گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

مه جبینان جهان خاک و تو خود افلاکی

دو جهان زهر بکام من و تو تریاکی

ناز اگر هست چمن تو چمن آرا بمثل

حسن اگر هست فلک تو فلک الافلاکی

نشئه خیزد زمی و می زعنب آن از تاک

تاک از اصل برومند و تو اصل تاکی

گفتمت دل مگر از دیده معنی نگرد

وه که در وهم نگنجی و پر از ادراکی

گرچه نخجیر بفتراک ببندد صیاد

هم تو صیادی و هم آهو و هم فتراکی

هوس آلوده شد ای عشق تو را دامن پاک

برفشان گرد هوس را که زفطرت پاکی

چاکی ار در دلی افتد بشکیبد همه عمر

دل آشفته چه سانی که سراپا چاکی

چون ترا میر عرب هست در آفاق پناه

چند در شکوه دلا از ستم اتراکی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode