خَمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است
ز کارستانِ او یک شمه این است
جمالت مُعجِزِ حُسن است لیکن
حدیثِ غمزهات سحرِ مبین است
ز چشمِ شوخِ تو جان کی توان برد؟
که دایم با کمان اندر کمین است
بر آن چشمِ سیه صد آفرین باد
که در عاشق کُشی سِحرآفرین است
عجب عِلمیست عِلم هیئت عشق
که چرخِ هشتمش، هفتم زمین است
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد؟
حسابش با کرام الکاتبین است
مشو حافظ ز کیدِ زلفش ایمن
که دل برد و کنون در بندِ دین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره آثار عشق و زیبایی معشوق صحبت میکند. شاعر به خم زلف معشوق اشاره میکند که بر دین و کفر تاثیر دارد. او زیبایی معشوق را معجزه میداند و از غمزههای او به سحرآفرینی تعبیر میکند. شعر به قدرت جذابیت معشوق و تاثیر آن بر دل عاشق پرداخته و هشدار میدهد که نباید به فریبندگی او اعتماد کرد، زیرا او قادر است دلها را ببرد و به بند کشد. به طور کلی، شعر بیانگر عمق و پیچیدگی عشق و عواقب آن است.
زلف معشوق چنان فریبنده است که هم میتواند عاشق را در دام عشق زمینی گرفتار کند (کفر) و هم میتواند او را به وادی حقیقت و عشق الهی برساند (دین). و این تنها یکی از هزاران جلوه و شگفتیهای معشوق است.
زیبایی تو معجزهآساست و اما وصف غمزه تو ممکن نیست زیرا آنیکی سحر و افسون آشکار است.
از چشم بیباک و بیشرم تو چون توان جان سالم بدر برد؟ که یک آن از تیر افکندن و غمزه باز نمیایستد.
صدها آفرین بر آن چشمهای سیاه که در کشتن عاشق بیرقیب و معجزهگر است.
در میان علمها «علم نجوم عشق» شگرف و عجیب است که چرخ هشتم در برابر او در هفت قعر زمین پست و بیمقدار است.
مپندار که بدگو گریخت و جان سالم بدر برد وای بر حال او که حساب او با «کرام الکاتبین» است و بسیار بد سرنوشتی در انتظارش است.
ای حافظ با این وجود از مکر و کید زلف او غافل مشو؛ تو را عاشق خود کرد و دلت را ربود و بهاین بسنده نخواهد کرد؛ دین تو را نیز خواهد ربود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به عادت نیز رامین همچنین است
مرو را دوستدار راستین است
چه چاره مر مرا بختم چنین است
ندانم چرخ را با من چه کین است؟
نظامی اکدشی خلوتنشین است
که نیمی سرکه نیمی انگبین است
چو ملکم این چنین زیر نگین است
چه جای ملکت روی زمین است
بتی لاغر میان فربه سرین است
که از سودای او خلقی حزین است
چه گویم از میان او؟ که وصفش
برو ز اندیشهی باریکبین است
قبای حسن شد بر قد او ختم
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.