گنجور

حاشیه‌ها

مشتاق در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۲۶ در پاسخ به سیدعلی ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:

درود بی کران بر همه گنجوریان. از خدای حافظ طلب همنشینی با دردانه های عالم معنی حافظ و سعدی و مولانا را برای شما دارم.از حاشیه نویسان بی حاشیه همچون سید علی ساقی نیز کمال سپاس و امتنان دارم . غرق نور عشق باشید.

مهدی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در وصف حال خود گوید:

علی‌اشرف صادقی (فرهنگنویسی، شماره ۱۲، ۱۳۹۶، ص ۱۴۱) بیت هشتم را اینگونه تحصیح کرده است:

داشتم در میانــــــۀ شــــــعرا // سرخ روی و ستیخ گـردن خـویش

ستیخ را تحول‌یافتۀ ستیغ با بیواک شدن «غ» پایانی و به معنی «افراشته» دانسته است. جالب است که سیخ کبابی را هم از همین واژه دانسته است.

وحید فروردین در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۳۸ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸:

درود

و دست مریزاد

 

به نظر می‌رسد در مصرع نخست بیت دوم یک اشتباه نوشتاری رخ داده است.

آیا "چه ام وخت" نباید " چه آموخت" باشد؟

 

سپاس  

Hojat H در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:

هزار آفرین بر مرد خدا سعدی

عباس جنت در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۵:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۹:

تفسیر غزل شماره ۱۷۲۹ مولانا

در این غزل مولانا اثر تربیت پیمبران الهی برای رسیدن مقام والای انسان را نشان میدهد

اگر چه شرط نهادیم و امتحان کردیم/ز شرط‌ها بگذشتیم و رایگان کردیم

پیروان ادیان گذشته برای ایمانشان مجبور به اطاعت شرایط سختی‌ بودند مثل خواندن نماز و دعا بکرات و روزه‌های سخت اعتکاف در معابد و گذشتن از تمام لذات دنیوی. ولی‌ بسیاری از این شروط برداشته شد .

اگر چه یک طرف از آسمان زمینی شد/نه پاره پاره زمین را هم آسمان کردیم

گر چه روح  از آسمان به کالبد انسان دمیده شد ولی‌ انسان بخاطر این روح آسمانی میشود

 اگر چه بام بلندست آسمان مگریز/چه غم خوری ز بلندی چو نردبان کردیم

اگر چه رسیدن به آسمان سخت بنظر میاید ولی‌  با دو قدم طی‌ میشود

پرت دهیم که چون تیر بر فلک بپری/اگر ز غم تن بیچاره را کمان کردیم

پر خرد و دنایی است

اگر چه جان مدد جسم شد کثیفی یافت/لطافتش بنمودیم و باز جان کردیم

روح جسم را از الودگی پاک مینماید

اگر تو دیوی ما دیو را فرشته کنیم/وگر تو گرگی ما گرگ را شبان کردیم

مظاهر ظهور الهی با تعالیمشان دیو را فرشته و گرگ را شبان میکنند

تو ماهیی که به بحر عسل بخواهی تاخت/هزار بارت از آن شهد در دهان کردیم

تعالیم شیرین چون عسل الهی در طول هزاران سال برای راهنمایی بشر نازل شده

اگر چه مرغ ضعیفی بجوی شاخ بلند/بر این درخت سعادت که آشیان کردیم

نظر به ضعف خود مکن به بلندی مقامت نظر کن

بگیر ملک دو عالم که مالک الملکیم/بیا به بزم که شمشیر در میان کردیم

یکی‌ از اسما پروردگار مالک الملک است و چون خداوند انسان را به صورت و مثال خودش آفریده پس انسان هم میتواند مالک الملک باشد و هر چه که در این دنیا و آن دنیا است برای ما آفریده شده

