تا به سویم نظر لطف «جمس تامسن » است
سبزه ام گلبن و خارم گل و خاکم چمنست
ای که تا نام تو آرایش عنوان بخشید
صفحه نامه به شادابی برگ سمنست
کلکم از تازگی مدح تو درباره خویش
شارح «انبته الله نباتا حسن »ست
گهرافشانی مدح تو به جنبش آورد
خامه ام را که کلید در گنج سخنست
هر دم از رای منیر تو کند کسب ضیا
مهر تابان که فروزنده این انجمنست
به خیال تو به مهتاب شکیبم که مگر
عکس روی تو درین آینه پرتوفگنست
راست گفتارم و یزدان نپسندد جز راست
حرف ناراست سرودن روش اهرمنست
آنچنان گشته یکی دل به زبانم که مرا
می توان گفت که لختی ز دل اندر دهنست
راستی این که دم مهر و وفای تو به دل
با هم آمیخته مانند روان با بدنست
دوری از دیده اگر روی دهد دور نه ای
زان که پیوسته ترا در دل زارم وطنست
داورا گرچه همایم به همایون سخنی
لیک در دهر مرا طالع زاغ و زغنست
جز به اندوه دل و رنج تنم نفزاید
ناله هر چند ز اندوه دل و رنج تنست
سینه می سوزد از آن اشک که در دامن نیست
به جگر می خلد آن خار که در پیرهنست
بی کسی های من از صورت حالم دریاب
مرده ام بر سر راه و کف خاکم کفنست
حیف باشد که دلم مرده و پرسش نکنی
به جهان پرسش ماتم زده رسم کهنست
چشم دارم که فرستی به جواب غزلم
آن رضانامه که از لطف تو مطلوب منست
غالب خسته به جان جای بر آن در دارد
گر به تن معتکف گوشه بیت الحزنست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عاشقانه و تمایلات عاطفی شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از زیبایی و مهر معشوق سخن میگوید و ابراز میکند که یاد و نام او چقدر در زندگیاش تأثیرگذار است. او به عشق و وفا اشاره کرده و رابطهای نزدیک و عمیق بین دل و زبانش را توصیف میکند. همچنین، شاعر از درد و غم ناشی از دوری از معشوق سخن میگوید و احساس تنهایی و رنجش را به تصویر میکشد. در نهایت، او خواهان پاسخی از سوی معشوق است و از او میخواهد که به حال دلش توجه کند.
هوش مصنوعی: نگاه مهربان جمس تامسن به سمت من است، من درختی سبز و باغی هستم که گل و خار را در خود دارم و زمینم همانند چمن است.
هوش مصنوعی: ای کسی که نام تو به صفحات نامه زیبایی بخشیده و آن را به شادابی گل سمن شبیه کرده است.
هوش مصنوعی: شما همه از تازگی و زیبایی خود مدح و ستایش میکنید، همانطور که در آیات الهی گفته شده است که هر چیزی به طرز خوب و زیبایی رشد میکند.
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی مدح تو باعث شد تا قلم من به حرکت بیفتد، زیرا این هنر نوشتن، کلید دسترسی به گنجینه کلمات و احساسات است.
هوش مصنوعی: هر لحظه از فکر و مشورت تو، روشنایی به دست میآید. خورشید تابان که این جمع را روشنی میبخشد، به لطف و وجود توست.
هوش مصنوعی: در تصور تو، به نور ماه صبر میکنم، شاید که تصویر چهرهات در این آینه روشن باشد.
هوش مصنوعی: من همیشه حقیقت را میگویم و خداوند تنها راست را میپسندد؛ هرگونه سخن نادرست گفتن، روش شیطان است.
هوش مصنوعی: دل به قدری با زبانم یکی شده که به راحتی میتوانم بگویم که آنچه در دلم میگذرد به زبانم نیز منتقل میشود.
هوش مصنوعی: صداقت و محبت تو به گونهای به دل من پیوند خورده که مانند ارتباط روح و بدن است.
هوش مصنوعی: اگر از نظر دور باشی، به این معنا نیست که فراموش شدهای؛ زیرا همیشه تو را در قلبم دارم و در دل من جاودانهای.
هوش مصنوعی: اگرچه من مانند یک پرنده خوشبخت و بزرگ به نظر میآیم و سخنانی نیکو میگویم، اما در واقع، سرنوشت من از نوعی شوم و بد قرار دارد.
هوش مصنوعی: هیچ چیز به جز غم دل و درد جسمم از نالهام افزوده نمیشود، هرچند که نالهام ناشی از غم دل و رنج جسم است.
هوش مصنوعی: دل از درد و داغی میسوزد که اشکهایش را نمیتواند بیرون بریزد، و آن خار و رنجی که در لباسش پنهان است، به جگرش زخم میزند.
هوش مصنوعی: تنهاییهای من را درک کن، زیرا حال من چندان خوب نیست. من همچون کسی هستم که در راهی افتاده و برایم تنها خاک کفنم شده است.
هوش مصنوعی: دل من مرده است و برایم افسوس است که کسی از حال من نپرسد. در این دنیا، این رسم دیرین است که به کسانی که در اندوه هستند توجهی نمیشود.
هوش مصنوعی: چشم انتظارم که تو به شعر من پاسخی بدهی، چرا که این نامه خوشبختی که از محبت تو به من رسیده، برایم بسیار ارزشمند و مورد علاقه است.
هوش مصنوعی: غالب احساس خستگی میکند و میخواهد به آن در وارد شود؛ حتی اگر تنها در گوشهای از بیتالحزن باشد که محل آرامش و حیرت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه گویند که گل خسرو ملک چمنست
لیکن از جود تواش خرده ی زر در دهنست
کمترین بنده ی درگاه تو شاه فلکست
کمترین گوهر جام تو سهیل یمنست
هر که در روی تو چون شمع کشد تیغ زبان
[...]
بنده را هست سؤالی و نه آن حد منست
که چرا لعل لبت رشک عقیق یمنست؟
حد من نیست ولی عشق سخن می گوید
چون همه عشق شد اینجا همه جا جای منست
هم بتو راه توان یافت بنیل مقصود
[...]
تا بآیینه دل طوطی جان در سخنست
همدم جان و دلم ذکر حسین و حسنست
آن دو خورشید جهانتاب که از روی شرف
نور هر یک سبب روشنی جان و تنست
سبزه ی نار خلیلست خط سبز حسن
[...]
حالت از تنگی جا غنچه بکنج دهنست
چکند، ساخته با گوشه خود بیوطنست
پستی پایه چو غواص شگونست مرا
پر ز یوسف بود آن چاه که در راه منست
چند در خانه اش آتش فتد از پرتو تو
[...]
کرده در غنچه نهان تنگ شکر کاین دهنست
ریزه قند زلب ریزد و گوید سخنست
گر در اسلام بهند و نه حلال است بهشت
از چه بر عارضت آنخال سیه را وطنست
شهره شهر شد از عشق تو گر دل چه عجب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.