گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

خیمه را لیلی چو بالا می‌کند

از چه مجنون رو به صحرا می‌کند

سرو مایل از دو جانب او به غیر

تا چرا او میل از ما می‌کند

مانی اندر نقش روی دلکشت

صحف انگلیون تماشا می‌کند

آنکه خار کعبه را دارد به پا

تا چرا وصفی ز دیبا می‌کند

هرکجا آن ترک یغما بگذرد

گر بود کعبه که یغما می‌کند

دل بپوشاند مرا اسرار عشق

مردم چشم آشکارا می‌کند

گر کند آباد غیرم گو مکن

ور خرابی زوست هل تا می‌کند

زشتی از ما بود ورنه نقش‌ها

نقشبند صنع زیبا می‌کند

گفتی آشفته به زلف من چه کرد

آنچه با زنار ترسا می‌کند

هرکه دل بر آتش سودا نهاد

آخرش دیوانه سودا می‌کند

هست هرکس را تمنایی به دهر

وصل او عاشق تمنا می‌کند

لاجرم درویش اگرچه مجرم است

خویش را بسته به مولا می‌کند

تا که مجنون در حی آمد خویش را

از سگان کوی لیلا می‌کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
انوری

جان وصال تو تقاضا می‌کند

کز جهانش بی‌تو سودا می‌کند

بالله ار در کافری باشد روا

آنچه هجران تو با ما می‌کند

در بهای بوسه‌ای از من لبت

[...]

مجیرالدین بیلقانی

آنچه موی از جور با ما می کند

راست خواهی سخت رسوا می کند

چیست مقصودش که پیش از وقت خویش

از شب من صبح پیدا می کند

زرگر ایام در بازار عمر

[...]

سعدی

میل بین کان سروبالا می‌کند

سرو بین کاهنگ صحرا می‌کند

میل از این خوشتر نداند کرد سرو

ناخوش آن میلست کز ما می‌کند

حاجت صحرا نبود آیینه هست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه