گنجور

 
خواجوی کرمانی

این چه بادست که از سوی چمن می آید

وین چه خاکست کزو بوی سمن می آید

این چه انفاس روان بخش عبیر افشانست

که ازو رایحه ی مشک ختن می آید

دمبدم مرغ دلم نعره برآرد ز نشاط

کان سهی سرو چمانم ز چمن می آید

هیچ دانید که از بهر دل ریش اویس

کیست کز جانب یثرب بقرن می آید

آفتابست که از برج شرف می تابد

یا سهیلست که از سوی یمن می آید

از کجا می رسد این رایحه ی مشک نسیم

کز گذارش نفسی با تن من می آید

یا رب این نامه که آورد که از هر شکنش

بوی جان پرور آن عهدشکن می آید

بلبل آن لحظه که از غنچه سخن می گوید

یادم از پسته آن تنگ دهن می آید

چو بیان می کند از عشق حدیثی خواجو

همه اجزای وجودش بسخن می آید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

اینچنین تند که آن قلب‌شکن می‌آید

سهمی از غمزهٔ او در دل من می‌آید

چه خطا رفت ندانم که بر ابرو زده چین؟

بهر آرا من آن ترک ختن می‌آید

سخنی از دهنش گفتم و زد بر دهنم

[...]

صائب تبریزی

خانه بر دوش غریبی ز وطن می‌آید

رو خراشیده عقیقی به یمن می‌آید

آنچه بر زلف ایاز از دهن تیغ نرفت

از حسودان به سر زلف سخن می‌آید

حرم عصمت یوسف چه نشاط‌انگیز است

[...]

آشفتهٔ شیرازی

آتشین مرغ دلم چون به سخن می‌آید

شمع‌سان آتشم از دل به دهن می‌آید

من نخواهم که شکایت بنویسم که قلم

آتشی دارد و هرشب به سخن می‌آید

از شهیدان خوددار خواسته باشی تو نشان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از آشفتهٔ شیرازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه