فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۶ - حکایت سلطان محمود و سیرت ایاز:
به یغما مَلِک آستین برفشاند / وز آنجا به تعجیل مرکب براند
آستین برفشاند: با دست و آستین بخشیدن چیزی و اجازه دادن کاری
یغما: غارت صندوق دُر که از رویِ شُتُر چپ شده بود
محمد بابامحمدی در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:
عرض ادب
استاد محمدرضا لطفی در کنسرت نیویورک (بداهه نوازی که به بعنوان گل زرد شناخته میشود) به اجرای این شعر پرداختند
امین در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۰۱ در پاسخ به محمد دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:
درود بر شما
استفاده از فاعلاتن بجای فعلاتن یک اختیار شاعری محسوب میشه که البته اگر تمام شعر در رکن اول فاعلاتن باشد دیگر این اختیار محسوب نمیشود
در این شعر تمامی رکن های نخست فاعلاتن نیست
مانند بیت دوم هردو مصرع سِ پَرِ خَن : فعلاتن / هَ دَ فِ نا : فعلاتن
یا بیت ششم : بِ هَ مِ مِح : فعلاتن
پس وزن شعر همان فعلاتن مفاعلن فعلن است که در بیشتر آن از اختیار فاعلاتن استفاده شده.
kamran balani در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۲ - حکایت:
درود بر اهل معرفت
ادرار بود یعنی در حال تکرار بودن و سعدی می فرمایند مرا در نظامیه مقرری بود که هر ماه تکرار می شد، منظور شهریه داشتن است
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۵ - حکایت مجنون و صدق محبت او:
نه دوری دلیلِ صبوری بُوَد
که بسیار دوری ضروری بُوَد
از اساتیدِ عظام اگر کسی منظور و مفهوم این بیت را متوجه شده, لطفا برایِ این کمترین شرح دهید.
سپاسگزارم
یسنا در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲:
یاسیج =نوعی تیر/پیکان
کسی میدونه منظور از یاسیجگرگانی چیست؟ آیا گرگان به ساخت پیکان های بسیار تیز شهره بوده است؟
رضا تبار در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
معنی ابیات
۱- دلم جایگاه عشق محبوب است ،
- چشمم مانند آینه ای است که چهره او را نشان می دهد
( دل و دیده ام محل تجلی چهره و جمال زیبای اوست)
۲- من در برابر دو عالم ( دنیا و آخرت) سر تعظیم فرو نمی آورم( هیچ چیز نمی تواند مرا اسیر عظمت و قدرت خود کند.نه به مواهب دنیا دل می سپارم و نه طمع به بهشت آخرت دارم)،
- با این همه گردنم زیر بار لطف اوست( مدیون لطف حق هستم).
۳- ای کسی که نهایت آرزویت این است که در طوبی (بهشت/ درخت بهشتی) باشی و به میوه های درخت طوبی دلخوش کرده ای! ما نظر به قامت یار ( قامتی که در همه آفرینش به ظهور آمده تا خود را بنمایاند) و وصال محبوب داریم،
- آرزو و خواسته های هر کس به بلند نظری و همت او بستگی دارد.
۴- اگر در نسبت من با محبوب مشکلی است، جای تعجب نیست،
- از یکطرف انسان خطا کار است و طرف دیگر خداوند که تمام عالم و مخلوقات را بدون خطا ساخته و عالم و مخلوقات گواه عصمت و پاکی او از خطا است.
۵- من با این دامن آوده چه جایگاهی در نزد او دارم؟،
- در حالی که باد صبا( پیک عاشقان/ پیک غیبی)غلام و حاجب حرم( جایی که بیگانگان اجازه ورود به آنجا را ندارد) او می باشد.
۶- تصویر خیال و چهره محبوب از برابر دیدگانم دور مباد،
- زیرااین گوسه خلوت، سرای اوست( جایگاه کس دیگری نیست).
۷- هر زیبایی که از گلی ظاهر می شود و چمنی را زینت می دهد،
- در اثر همنشینی و صحبت با محبوب است.
۸- روزگار عشق ورزی مجنون دیگر سپری شده است. حال نوبت عشق ورزی ما شروع شده است.،
- آری زمان و مهلت هر کسی بیش از پنج روز نیست( کنایه از مدت و مهلت اندک).
۹- در این دوره هر چه از عاشقی و گنج طرب( شاری) دارم،
- همه از اراده فرخنده یار است.
۱۰- اگر دلبستگی های کاذب ذهن در دل فرو بریزد،چه اهمیتی دارد( مهم نیست).
-مهم اینست که او در میان باشدو من به بودن او دلگرمم).
۱۱- به فقر ظاهری حافظ نگاه نکنید،
- زیرا سینه او خزانه ای است که عشق محبوب را چون گنجینه ای گرانبها در حود پنهان کرده است.
رضا تبار در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵:
معنی ابیات
۱- پیچ و خم زلف تو(تجلی انوار الهی/ کنایه از کثرت) دامی است که انسان را در دام کفر می اندازد یا در بند دین،
- این جزیی از کارهای زیادی است که او انجام میدهد
( این تجلی مجموعه ای از اضداد مثل مرگ و حیات ، گمراهی و هدایت ، کفر و دین است . ذات خداوند در همه عالم هستی جاری است.مهم این است که انسان با چه نگاهی به عالم بنگرد.اگر عالم را آینه تجلی خداوند ببیند،به دام دین می افتد و در بند بندگی قرار می گیرد و اگر کثرت موجودات را بصورت مستقل ببیند در دام کفر می افتد.اساسا کفر و ایمان بستگی به نگرش انسان دارد که چگونه تفکر می کند.)
۲- وقتی جمال تو خود را نشان دهد، آنقدر زیباست که انگار معجزه ای رخ داده است / صفات جمالی تو شگفت انگیز است و جذب می کند،
- ولی داستان غمزه تو سحری است آشکار و انسان را محسور خود می کند./ ولی صفات جلالی تو دفع کننده است و از هیبت آن انسان محسور می شود)
۳- از چشم گستاخ و رهزن تو که دایم در کمین است (با کمانی که در دست دارد و در کمین نشسته)،
چگونه می توان جان سالم بدر برد( امکان نجات از آن محال است).
۴- صد آفرین بر آن چشم سیاه ( چشم ناظر حقیقت بین) که در کشتن( نفس سرکش انسان/ دلبستگیهای کاذب ) مردم سحر می کند.
( وقتی مزدم محبوب خود را بیابند و شیفتگی پیشه کنند، محبوب عاشق را بسوی خود می خواند و دو گانگی بین عاشق و معشوق از بین می رود)
۵- هییت عشق علم عجیبی است،
- که چرخ هشتم هییت عشق ،هفتم زمین است( زمین پیش پای آن افتاده)
( مثل نجوم که راز ستارگان را معلوم می کند باید راز هییت عشق را نیز آموخت.در علم هییت ، هفت چرخ و هفت فلک است.ولی در هییت عشق ،هشت چرخ است و چرخ هشتمش زمین است و در همین زمین هفتم جمیع اسرار بر عاشق کشف می گردد)
۶- گمان می کنی آنکس که منکر عشق است و از آن بد می گوید ،جان سالم بدر می برد و به عافیت می رسد؟
- (این انکارها در صحیفه اعمالش ثبت می شود و) حساب او با کرام الکاتبین است( فرشتگانی که کار خوب و بد را ثبت می کنند) .
۷- حافظ از کید زلف او( از تجلیات او که دام کفر و دین است) غافل مباش،
- که نه تنها دل مرا برده بلکه در صدد است تا دین ما را هم ببرد.
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۴ - حکایت در معنی عزت محبوب در نظر محب:
چقدر دردناک که یکی را اینقدر دوست بداری و اون همون قدر از تو بیزار باشد!