گر آب روح مکدر شد اندر این گرداب/ز سیل‌ها و مددهاش خوش عنان کردیم

امتحانات، مشکلات این دنیا همراه با فضل خدا سبب شفافیت و پاکی روح میشوند

چرا شکفته نباشی چو برگ می لرزی/چه ناامیدی از ما که را زیان کردیم

از فضل پروردگار ناامید مشو

بسا دلی که چو برگ درخت می لرزید/به آخرش بگزیدیم و باغبان کردیم

چه بسا افرا ضعف که قدرت خداوند آنها را مربیان بشر کرد

الست گفتیم از غیب و تو بلی گفتی/چه شد بلی تو چون غیب را عیان کردیم

اشاره به آیه مبارک "الست بربکم" قرآن مجید است که خداوند پرسید من پروردگار تو هستم جواب شنید بلی

حال میپرسد اگر بلی گفتی‌ چرا به گناه آلوده شدی

پنیر صدق بگیر و به باغ روح بیا/که ما بلی تو را باغ و بوستان کردیم

راه صدق و راستی‌ پیشه کن که بخاطر بلی تو بهشت را بتو میدهم

خیلی‌‌ها معتقدند که "پذیر صدق"  درست است نه "پنیر صدق" چون بیشتر در اینجا معنی‌ میدهد

خموش باش که تا سر به سر زبان گردی/زبان نبود زبان تو ما زبان کردیم

سکوت کن تا من بتو زبان معنوی بدم زبان مادی زبان نیست من بتو زبان معنوی دادم و هرچه میگویی از من داری

رومینا در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۴۲ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۶:

سپاس 

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۵۵ در پاسخ به رهگذر دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۶:

سلام جناب رهگذر عزیز 

با نظر به معنی مصرع سوم وچهارم وبا نیم نگاهی به سایر رباعیات واندیشه وطرز تفکر سراینده ، حکیم عمر‌خیام چه دراین رباعی وچه در سایر رباعیات بارها منکر وجود بهشت وجهنم به صورتی که در باور عموم در اثر القایات هر نوع باور دینی حتی بت پرستی شکل گرفته وتثبیت شده است گردیده  وبنظر حقیر برداشت حضرتعالی که برای دیگر اندیشان وپیروان سایر باورها وعقاید بقول شما وعده وشرطی را لحاظ کرده که ببینیم آخر که به بهشت یا دوزخ خواهد رفت صحیح نیست. ودر مصرع سوم تاکید به نبود دوزخ داردودرج علامت سوال در پایان مصرع سوم باعث این شبه گردیده است ودر مصرع پایانی هم اشاره میکنه که کسی پس از مرگ بر نگشته که ببینیم آیا اعتقاد دین باوران درسته یا خیر.

ضمن اینکه در نوشتار جناب اردشیر هم این گفته که پیروان هر دین وآیین حتی بت پرستان صرفا از روی عادت وبه علت موروثی بودن مطلب به آن آیین معتقدند جای بحث ومناقشه وجود دارد واگر چنین بود در طول تاریخ بشریت لااقل شاهد منازعات وجنگهای دینی ومذهبی نبودیم. 

شاد وسرافراز باشید.

ابوتراب. عبودی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

باسلام وعرض ادب  محضر استادان عزیز و فرهیخته 

 

در دلم مأویٰ نمودی عاقبت

راز ِ دل افشا نمودی عاقبت

یک نظر کری ربودی دین و دل

داغ بر دلها نمودی عاقبت

در دلم ساکن نمودی عشق ِ خویش

تا مرا شیدا نمودی عاقبت

عاشق و شیدا و مجنونت شدم

عقل را رسوا نمودی عاقبت

گشته ام رسوای عالم از غمت

در دلم غوغا نمودی عاقبت

این دل ِ دیوانه ی سرگشته را

خانـه ی غمها نمودی عاقبت

گشته ام انگشت نمای مردمان

مشت ما را وا نمودی عاقبت

رخ نهان کردی زما ، ای دلربا

صد جفا بر ما نمودی عاقبت

دل ربودی از(عبودی) نازنین

فتنه ها بر پا نمودی عاقبت

 

با احترام، چاپ دوم دیوان ابوتراب عبودی

 

 

سعید کف در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۴۸ در پاسخ به اردشیر دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۶:

