ای خرد طفلی از دبستانت
عقل مدهوش چشم مستانت
شیر نخجیر آهوی نگهت
پور دستان اسیر دستانت
خیز ای شیر عقل کاتش عشق
شرر افکند در نیستانت
شاهد مست شب چوپرده فکند
شمع بیرون کن از شبستانت
نار پستان اگر نجوئی به
گر بود یار نار پستانت
آب آتش مزاج آتش رنگ
ببرد سردی زمستانت
گر چمد سرو قامتی در باغ
چه تمتع زسرو بستانت
خط سبزت بگرد لب سرزد
طوطی آمد بشکرستانت
گفتی آشفته را چه نام و کدام
عندلیبی است از گلستانت
گر مرا رد کنی زخیل سگان
من پناه آورم بسلمانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای عشق و جنون میپردازد. شاعر از عقل و خرد کودکانه میگوید و بیان میکند که عشق و هیجانهای آن باعث مدهوشی و جذبه شده است. او به تندی و شدت عشق اشاره میکند و میخواهد که شمع عشق را از شب بیرون بیاورد. همچنین، به زیباییها و لطافتهای طبیعت و حسرت دوری از یار اشاره میکند. در نهایت، شاعر احساسات خود را به تصویر میکشد و میگوید که اگر طرد شود، به عشق پناه میبرد. بینهایت شور و احساسات متنوع در این اشعار نمایان است.
هوش مصنوعی: خردی که مانند یک کودک در مدرسه است، به من آرامش نده و من را تحت تاثیر قرار نده. چشمانم پر از عشق و شگفتی هستند.
هوش مصنوعی: شیر جنگل، آهویی را نگاه میکند و دستانش در چنگال تو اسیر شده است.
هوش مصنوعی: بیدار شو ای منبع خرد، زیرا عشق همچون شعلهای در دشت زندگیات میدرخشد و جرقههایی از آن پخش میشود.
هوش مصنوعی: وقتی یار شاداب و مخمور شب چادر را کنار میزند، ای کاش شمع را از محل خواب خود خارج کنی.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال میوهای تلخ و دردناک باشی، باید بدانی که این میوه تو را به یاد یار محبوبت میاندازد، که دردناک و سنگین است.
هوش مصنوعی: آب گرمی و حرارت آتش را میگیرد و سردی زمستان را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: اگر در باغ قامت بلندی مثل سرو باشد، چه لذتی از زیبایی باغ خواهی برد؟
هوش مصنوعی: خط سبز تو مانند لبی است که طوطی به شکرستانت آمده و نشان میدهد که زیبایی و لطافت در احوال تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو از من پرسیدی که نام کدام پرنده شنگول و شاداب از گلستان توست و چرا اینقدر دلخور و پریشانم؟
هوش مصنوعی: اگر مرا طرد کنی، در میان سگها پناه میبرم و به تو پناه آورم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ستم کرده بر تو شیطانت
مانده در ظلمت سقر جانت
گفتم آن تو نیست خواجه صلاح
گفت چه گفتم آن دو خلقانت
گفت چون نیست گفتم از پی آنک
گر بدو نافذست فرمانت
چون گذاری که بر زند هر روز
[...]
گفت کای چرخ بنده فرمانت
واختر فرخ آفرین خوانت
بسخن یا بسفره و نانت
بچه تّره نهند بر خوانت
آفرین خدای بر جانت
که چه شیرین لبست و دندانت
هر که را گم شدست یوسف دل
گو ببین در چه زنخدانت
فتنه در پارس بر نمیخیزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.