هر که در گلشن دل سرو سمن بردارد
بایدش دل زگل و سرو سمن بردارد
حالت بسمل عشق و مژه فتانش
داند آن خسته که دل برسر خنجر دارد
کرده چون پهلوی دارا دل مجروهم چاک
آنکه ابروی چو شمشیر سکندر دارد
نبود آرزوی کوثر و حورش در دل
آنکه دلبر ببرو باده بساغر دارد
تاج جمشید بسرکی نهد و افسر کی
هر که از خاک در میکده افسر دارد
کار ناصح بسر زلف تو افتادی کاش
تا بدیدی دل آشفته چه بر سر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تجربیات عاطفی و عاشقانه میپردازد. شاعر اشاره میکند که هر کسی که در دل خود به عشق و زیبایی (مانند سرو و سمن) معطوف باشد، باید از آن زیباییها بهرهمند شود. او به حالت عاشقی و درد دل مجروحان عشق اشاره میکند و از افراد میخواهد تا درک کنند که عشق میتواند آزاردهنده باشد. همچنین شاعر به زیبایی و جذابیت معشوقان اشاره کرده و از آرزوها و خواستههای انسانی در عشق سخن میگوید. در نهایت، شاعر آرزو میکند که کاش ناصح و راهنما با دیدن درد و دل عاشق، درک بهتری از وضعیت او داشته باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد در باغ دل خود، درختان زیبا و خوشبو را پرورش دهد، باید قلبش پر از عشق و محبت به این زیباییها باشد.
هوش مصنوعی: عشق حالتی شبیه به حمله و نابودی دارد و فقط کسی که دلش به تیرهای زهرآگین وابسته است، میتواند آن را درک کند.
هوش مصنوعی: کسی که دلش شکسته و زخم خورده، مانند کسی است که به فردی که زیبایی و جذابیتی چون ابروی شمشیر سکندر دارد، عشق میورزد.
هوش مصنوعی: کسی که معشوقش در دسترسش باشد و از شراب لذت ببرد، دیگر آرزویی برای بهشت و نعمتهای آن ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیای مادی به مقام و مرتبت رسیده باشد، مانند تاج و افسر پادشاه جمشید، ارزش و اعتبارش به اندازهای است که میتواند در دل میکده، که نماد شادی و زندگی است، احساس بزرگی کند.
هوش مصنوعی: شغف و عشق به زیبایی تو باعث شده که نصیحتگر دچار مشکل شود، ای کاش تو هم میدیدی که دل پریشان و ناراحت چه بلایی بر سرش آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمع خورشید که آفاق منور دارد
مهر تو در دل و سودای تو در سر دارد
رنگ روی تو باقلام تصور ما را
خانه دل ز خیال تو مصور دارد
روز و شب در طلبت گرد زمین گردانست
[...]
تا چه سودا سر گیسوی تو در سر دارد
کز سر دوش تو سر هیچ نمی بردارد
در ازل قامت تو در دل ما بود مقیم
زان سبب صورت دل شکل صنوبر دارد
سرم از خاک درت باد پراکنده چو گرد
[...]
دلبرا سرو قدت شکل صنوبر دارد
که تواند که دل از قامت تو بردارد
دیده ی بخت من از درد فراقت دانی
دایم از خون جگر دامن جان تر دارد
دل بیچاره ی من حلقه صفت دیده جان
[...]
می خمخانهٔ ما مستی دیگر دارد
هر که آید بر ما کام دلی بردارد
رند سرمست در این بزم ملوکانهٔ ما
از سر ذوق درآید خبری گر دارد
عشق و ساقی و حریفان همه مستند ولی
[...]
نوبهارست جهان رونق دیگر دارد
باغ را شمع رخ لاله منور دارد
ز گل و سبزه چمن راست صفایی هر دم
چون ننازد نعم غیر مکرر دارد
شاخ را برده سر از ذوق شکوفه به فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.