جز عشق من بیسر و پا را هنری نیست
نخلی است وجودم که جز اینش ثمری نیست
یکنظره بر آن منظرم از پای درافکند
بگریز که پیکان نظر را سپری نیست
سیخ مژه داری بکباب دل عشاق
در رهگذری نیست که دود جگری نیست
یک گام زخود دور ترک منزل یار است
در مرحله عشق بجز این سفری نیست
بردار محبت نزند لاف انا الحق
آنرا که بسر باختن خویش سری نیست
افغان عنادل سبب دوری گل شد
فریاد از آن ناله که او را اثری نیست
در میکده دیدم بگرو خرقه زاهد
هاشا که بمسجد زخرابات دری نیست
گر غیرت سینا شودم دل عجبی نیست
زیرا که چو عشق تو در آنجا شرری نیست
در عشق بآشفته ملامت نکند سود
پروانه بر شمع زخویشش خبری نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و ناتوانی در فراموش کردن عشق میپردازد. شاعر از بیمعنایی و بیثمری زندگی بدون عشق صحبت میکند و میگوید که تنها وجودی که دارد، عشق است. او به سختیهای عشق و غم جدایی اشاره میکند و با استفاده از تصاویری همچون "سیخ مژه" و "کباب دل" عمق درد و شوق را به تصویر میکشد. همچنین، شاعر به زاهدی اشاره میکند که به دور از لذتها و جذابیتهای زندگی است و در نهایت، عشق را به شعلهای میسازد که هیچ چیزی نمیتواند آن را extinguish کند. این شعر نشاندهنده تنش میان عشق و عدم شناخت نسبت به خود و دیگران است.
هوش مصنوعی: عشق من تنها هنر من است و هیچ چیز دیگری در زندگیام ارزش ندارد. وجود من مانند درختی است که فقط میوه عشق را میدهد و ثمرهای جز آن ندارد.
هوش مصنوعی: یک نگاه به آن صحنه کافیست که آدم را به شدت تحت تاثیر قرار دهد؛ بنابراین بهتر است از آن دوری کنید چون نگاه کردن به آن مانند تیراندازی است که سپری برای حفاظت ندارد.
هوش مصنوعی: چشمهای سیاه و زیبا مانند سیخهای کباب، قلب عاشقان را میسوزاند. در این مسیر، هیچ چیزی نیست که نشاندهنده درد و رنج آنها باشد.
هوش مصنوعی: یک قدم دور شدن از خود، ترک کردن جایگاه محبوب است. در مسیر عشق، جز این سفر دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: محبت را به استکبار و خودپسندی آلوده نکن، چرا که کسی که خود را حق میداند، در واقع به راز و حقیقت خود آگاهی ندارد.
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوه، گل که نماد زیبایی و عشق است، از ما دور شده است. افسوس که این ناله و فریاد ما هیچ تاثیری ندارد و به جایی نمیرسد.
هوش مصنوعی: در یک میخانه، نگاهی به زاهد کردم که لباس خود را از تن درآورده بود. او را طوری دیدم که گویا هیچ راهی به سوی مسجد از خرابات ندارد.
هوش مصنوعی: اگر دل من از غیرت سینا پر شود، تعجبی ندارد، زیرا در آنجا که عشق تو باشد، جایی برای آتش و شور دیگر نیست.
هوش مصنوعی: در عشق، اگرچه دچار مشکل و درگیری باشیم، نباید نگران باشیم؛ چرا که مانند پروانهای هستیم که برای شمع میسوزد، و از حال خود چیزی نمیداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای میر جهانگیر چو تو دادگری نیست
چون تو بگه کوشش و بخشش دگری نیست
ناداده ترا گردش گردون شرفی نیست
نسپرده ترا طایر میمون هنری نیست
بر روی زمین رزمگهی نیست که تا حشر
[...]
عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست
وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست
هر چند نگه میکنم از روی حقیقت
یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست
تا پای تو از دایرهٔ عهد برون شد
[...]
در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست
وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست
عقلم که جهان زیر و زبر کرد به فکرت
بی خویش از آن شد که ز خویشش خبری نیست
جان سوخته زان شد که از آنها که برفتند
[...]
از سوز دل مات همانا خبری نیست
کاین ناله شبهای مرا خود سحری نیست
هستند تو را عاشق بسیار ولیکن
دلسوخته در عشق تو چون من دگری نیست
از بهر دوای دل پر درد ضعیفم
[...]
ای خرده شناسان که بانواع فضایل
ارباب شرف را چو شما راهبری نیست
حیف است که با این هنر و فضل شما را
از حال دل مردم دانا خبری نیست
سرمایه سودش چه کنی محنت و رنج است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.