گنجور

 
حسین خوارزمی

نفخه سنبل گلچهره من می‌آید

یا نسیم سحر از سوی چمن می‌آید

به سوی بلبل بی‌وصل و نوا فصل بهار

نفخات گل صد برگ سمن می‌آید

می‌رسد یوسف گمگشته یعقوب حزین

یا مگر جان گرامی به بدن می‌آید

دل دیوانه‌ام از بند بلا یافت نجات

که ملک خوی پریچهره من می‌آید

آب شد لعل و در از رشک حدیثم که مرا

نام دندان و لب او به دهن می‌آید

دارد آن ترک خطا قصد شکست دل ما

که بدان طره پرچین و شکن می‌آید

یارب این چهر عرق کرده دلارام من است

یا مه چهارده امشب بر من می‌آید

در هوای شکر کبک خرامی چه عجب

باز اگر طوطی طبعم به سخن می‌آید

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
امیرخسرو دهلوی

اینچنین تند که آن قلب‌شکن می‌آید

سهمی از غمزهٔ او در دل من می‌آید

چه خطا رفت ندانم که بر ابرو زده چین؟

بهر آرا من آن ترک ختن می‌آید

سخنی از دهنش گفتم و زد بر دهنم

[...]

خواجوی کرمانی

این چه بادست که از سوی چمن می آید

وین چه خاکست کزو بوی سمن می آید

این چه انفاس روان بخش عبیر افشانست

که ازو رایحه ی مشک ختن می آید

دمبدم مرغ دلم نعره برآرد ز نشاط

[...]

صائب

خانه بر دوش غریبی ز وطن می‌آید

رو خراشیده عقیقی به یمن می‌آید

آنچه بر زلف ایاز از دهن تیغ نرفت

از حسودان به سر زلف سخن می‌آید

حرم عصمت یوسف چه نشاط‌انگیز است

[...]

آشفتهٔ شیرازی

آتشین مرغ دلم چون به سخن می‌آید

شمع‌سان آتشم از دل به دهن می‌آید

من نخواهم که شکایت بنویسم که قلم

آتشی دارد و هرشب به سخن می‌آید

از شهیدان خوددار خواسته باشی تو نشان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از آشفتهٔ شیرازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه