ای خرد طفلی از دبستانت
عقل مدهوش چشم مستانت
شیر نخجیر آهوی نگهت
پور دستان اسیر دستانت
خیز ای شیر عقل کاتش عشق
شرر افکند در نیستانت
شاهد مست شب چوپرده فکند
شمع بیرون کن از شبستانت
نار پستان اگر نجوئی به
گر بود یار نار پستانت
آب آتش مزاج آتش رنگ
ببرد سردی زمستانت
گر چمد سرو قامتی در باغ
چه تمتع زسرو بستانت
خط سبزت بگرد لب سرزد
طوطی آمد بشکرستانت
گفتی آشفته را چه نام و کدام
عندلیبی است از گلستانت
گر مرا رد کنی زخیل سگان
من پناه آورم بسلمانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ستم کرده بر تو شیطانت
مانده در ظلمت سقر جانت
گفتم آن تو نیست خواجه صلاح
گفت چه گفتم آن دو خلقانت
گفت چون نیست گفتم از پی آنک
گر بدو نافذست فرمانت
چون گذاری که بر زند هر روز
[...]
گفت کای چرخ بنده فرمانت
واختر فرخ آفرین خوانت
بسخن یا بسفره و نانت
بچه تّره نهند بر خوانت
آفرین خدای بر جانت
که چه شیرین لبست و دندانت
هر که را گم شدست یوسف دل
گو ببین در چه زنخدانت
فتنه در پارس بر نمیخیزد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.