آتشین مرغ دلم چون به سخن میآید
شمعسان آتشم از دل به دهن میآید
من نخواهم که شکایت بنویسم که قلم
آتشی دارد و هرشب به سخن میآید
از شهیدان خوددار خواسته باشی تو نشان
کشته عشق تو دودش ز کفن میآید
هرکه در چاه غم عشق چو یوسف افتاد
نتوان گفت که عارش ز رسن میآید
صحبتش یافته اصحاب ولیکن به لباس
بوی رحمٰن سوی احمد ز یمن میآید
کرم شب تاب مزن لاف بر ماه تمام
کی خسی جلوهکنان سوی چمن میآید
قدر نشناخته یاران ز پیمبر غم نیست
مژده اکنون که اویسی ز قَرَن میآید
شکرستان لبت خال سیاهی بگرفت
جای طوطی ز چه مأوای زغن میآید
دل در آن حلقه خط مانده و بیرون نرود
مور بیچاره برون کی ز لگن میآید
آهوان تو دوجین مشک به دنباله کشند
این خطا گفت که اینها ز ختن میآید
ای بسا داغ که بر خاک گذارد سلمی
تا دگرباره سوی ربع و دمن میآید
مطلب کار علی را تو ز یاران دگر
کار مردان تو نگویی که ز زن میآید
روح آشفته چو پرواز کند سوی نجف
چون غریبی است که او سوی وطن میآید
چون حسین و حسنش هست شفیع عرصات
روسیَهْ رفته و با وجه حسن میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اینچنین تند که آن قلبشکن میآید
سهمی از غمزهٔ او در دل من میآید
چه خطا رفت ندانم که بر ابرو زده چین؟
بهر آرا من آن ترک ختن میآید
سخنی از دهنش گفتم و زد بر دهنم
[...]
این چه بادست که از سوی چمن می آید
وین چه خاکست کزو بوی سمن می آید
این چه انفاس روان بخش عبیر افشانست
که ازو رایحه ی مشک ختن می آید
دمبدم مرغ دلم نعره برآرد ز نشاط
[...]
خانه بر دوش غریبی ز وطن میآید
رو خراشیده عقیقی به یمن میآید
آنچه بر زلف ایاز از دهن تیغ نرفت
از حسودان به سر زلف سخن میآید
حرم عصمت یوسف چه نشاطانگیز است
[...]
مژده ای دل که اویسی ز قَرَن میآید
بوی رحمٰن به من از سمت یمن میآید
عشق چو نور نبی در دل من جلوهگر است
عجبی نیست اویس ار ز قَرَن میآید
شوکت خار شد و نوبت دم سردی دی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.