بت‌پرستی بنظر شما از روی خلوص نیت نیست و بت‌پرست از ترس و عادت بت میپرستد. او خرافه پرستی است که آنرا از گذشتگان خود به ارث برده. این توضیح شما فقط در مورد بت پرستان صدق نمی‌کند بلکه در مورد تمام ادیان و باورها صدق می‌کند. این خرد انسانهاست که مرکزیت دارد نه باور آنها زیرا انسانهای باخرد باورهای دیگران را باطل نمیشمارند و ممکن است باور خود را نیز با کسب دانش بیشتر تغییر دهند. انسان بیخرد یک باور را از گذشتگان خود گرفته و آن را بدون تفکر و بدون توجه به گذشت و تغییر زمان می‌پذیرد. شما در کدام آیین و مذهب انعطاف پذیری و نوآوری میبینید؟ این تفکر شما باعث تاسف است.

داود پورسلطان در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۳۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸:

با سلام 

در بیت اول "تو است " به نظر میرسد " توست " 

درست باشد 

صابر قنبری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۸ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:

درود

باریدن و افشاندن(فشاندن) مصدرهایی با مفاهیم نزدیک به هم هستند. بنابه گفته شما وشتن در لری یعنی باریدن. البته در کُردی بُن وَشن برابر بُن افشان(فشان) در فارسی است. در کُردی وَشاندن یا وَشانِن همان افشاندن یا فشاندن در فارسی است. 

صابر قنبری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۰۰ در پاسخ به سیاوش دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

درود

بازار سپیدکاری همان بازار مسگری است که ظرفهای سیاه رو سفید میکردند.

نازنین در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:

ممنون می‌شم دوستان ادیب تعبیرشون از «خوی» دوم در بیت اول رو بیان کنند.

سوشیانت کیخسروی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۶ - داستان آن شخص کی بر در سرایی نیم‌شب سحوری می‌زد همسایه او را گفت کی آخر نیم‌شبست سحر نیست و دیگر آنک درین سرا کسی نیست بهر کی می‌زنی و جواب گفتن مطرب او را:

در باب معنای ابیات 20 تا 24 که برخی شارحان آن را غامض دانسته اند:

نخست ، با این مقدمه که دیدن اشیا نیازمند نور در محیط است،

مولوی می گوید آنکس که بن مایه ی دیدن او نور اله است (نه نور محیطی)  خانه خدا را پر می بیند.

دوم ،  او زبیت الله کی خالی بود یعنی " او کی از بیت الله خالی بود؟"

یعنی دل اولیا خداچون کعبه یا شامل کعبه است . همچون داستان بایزید که به فردی گفته بود حج نرو و دور من طواف کن

 یا به ضرورت شعری جابجاشده ودر اصل چنین بوده ؟  "بیت الله کی از او خالی بوده است؟"

 باتوجه به ابیات پسین و پیشین صحبت از خود خانه کعبه است .

 از جمله در بیت 24گفته چنین انسانهایی نیاز به در ورودی (رتاج) هم ندارند

.لذا اینکه هرکسی را می خواهی می توانی در کعبه طلب کنی تا وی را در کعبه حاضر ببینی

  یعنی جانهای اولیا ی خدا در کعبه در آمد وشدند.

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۹ - حکایت دهقان در لشکر سلطان:

هزار ماشاالله به دخترِ شیرین زبوون مهدا جهان چه به درستی و شیرینی و با چه حس و حالِ قشنگی خواند.

مطمئنم خودِ سعدی که همیشه زنده است از داشتن چنین دوستدار و علاقه مندی بر خویش می بالد.

دخترم

کنار پدر و مادرِ فرهیخته ات سالیانِ سال در شادی و تندرستی زندگی کنی 

ریحانه بشری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴:

کنایه ای که در آخر به خودش گفته زیباست✨

خانه را بکن جاروب آمدند مهمان ها

نادر.. در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۲۲ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۱۴۳:

به دیدن جز تو کی پردازد..

نادر.. در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۹:

هر طبله‌ای گشایم، ..

