کژ نهادی کُله، چه سرداری
بجز آن کم ز پای برداری
خدمت جان بر تو آوردم
بجز این خدمت دگر داری
بمنت سر کجا فرود آید
چون تو درخود هزار سرداری
بی تو از خود خبر نمی یابم
من چگویم تو هم خبرداری
بد همی داریم، چه شاید کرد
اگرم زین بسی بتر داری
زر همی باید ای اثیر مخسب
گرچه ازرخ وجوه زر داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر زبالین شرق برداری
دامن وجیب پر ز زرداری
گر سه حمال کارگر داری
چار حمال خانهبر داری
ای کریمی که از خزانهٔ غیب
گبر و ترسا وظیفهخور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری
کز یکت صد هزار برداری
مست از کیمیاش زر داری
باز کن چشم، اگر بصر داری
تا چه چیزی تو کین اثر داری؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.