خدا نصیب هیچ کسی نکند. آمین
محسن جهان در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۱۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:
تفسیر ابیات ۱ و ۲ فوق:
پرده پندار، حجابی است که آدمیان پس از همانیده شدن با این جهان مادی و محتویات آن بر ذهن و قلب خود اختیار کرده و از درک حقیقت وجود درمانده میگردند. شاعر در این ابیات به این نکته اشاره میکند که، آنانی که مالامال از عشق خدایی هستند این پرده پندار را شکافته، و به جز وجود ذات احدیت چیزی برای آنها متصور نیست.
و چون به مرحله شهود و خلوص دل رسیدهاند، به هر میزانی که در این وادی عدم خود را فنا کرده، به همان مقدار اتصال خود را با حضرت دوست حس میکنند.
و چون جهان هستی و مخلوقات آن را تبلور نور الهی میدانند، با بخشش و خدمت به خلق در واقع در مقام همراهی با خداوند عمل کرده و لذا پاداش خود را هر آینه دریافت میکنند. و ذکر و دعای آنها مستجاب درگاه ربوبی واقع میگردد.
Hadi Golestani در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰:
خدای را هزار سپاس که علم نوشتن و خواندن رابه ما هدیه کرد و پس از آن هدیه خرد... دراین هیوهیای دنیا، و هرج و مرج بر این ذهن پریشان و ناامید، با خواندن این غزل زیبا چطور به یکباره رنگ امید و زندگی میدهد این غزل زیبا
حمیدرضا در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۰۳ در پاسخ به نستوه دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲۰:
با سپاس از زحمت و همت شما، متن شعر مطابق فرموده اضافه شد.
رضا تبار در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:
معنی ابیات
۱-( ای محبوب ازلی) از فراق تو و از فرط گریه مردمک چشمم در خون نشسته است،
- ببین حال مردمی که در شوق تو( در سوز و گداز هستند) چگونه است.
۲- به یاد ندایی که از لب سرخ تو بر گوش من رسید و بیاد چشمان مست تو که همچون می انسان را به شوق می آورد،
- از جام دل( به جهت سوز و گداز) شور و شوق من به غم تبدیل شده و فراق تو دلم را خون کرده است.
۳- اگر رخسار خورشید گون تو از مشرق سر کوی تو طلوع کند،
- بخت و اقبالم فرخنده و مبارک است.
۴- ( قصه عشق و عاشقی تا آنجا است که) کلام و سخن فرهاد ،پیوسته حکایت از لب زیبای شیرین است،
همچنانکه دل مجنون در چین و شکن زلف لیلی است.
۵- دلم را بدست بیاور که قد سرو گون تو دلربا و زیباست،
- با من حرف بزن که سخن تو لطیف و گوش نواز است.
۶- ای ساقی( خداوند) با به گردش در آوردن جام شراب( عشق و محبت) به جان ما راحتی ببخش،
- زیرا از چرخش روزگار جز رنجش خاطر چیزی نصیبم نشد.
( تنها با فضا گشایی و حضور است که انسان به آرامش می رسد.تعلق به چیزهای دنیوی جز رنجش خاطر چیزی بدنبال نخواهد داشت)
۷- از آن روزی که محبوب از مقابل دیدگانم رفت،
- سیل اشک از چشمانم روان شد و دامنم همچون رود جیحون ( رودخانه ای پر آب )شد.
۸- چگونه این دل غمزده را به میل خود شاد کنم،
با اراده و انتخاب خود، که اینکار خارج از توان و انتخاب آزاد من است.
Meh۵۹ در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در ستایش امیر انکیانو:
در بیت 29 " دانی که بی ستاره نرفته است جدولی"با توجه به این توضیحات که در لغتنامه دهخدا آمده "ستاره" با "ت" هم میتواند درست باشد:
ستاره . [ س ِ / س َ رَ / رِ ] (اِ) افزار جدول کشان را میگویند و آن چیزی است راست و تنک و پهن بعرض دو انگشت یا کمتر، از فولاد یا چوب یا استخوان و امثال آن سازند و بعربی مسطر خوانند.(برهان ). اسم افزاری است از چوب و آهن که بدان جدول کشند. (آنندراج ). ستاره ٔ جدول چیزی دراز از چوب یا آهن که حکم مسطر دارد و برای جدول کشی بکار آید و تنها ستاره نیز بدین معنی آمده . (آنندراج ) :
ز نارسایی طالع تمام دنبال است
ستاره ام بفلک چون ستاره ٔ جدول . (لغتنامه دهخدا)و با توجه به این توضیح که در فرهنگ عمید آمده (از واژه یاب) معنای مناسبی می تواند داشته باشد که در خود تشبیه ضمنی ممدوح به ستاره را هم دارد:
(نجوم) [قدیمی] خطوطی متوازی و متقارن که برای حرکت ستارگان رسم میکردند (فرهنگ عمید از واژه یاب)
رضا تبار در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:
معنی ابیات
۱- گوشه میخانه( باطن/ مجلس انس دوستان/ جای مناجات با خدا) جایگاه اصلی من ( حافظ/ انسان) است،
- در چنین جایگاهی، دعای پیر مغان(نماد انسان کامل و دانا) را در دعای صبحگاهان خود بر زبان دارم.
۲- اگر در این جایگاه به رسم میخانه های معمول، صدای چنگ و صبوح(شراب)از من بلند نمی شود، باکی نیست،
زیرا زیرا ناله سحرگاهی من حکم آهنگی است که نبود توای چنگ را جیران می کند.
۳- نه نگران فقر ( تعلقات مادی ) هستم و نه در فکر پادشاهی( قدرت) و سیطره بر دیگران،
- خدای را سپاس که که گدای خاک در دوست( خداوند) هستم که پادشاه حقیقی( جهان)است.
۴- مقصود من از حضور در مسجد و میخانه وصال شما و یگانگی با شما است،
خدا شاهد است که قصدی جزء این ندارم.
۵- مگر اینکه اجل بین من و معبود جدایی افکند( مگر مرگ من فرا رسد) وگرنه،
- گریختن و دور شدن از درب خانه دوست راه و روش من نیست.
۶- از آن زمان که بدرگاه محبوب( خداوند) روی نهاده ام( چهره بر خاک نهاده ام)،
- به مقام و مرتبه ای رسیده ام که خود را در آسمان می بینم که بر خورشید تکیه زده ام( به مرتبه عالی رسیده ام).
۷- گرچه ارتکاب گناه از اختیار ما نبوده است،
ولی حافظ تو از روی ادب بگو گناه از من است.
( خداوندعالم را طوری آفریده که انسان بتواند به گناه مبادرت ورزد.تنها انسان در بستر سنتی که خداوند فراهم آورده ،اختیار دارد وآزاد است که آنرا انجام ندهد.بنابراین اگر گناهی از انسان سر می زند در بستر همان سنتهایی است که خداوند فراهم کرده است.زیرا برگی بدون اذن او از درخت نمی افتد.عبدالله سنان گوید از امام صادق شنیدم که می فرمود: حق تعالی ممکن است امری را بفرماید ولی آنرا نخواهد و بوجود بیاید ، به ابلیس دستور داد به آدم سجده کن و خواست که سجده نکند و اگر میخواست حتما سجده میکرد و آدم را از خوردن میوه درخت نهی کرد و میخواست که آدم از آن درخت بخورد و اگر میخواست که نخورد،حتما نمی خورد. الکافی - جلد ۱ - ص ۱۵۱)
نیلوفر احمدی در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۴۲ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴:
به نام من ننوشته قدر وظیفه مالی... بهترین ایده برای من شد👌👍🌹
دکتر محمدحسین بهاری در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
درود هم میهنان و حافظ دوستان گرامی
بد نیست یادآوری این نکته که این نه غزل نخست حضرت حافظ است و نه اگر قرار باشد غزلهای حضرتش با ردیف و قافیه بر اساس حروف الفبا مرتب شود، در ابتدا قرار میگیرد.
این غزل را حضرت حافظ در سالهای پایانی روزگار خویش سرودهاند و در ترتیب الفبایی نیز غزل دوازدهم و پس از غزل
«ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما» در جای آخرین غزل با حرف آ قرار میگیرد.
بیگمان گردآورندگان غزلیات حضرت حافظ، از این فرهشت أگاه بودهاند، و آهنگ آن داشتهاند که این غزل در آغاز جای بگیرد.
شاید از این روی که بسیاری از شاهکلیدها (یا شاهواژهها) و پایههای فکری جهانبینی شاعری که رندی را از حضرت خیام، حضرت ابنسینا و حضرت فردوسی آموخته و اینک تحت عنوان مکتب رندی پایهگذاری کرده، در این هفت بیت بیان شده است.
توجه به منازل و مقامات عرفانی و آیین صوفیگری، به افزونه با شرح کلیدی آداب نخستینِ سیر و سلوک، همراه با هنرمندی حضرت در ردیف کردن «ها» و بازی با قافیههای دل، محمل، منزل، مشکل، محفل، ساحل و نیز نمایش توانمندی و چیرگی بر زبانهای پارسی و عربی، و نمایش آگاهی از سرودههای بزرگان پیشین چون حضرت عطار و حضرت سعدی، در پیچهی ادب و اخلاق، اوج خردمندی پیر و تثبیت کننده مکتب رندی را نشان میدهد.
دوستان کارشناس و ناظران گنجور، این هامش که یک نوشته برپایه دانش ادبیات و سادهترین صنایع و بدایع ادبی و همهپسند و آساننویس است را از حاشیههای این غزل پاک کرده و در پیامی نوشتهاید که خلاف قوانین و مقررات گنجور است.
باردیگر نوشتیم و اینبار چشم داریم که اگر همچنان با قوانین گنجور پادسوست، بخشی که سبب نقض قانون شما شده و البته با متن آن بخش از قانونتان را به ما گوشزد کنید.
براساس قانون تک بخش بینالمللی هامشنویسی بر گنجینههای علمی و ادبی جهان، این نوشته نه بر اساس دشمنی و سوگیری نوشته شده است و نه ادعایی که نیاز به اثبات و ارائه مدرک داشته باشد در این است. به هیچکس توهین نشده است و قصد کلاهبرداری یا مخدوش کردن آثار دیگران، تصاحب حق نشر، سرقت ادبی و...در این چه به صورت آشکار و چه پنهان، دیده نمیشود.
لطفا اگر قانون گنجور مفادی فرای قانون بینالمللی دارد بفرمایید تا ما نیز بیاموزیم.
به گمان ما، همان اندازه که مسئولین راهاندازی و ماندگارشدن گنجور نیاز به قدردانی دارند، به همان اندازه یا بیشتر، باید از کسانی که اطلاعات حاصل سالها تحصیل و پژوهش و تدریس خود را با صرف وقت و به صورت رایگان در حاشیهها مینویسند، قدردان بود.
شوربختانه در برخی حاشیهها میتوان واژگان نامربوط، لحن گستاخانه و مطالب غیرعلمی و نادرست که نظر شخصی برخی ناکارشناس است را دید و شگفتا که آن حاشیهها با قوانین گنجور مطابقت دارد و این نوشته ما نه.
دکتر محمدحسین بهاری در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۵۰ در پاسخ به دکتر محمدحسین بهاری دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۶:
سعید الوان برای حاشیهٔ شما روی سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۶ این پاسخ را نوشته است:
بدیع صورت یعنی نیکو صورت دیگه اسم فاعل و این داستانها چیه؟
دوست گرامی، شیوه نگارشت چنین است که خواننده را به گمان اندازی که بسیار میدانی و به زبان پارسی و تازی چیرهای. وانگه ما گمان راست میداریم که پرسشی کردهای تا بدانی چرا گفتهایم بدیع اسم فاعل است؟
نشانی پاسخت در سوره بقره آیه ۱۱۷ که میفرماید:
بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَیٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.
امید که مینای این آیه بتوانی دانست تا پی به اسم فاعل بودن ببری.
رضا تبار در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
حافظ در ابیات زیر احوالاتی که او را در یر گرفته اینگونه بیان می کند:
معنی ابیات
۱- چندی است که عشق به چیزهایی که مظهر حقیقت کل و آینه نمایش حق هستند ، دین من شده است،
- گرفتار شدن به این محبت برای دل غمگین من نشاط آور و شیرین است.
۲- ای محبوب، برای دیدن تو که ماوراء این مظاهر معمولی هستی ، دیدی می خواهد که جان بین باشد،
- آن دید حقیقت بین کجا و دید جهان و مادی بین من کجا؟
( آن دید مورد نیاز غیر از دید چشم من است که تنها می تواند جهان و مادیات را ببیند)
۳- ( ای محبوب) اگر به من نظر کنی ، از همنشینی چهره ماه تو و اشکهای چون خوشه پروین من،آسمان و زمین به زیبایی آراسته می شود.
۴- از آن زمان که عشق تو در من شعله ور شد و طبع مرا لطیف کرد و من به سخنوری گویا شدم،
- ستایش و تحسین من زبانزد مردم شده است.
۵- خداوندا به من فقر( فقر در معنا یعنی نیازمندی ولی در عرفان به معنی بی نیازی از چیز ها و نیازمندی به خدا است) عنایت فرما!
- که این بخشندگی سبب بزرگی و فرمانبری من است.
( فقر مورد نظر حافظ گدایی کردن و یا استفاده نکردن از مواهب زندگانی در حدود معمول نیست .( پیامبر به کار تجارت می پرداخت ولی در زندگی ساده زیست بود و می فرمود: الفقر الفخر ./ فقر باعث فخر و سربلندی من است . چرا که هدف از خلق این همه مواهب طبیعی در جهان ،استفاده در جهت رشد انسان است نه محو شدن انسان در آنها!)
۶- به واعظی که آشنایی با شحنه( داروغه/ مقام امنیتی) دارد ، بگویید: این همه به من ( صاحبدل) فخر نفروش!( این همه فخر فروشی را کنار بگذار)
- زیرا دل بینوای من جایگاه سلطان حقیقی( پادشاه جهان یعنی خداوند)است.
( حافظ به واعظانی که در اظهار شریعت در سطح مانده اند و به پشتوانه نیروهای قهری و امنیتی می خواهند مردم را وادار به انجام فرایض دینی کنند می گوید: این راه تبلیغ نیست! باید دل و جان انسان محل فرمان الهی باشد و از آن طریق است که انسان دل در گرو فرایض می دهد)
۷- خداوندا این کعبه مقصودی که همه می خواهند به آن برسند و برای من *خار مغیلان آن مثل گل و نسرین است ، به چه کسی نظر دارد؟
( کعبه مقصود بدون ریاضت و سختی و مخالفت با هوای نفس امکان پذیر نیست)
* خار مغیلان = نوعی درختچه خاردار بلند که در اطراف بیابانهای مکه می روید و در قدیم پاهای کاروانیان کعبه را هنگام عبور مجروح میکرده است.
۸- حافظ دیگر از عظمت و جلال خسرو پرویز سخن مگو و داستانش را تعریف نکن!،
- زیرا لب آن خسرو پرویز در مقابل خسرو و شیرین من ( که در راه عشق حرکت می کند ،نه در جهت قهر)زیره خوار( گدا و جرعه نوش) است.
( داستان عاشقانه خسرو و شیرین بر اساس زندگی پر فراز و نشیب شاهنشاه ساسانی خسرو پرویز و شیرین شاهزاده ارمنی است. بساری از بزرگان شعر وادب پیرامون این عشق سروده هایی داشته اند از جمله فردوسی ، نظامی و ...)
یوسف شیردلپور در ۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴: