گنجور

حاشیه‌گذاری‌های فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

تاریخ پیوستن: ۱۱م مرداد ۱۴۰۰

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۴۰۳

ویرایش‌های تأیید شده:

۱


فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۳۹ - ذکر منصور عمار قدس الله روحه العزیز:

نقل است که جوانی به مجلس فساد مشغول بود چهار دِرهم به غلامش داد که نُقل و شرابِ مجلس خَرد.
غلام در راه به مجلس منصور عمار برگذشت, با خود گفت: لحظه ای توقف کنم تا چه می‌گوید! 
منصور از برایِ نیازمندی چیزی می‌خواست, 
گفت: کیست که چهار دِرهم بدهد تا چهار دعا کنم او را 
غلام گفت: هیچ بهتر از این نیست که این چهار دِرهم بدو دهم تا آن دعا مرا کند! پس آن چهار دِرهم بداد!
منصور گفت: اکنون چه دعا می‌خواهی
 گفت: اول آنکه آزاد گردم و دوم آنکه حق تعالی خواجه یِ مرا توبه دهد سوم آنکه عوضِ چهار درهم باز دهد چهارم آنکه بر من و بر خواجه و بر تو و مجلسیان رحمت کند! 
*منصور عمار* دعا کرد غلام باز خانه رفت!

خواجه گفت: کجا بودی و چه آوردی غلام گفت: به مجلس منصور عمار بودم و چهار دعا خریدم بدان چهار درهم 
خواجه گفت: کدام دعاست! غلام حال باز گفت!

خواجه گفت: تو را آزاد کردم, توبه کردم خدای را که هرگز خمر و شراب نخورم و به عوضِ چهار درهم چهارصد درهم بخشیدم باقی آن چهارم به من تعلق ندارد آنچه بدست من بود کردم! 

خواجه شبانه به خواب دید که هاتفی گفت: آنچه بدست تو بود با لئیمیِ (ناکسی و فرومایگیِ)خویش کردی!  آنچه حواله به ماست به کریمی خویش ما نیز کردیم بر تو و غلام و بر منصور عمار و مجلسیان رحمت کردیم.

 

۹ آگوست ۲۰۲۵/عراق, عماره, میادین نفتی میسان

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۳۸ - ذکر حمدون قصار قدس الله روحه العزیز:

حمدون قصار گفت: 
هر که پِندارد که نَفس او بهتر است از نفسِ فرعون!  کبر و غرورِ آشکار کرده است.

و گفت: هرگاه که مستی را بینی که میخُسبد!  نگر تا وی را ملامت نکنی که نباید که بهمان بلا مبتلا گردی.

و گفت: اصلِ همه یِ دردها و همچنین آفتِ دین و دینداری  بسیار خوردن است!

 

۹ آگوست ۲۰۲۴/عراق, عماره, میادین نفتی میسان

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۳۶ - ذکر یوسف بن الحسین قدس الله روح العزیز:

نقل است که شاه شجاع کرمانی را دختری بود. پادشاهان کرمان می‌خواستند. سه روز مهلت خواست و در آن سه روز در مساجد می‌گشت تا درویشی را دید که نماز نیکو می‌کرد. شاه صبر کرد تا از نماز فارغ شد. 
گفت: ای درویش! اهل وعیال داری؟ گفت: نه. 
گفت: زنی قرآن خوان خواهی؟ 
گفت: مرا چنین زن که دهد که سه درهم بیش ندارم؟
گفت: من دهم دختر خود به تو. این سه درم که داری یکی به نان ده، و یکی به عطر، و یکی عقد نکاح بند.

پس چنان کردند و همان شب دختر به خانه درویش فرستاد. دختر چون در خانه درویش آمد نانی خشک دید؛ بر سر کوزه آب نهاده، 
گفت: این نان چیست؟
گفت: دوش بازمانده بود، به جهت امشب گذاشتم.

دختر قصد کرد که بیرون آید. 
درویش گفت: دانستم که دختر شاه با من نتواند بود و تن در بی برگی من ندهد.
دختر گفت: ای جوان! من نه از بینوایی تو می‌روم، که از ضعف ایمان و یقین تو می‌روم، که از دوش باز نانی نهاده ای فردا را. اعتماد بر رزق نداری ولکن عجب از پدر خود دارم که بیست سال مرا در خانه داشت و گفت تو را به پرهیزگاری خواهم داد. آنگه به کسی داد که آنکس به روزی خود اعتماد بر خدای ندارد.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۱۵ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۲۹ - ذکر سری سقطی قدس الله روحه:

*سَری سَقَطی* گفت: هر گناه و معصیتی که از سبب شهوت بُوَد امید توان داشت به آمرزش آن و هر معصیت که آن بسبب کِبر و غرور بود امید نتوان داشت به آمرزش آن! زیرا که معصیت ابلیس از کبر بود و زَلَتِ(لغزش و خطا) آدم از شهوت

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۲۸ - ذکر معروف کرخی رحمةالله علیه:

نقل است که یک روز معروف کرخی روزه دار بود و نزدیکِ افطار در بازار می‌رفت که سقائی(آب فروش) می‌گفت: که خدای بر آنکس رحمت کند که از این آب بخورد!
 بگرفت و بخورد.
گفتند: نه که روزه دار بودی؟
گفت: آری لکن به دعا رغبت کردم. چون وفات کرد او را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد؟

گفت: مرا در کار دعای، سقا کرد و بیامرزید! 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۲۸ - ذکر معروف کرخی رحمةالله علیه:

نقل است که یک روز معروف کَرخی با جمعی می‌رفت جماعتی جوانان می‌آمدند و فساد می‌کردند تا به لبِ دجله رسیدند.
 یاران گفتند: یا شیخ دعا کن تا حق تعالی این جمله را غرق کند تا شومیِ ایشان از خلق منقطع شود. (از مردم رفع شود.)

معروف کرخی گفت: دستها به دعا بردارید.

پس گفت: الهی چنانکه درین جهان عیش شان خوش داری در آن جهان شان نیز عیشِ خوش ده!

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۲۷ - ذکر سهل بن التستری قدس الله روحه العزیز:

نقلست  که سهل بن عبدالله شوشتری بر رویِ آب برفتی بطوری که قدمش تر نشدی. 
یکی گفت: قومی گویند تو بر سرِ آب  راه می‌روی!

گفت: از موذن این مسجد بپرس که او مردی راست گوی است.

گفت: پرسیدم، مؤذن گفت من آن  را ندیدم لکن درین روزها در حوضی درآمد تا غسل سازد و در حوض افتاد که اگر من نبودمی در آنجا بمُردی!😁

۳ آگوست ۲۰۲۵/عراق, عماره, میادین نفتی بازرگان

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۲۴ - ذکر محمد اسلم الطوسی قدس الله روحه:

در نیشابور بیمار شد. یکی از همسایگان او را به خواب دید که می‌گوید: الحمدالله که خلاص یافتم و از بیماری بجستم.

آن مرد برخاست تا او را خبر دهد. چون به در خانه وی رسید پرسید که حال خواجه چیست؟

گفتند: خدایت مزد دهاد که او دوش درگذشت.

چون جنازه او برداشتند خرقه ای که او را بودی براو افگندند. پاره ای نمد کهنه داشت که برآنجا نشستی. در زیر جنازه افگندند. دو پیرزن بر بام بودند. با یکدیگر می‌گفتند که : محمد اسلم بمرد و آنچه داشت با خود برد و هرگز دنیا او را نتوانست فریفت

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۲۰ - ذکر داود طائی قدس الله روحه:

فضیل عیاض گفت: مرا پندی ده.
داود طائی گفت: از خَلق بگریز! 😁

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۳ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۶ - ذکر شقیق بلخی رحمةالله علیه:

گفته اند  چون شقیق بلخی به بغداد رسید هارون الرشید او را بخواند. چون شقیق به نزدیک هارون رفت و هارون گفت: تویی شقیقِ زاهد؟
گفت: شقیق منم، اما زاهد نیستم.
هارون گفت: مرا پندی ده.

گفت: تو چشمه ای و عُمّالِ تو (کارگزاران, گماشتگان مزدورانِ تو) مانند جوی هایی که از تو سر چشمه گرفته اند. 
اگر چشمه پاک و روشن باشد، تیرگی و ناپاکی جویها زیان ندارد. ولی اگر چشمه تاریک و ناپاک باشد به روشنیِ جوی ها هیچ امیدی نباشد.

گفت: پندی دیگر بده.

گفت: اگر در بیابان تشنه شوی، چنانکه به هلاکت نزدیک باشی، اگر آن ساعت آبی یابی به چند بخری؟
گفت: به هرچه خواهد.
گفت: اگر نفروشد الّا به نیمی از مُلک و پادشاهیِ تو؟
گفت: بدهم.
گفت: اگر آن آب بخوری و از تو بیرون نیاید چنانکه دوباره بیمِ هلاکت بود، یکی گوید من تو را علاج کنم امّا نیمه ای از پادشاهی تو بستانم چه کنی؟
گفت: بدهم.
گفت: پس به چه نازی؟ به سلطنتی که قیمتش یک شربت آب باشد که بخوری و از تو بیرون آید؟

هارون بگریست و او را به اِعزاز و احترامی تمام بازگردانید.

 

۳۰ ژولای ۲۰۲۵/عراق, عماره, میادین نفتی میسان

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۶ - ذکر شقیق بلخی رحمةالله علیه:

و گفت: هلاک مرد در سه چیز است.

گناه می‌کند به امید توبه،

و توبه نکند به امید زندگانی،

و توبه ناکرده می‌ماند به امید رحمت،

پس چنین کس هرگز توبه نکند.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۶ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۵ - ذکر سفیان ثوری قدس الله روحه:

نقل است که از شَفَقَّت(دلسوزی و مهربانی) که او را بود بر خلقِ خدای. 
روزی در بازار مرغکی دید در قفس که فریاد می‌کرد و همی طپید. او را بخرید و آزاد کرد. مرغک هر شب به خانه سفیانِ ثوری آمدی. سفیان همه شب نماز کردی و آن مرغک نظاره می‌کردی، و گاه گاه بر وی می‌نشستی. 
چون سفیان را به خاک بردند، آن مرغک خود را بر جنازه او همی زد و فریاد می‌کرد و مردم به های های می‌گریستند. 
چون او را دفن کردن، مرغک خود را بر خاک می‌زد تا از گورِ آواز آمد که حق تعالی سفیان را به شفقتی که بر خلق داشت بیامرزیده، و آن مرغک نیز بمرد، و به سفیان رسید. رحمةالله علیه.
*خَلق: آفریده های خداوند از آدم, حیوان, درخت و ...
*خدمت به خلق: خدمت به تمامی موجودات و آفریده هایِ خدا

۳۰ جولای ۲۰۲۵/عراق, عماره, میادین نفتی میسان

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۴۵ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:

گفتند: چرا مدح گرسنگی می‌گویی؟

گفت: اگر فرعون گرسنه بودی هرگز "أنا ربکم الأعلی" نگفتی (هرگز نمی گفت که من خدایِ بلندمرتبه یِ شما هستم).

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۸ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:

و گفت: عارف طیار است و زاهد سیار است.

طیاره/: هواپیما/خلبان

سیاره/سیار: خودرو, اتومبیل/راننده  

یعنی عارف در آسمان‌ها پرواز می کند و زاهد روی زمین حرکت می کند که تفاوت از عرش تا فرش است!

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:

گفت: چهل سال روی به خلق کردم و ایشان را به حق خواندم، کسی مرا اجابت نکرد. روی از ایشان بگردانیدم. چون به حضرت رفتم همه را پیش از خود آنجا دیدم. یعنی عنایت حق در حق خلق بیش از عنایت خود دیدم. آنچه می خواستم, حق تعالی به یک عنایت, آن همه مردم را پیش از من به خود رسانید.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۳ - ذکر ذالنون مصری رحمة الله علیه:

نقل است که ذوالنون مصری گفت: 
وقتی در کوهها می‌گشتم, گروهی بیمار و دردمند دیدم که جمع شده بودند، 
پرسیدم: شما را چه رسیده است؟
گفتند: عابدی است اینجا، در صومعه . هر سال یکبار بیرون آید و نَفَسِ خود بر این قوم می دَمَد، همه شفا می یابند. دوباره در صومعه می شود، تا سال دیگر بیرون نیاید.

صبر کردم تا بیرون آمد. 
مردی دیدم زرد روی، لاغر و مُردنی با چشم هایِ گود رفته. از شکوه و بزرگیِ او لرزه بر من افتاد. پس به چشمِ مهربانی و دلسوزی در بیماران نگاه کرد. آنگاه سوی آسمان نگریست، و نَفَسی چند در آن بیماران دمید. همگی شفا یافتند. 
چون خواست که در صومعه شود، من دامنِ او را گرفتم. 
گفتم: به خاطرِ رضایِ خدا دردِ جسمانی مردمان را درمان کردی. دردِ باطنِ من را هم درمان کن.

به من نگاه کرد و گفت: ذوالنون دست از من باز دار که خدا از اوجِ عظمت و جلال نگاه می‌کند. چون تو را ببیند که دست به جز از وِی در کسی دیگری زده ای,  تو را به آنکس بازگذارد و آنکس را به تو, تا هریکی به یکی دیگر  هلاک شوند.
 این بگفت و در صومعه رفت.

۲۷ ژولای ۲۰۲۵/ عراق, العماره , میسان, میدان نفتی بازرگان

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۲ - ذکر بشر حافی رحمة الله علیه:

سخت ترین کارها سه است:

۱. سخاوت به وقت تنگدستی

۲. ورع (تقوا و پرهیزگاری) در خلوت

۳. سخن گفتن پیش کسی که از او بترسی

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۱۶ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۱ - ذکر ابراهیم بن ادهم رحمة الله علیه:

نقل است که گفت: 
یک زمانی,  باغی به من دادند تا نگاه دارم. صاحبِ باغ آمد و گفت: انار شیرین بیار! بیاوردم، ترش بود.
 گفت: انار شیرین بیار! 
ظرفی دیگر بیاوردم، باز هم ترش بود.
 گفت: ای سبحان الله! مدتی طولانی در باغی کار کنی، انار شیرین ندانی؟

گفتم: من باغ تو را نگاه می دارم طعم و مزه انار ندانم که نچشیده ام.

مرد گفت: بدین زاهدی که تویی گمان برم که ابراهیم ادهمی.

چون این بشنیدم از آنجا برفتم.

 

عراق> اماره>  میسان> میدان نفتی بازرگان

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱ - در پژوهش این کتاب:

حکیمی کاین حکایت شرح کرده‌ست

حدیث عشق از ایشان طرح کرده‌ست

 

چو در شصت اوفتادش زندگانی

خدنگ  افتادش از شست‌ِ جوانی

 

به عشقی در که شصت آمد پسندش

سخن  گفتن  نیامد  سودمندش

 

نگفتم هر چه دانا گفت  از آغاز

که فرخ نیست گفتن، گفته را باز

 

در اینجا منظور از حکیم و دانا, همان حکیم ابوالقاسم فردوسی است. 

این چند بیت اشاره به داستان خسرو و شیرین در شاهنامه که فردوسی به زیبایی بی نظیری بدان پرداخته است.

نظامی اشاره به سالخوردگی فردوسی و عدم شور و نشاط او برای پرداختن به زوایای عاشقانه آن دارد ولی به نظرم تنها دلیل فردوسی ترس از مرگ و ناتمام ماندن شاهنامه بوده است نه سالخوردگی!

گرامی گنجوریان حتما حتما این داستان در شاهنامه مطالعه کنید که مجموع این دو بسیار کامل و جامع خواهد بود.

بازرگان جنوبی/ میسان/ عراق/ ۹ مارس ۲۰۲۵

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۸ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۴ در پاسخ به عمر دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:

زِ دورِ باده به جان  راحتی رسان حافظ / که رنجِ خاطرم  از دورِ جورِ گردون است

۱
۲
۳
۲۱