، تا در یک لحظه به یاد لبهای سرخ و شیرین تو مانند عسل بنوشم.
هوش مصنوعی: تا وقتی که زندهام، هیچگاه از آن شراب مثل خون سیاوش، که ارزشمند است، برای هیچ سرزمینی چشمپوشی نمیکنم.
هوش مصنوعی: اگر در میکده زهد و پارساییام را بفروشم، میدانم که مانند تو، خواجو، هیچ کس با یک پول هم شراب نمیخرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زین پس سر آن نیست که من زهد فروشم
ساقی، قدحی ده که به روی تو بنوشم
جایی که نیرزد به جوی دین درستم
این توبه صد جای شکسته چه فروشم؟
بس پیر خرابات که دیدم به شفاعت
[...]
عشقت چو ستم کرد و جفا بر تن و توشم
از ناله و زاری نتوان کرد خموشم
من عاشق آن گوشهٔ چشمم، به رفیقان
پیغام بده تا: ننشینند به گوشم
ساقی، بده آن جام و ز من جامه برافگن
[...]
شکر است که سجّاده درافتاد ز دوشم
تا من نتوانم که دگر زهد فروشم
دل هر نفسم پند همی داد که هش دار
المنّة لِلّه که نه دل ماند و نه هوشم
زین پس من و رندی و سر کوی خرابات
[...]
از شش جهتم شکوه زند موج خموشم
در زهر زنم غوطه و سرچشمهٔ نوشم
سر تا به قدم عیبم و از دوستی خویش
عیبی نشناسم کزان پرده نپوشم
بر خلق نخواهم که زنم ناصیهٔ خویش
[...]
از تلخ زبانان نشود پست خروشم
طفلم، نتوان کرد به دشنام خموشم
نم در دل میخانه خمارم نگذارد
گر جلوه ساقی نشود رهزن هوشم
چیزی نشود بر دل آزاده من بار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.