گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

روزی که آن پری ز نظرها نهان شود

شور جنون ز یک‌یک مردم عیان شود

عاشق رخت ببیند و نقد روان دهد

بیند بهشت خویش و روان زین جهان شود

بیش از اجل عجول به مرگ عاشقست از آنک

در روز واپسین ز اجل کامران شود

آن را که در بهشت بخوانند از درت

با آه و ناله از سر کویت روان شود

در پیش چشم تو نکنم درد دل ز بیم

ترسم به بستر اوفتد و ناتوان شود

هردم برای پرسش بیمار چشم تو

ما را نظر برسم عیادت روان شود

در لعل تست داروی دل بی‌سبب طبیب

تا کی پی دوا ببر این و آن شود

خونخوارگان به معرض محشر درآورند

از ترک چشم تو دل من بدگمان شود

زد بر مس وجودم اکسیر حب دوست

عشقش به قلب ما محک امتحان شود

غیر از شکستگی پی وصفت چه آورم

سوسن صفت اگر قلمم صد زبان شود

دور زمان بپرورد آشفته‌ای چو من

تا مدح‌گوی مهدی آخر زمان شود

 
 
 
سعدی

روزی که زیر خاک تن ما نهان شود

وانها که کرده‌ایم یکایک عیان شود

یارب به فضل خویش ببخشای بنده را

آن دم که عازم سفر آن جهان شود

بیچاره آدمی که اگر خود هزار سال

[...]

کلیم

هر زخم که خدنگ تو زیب نشان شود

چشمی دگر براه خدنگت عیان شود

یارم بخشم رفته اگر عمر رفته است

چندان نمی رود که ز چشمم نهان شود

واصل ز حرف چون و چرا بسته است لب

[...]

صائب تبریزی

در هر دلی که ریشه غم زعفران شود

خندان چگونه از می چون ارغوان شود

از کوه غم شود دل افگار من سبک

بار گران به کشتی من بادبان شود

دریا شود ز گریه رحمت کنار من

[...]

سلیم تهرانی

دیگر بهار شد که هوا گلفشان شود

دامن ز خون دیده پر از ارغوان شود

صد برگ شد ز فیض هوا هر گل زمین

سیر چمن نصیب همه دوستان شود!

چون سبزه، پاشکسته ی این باغ دلکشیم

[...]

قصاب کاشانی

چون خونم از دو دیده گریان روان شود

مژگان ز اشک شاخ گل ارغوان شود

روشن کند چراغ رخش نور آفتاب

روشن چو شمع محفل روحانیان شود

سربرنگیرم از ره کنعان به راه تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه