کرده در غنچه نهان تنگ شکر کاین دهنست
ریزه قند زلب ریزد و گوید سخنست
گر در اسلام به هندو ، نه حلال است بهشت،
از چه بر عارضت آنخال سیه را وطنست
شهره شهر شد از عشق تو گر دل چه عجب
عشق شیرین سبب شهره گی کوهکنست
یوسف از چاه برون آمد و بر شد از ماه
باز یعقوب ستمدیده ببیت الحزنست
کاروان خطش از دست بگیرد شاید
یوسف دل که گرفتار بچاه ذقنست
هم قضا از خطر تیز نظر در حذر است
فتنه مفتون تو ای زلف شکن در شکنست
منم آشفته و شیدائی و سودائی عشق
تا که سر سرو زلفت به سویدای منست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بینظیر به مضمون عشق و زیبایی پرداخته و به بیان احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق میپردازد. شاعر از زیباییهای معشوق، تنهایی و رنجهای عشق سخن میگوید و به نمادهایی چون غنچه، قند و یوسف اشاره میکند. همچنین، احساسات عاشقانهاش، دلتنگی و شیداییاش نسبت به معشوق را به تصویر میکشد. او از عشق به عنوان عاملی برای شهرت و ارزشمندی در جامعه یاد میکند و به چالشهای عشق و عواقب آن اشاره دارد. در نهایت، شاعر نشان میدهد که چگونه عشق او را دچار آشفتگی و دیوانگی میکند.
هوش مصنوعی: در دل گل، شکرینی پنهان وجود دارد که وقتی شکوفه میزند، شهدی شیرین از لبههای آن ریخته میشود و با این کار، به زیبایی و زباندار بودن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر به هندو در اسلام بهشت حلال نیست، پس چرا بر پیشانی تو، نشان سیاه است و جایی برای تو دارد؟
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، همه در شهر از تو صحبت میکنند؛ حالا اگر دلی خراب شود، چه عجیب است؟ عشق دلپذیر تو به این محبوبیت و شهرت منجر شده است.
هوش مصنوعی: یوسف از چاه بیرون آمد و مانند ماه درخشان شد، اما یعقوب، پدر او، همچنان در غم و اندوه خود باقی مانده است.
هوش مصنوعی: کاروان عشق اگر از مسیرش منحرف شود، شاید یوسف دل، که در چاه غم و اندوه گرفتار شده، نجات یابد.
هوش مصنوعی: خطر تیزنگری قضا هم از تو میگذرد. ای زلف شکن که فتنهها را در خود میگیرد، در حالتی از دشواری هستی.
هوش مصنوعی: من داغان و دیوانه عشق توام، تا زمانی که موهای سیاهت به وضع من مرتبط باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه گویند که گل خسرو ملک چمنست
لیکن از جود تواش خرده ی زر در دهنست
کمترین بنده ی درگاه تو شاه فلکست
کمترین گوهر جام تو سهیل یمنست
هر که در روی تو چون شمع کشد تیغ زبان
[...]
بنده را هست سؤالی و نه آن حد منست
که چرا لعل لبت رشک عقیق یمنست؟
حد من نیست ولی عشق سخن می گوید
چون همه عشق شد اینجا همه جا جای منست
هم بتو راه توان یافت بنیل مقصود
[...]
تا بآیینه دل طوطی جان در سخنست
همدم جان و دلم ذکر حسین و حسنست
آن دو خورشید جهانتاب که از روی شرف
نور هر یک سبب روشنی جان و تنست
سبزه ی نار خلیلست خط سبز حسن
[...]
حالت از تنگی جا غنچه بکنج دهنست
چکند، ساخته با گوشه خود بیوطنست
پستی پایه چو غواص شگونست مرا
پر ز یوسف بود آن چاه که در راه منست
چند در خانه اش آتش فتد از پرتو تو
[...]
تا به سویم نظر لطف «جمس تامسن » است
سبزه ام گلبن و خارم گل و خاکم چمنست
ای که تا نام تو آرایش عنوان بخشید
صفحه نامه به شادابی برگ سمنست
کلکم از تازگی مدح تو درباره خویش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.