برگ بی برگی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۵:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶:

کسی که حُسن و خطِ دوست در نظر دارد 

محقق است که او حاصلِ بصر دارد 

حُسن یعنی خوبی و زیبایی های بینهایتِ خداوندی که حد و نهایتی ندارد و در اسماءالحُسنی متجلی می شود ، خط نیز زیبایی و خوبیهایِ خداوند در این جهانِ مادی ست که محدودیت است و تمثیلِ آن خطوطِ سبزی ست که در چهره زیبارویان گرداگردِ  و محیطِ رخسار در دورانِ نو جوانی می روید و بر زیبایی و جذابیت‌ وی می افزاید ، پس‌حافظ می‌فرماید کسی که هر دوی این حُسنِ بینهایت و خط یا زیبایی هایِ محدود این جهان را توأمان با هم ببیند ،‌پس به تحقیق معلوم است که چنین شخصی به حاصلِ خوب نگاه کردنِ به جهان دست یافته است ، اگر محقِق بخوانیم یعنی آن شخص با نظر و به تحقیق به چنین بینشی رسیده است و نه از رویِ تقلید ، شاید هم هر دو معنی موردِ نظرِ حافظ بوده است .

چو خامه در رهِ فرمانِ او، سرِ طاعت 

نهاده ایم ، مگر او به تیغ بردارد 

پس‌چنین انسانی که صاحبِ نظر شده و همزمانِ حُسنِ بینهایتِ حضرت دوست و همچنین زیبایی هایِ محدود و مادی این جهان را با هم می بیند و انسانی تک بعدی نیست ، مانند خامه یا قلمی ست که تسلیمِ اراده نویسنده است و هرچه او فرمان دهد قلم یا انسانِ صاحبِ نظر و جهان بینیِ خدایی همان را می نویسد ، او سرِ طاعت به امرِ حضرت دوست نهاده است مگر اینکه حضرتش با تیغ و اجبار چنین انسانی را از طاعت و تسلیم باز گرداند ، یعنی تا پایِ جان سرِ طاعت و پیروی از صاحبِ قلم دارد . مولانا نیز در ارتباط با چنین انسانِ صاحب نظری می فرماید  ؛ " خفته از احوالِ دنیا روز و شب / چون قلم در پنجه تقلیبِ رب   آنکه او پنجه نبیند در رقم / فعل پندارد به جنبش از قلم "

کسی به وصلِ تو، چون شمع یافت پروانه 

که زیرِ تیغِ تو هر دم سری دگر  دارد 

"کسی"یعنی سالکان و عاشقانی که به وصلِ حضرتِ معشوق رسیده باشند ، اما همه کس نمی تواند مانند شمع روشنی بخشِ جانهای تیره باشد و پروانه هایی بیابد که عاشقانه گِرد وجود و پرتوِ انوارش بگردند و کسبِ معرفت کنند ، یعنی هر عارف و سالکی به مراتبِ بالایی که بزرگانی مانندِ حافظ و مولانا به آن رسیدند نمی تواند دست یابد مگر آنکه بوسیله تیغِ کن فکانِ حضرتِ دوست هر لحظه سر و فکری نو بیافریند ، تقلید از گذشتگان و بزرگان می تواند انسانِ عاشق را به مراتبِ معرفتی نزدیک و شخص می تواند خود را از آن چشمه سیراب کند ، اما خلاقیت و آفرینندگی ست که تشنگانِ بیشماری را از سراسرِ جهان ، پروانه وار گردِ آن شمع جمع می کند ، این مطلب در باره سایرِ علوم و هنرها نیز صدق می کند ، هنرمندِ خلاق یا آفریننده و هنرمندِ مقلد هر دو هنرمند هستند اما این کجا و آن کجا . شمعی که دارای سر است نیز مثالِ خوبی ست که باید با تیغ زده شود تا سری تازه یافته ، خوب بسوزد و نور و گرمای بیشتری تولید کند ، این امر در رابطه با ادیان نیز کاربرد دارد ، چنانچه مولا علی می فرماید" فرزندانِ خود را با زمان تربیت کنید "و نه آنگونه که ما سعی می کنیم افکارِ پوسیده هزاران ساله و ضبط شده تقلیدیِ خود را به آنان دیکته کنیم که البته در اکثریتِ جوانان مردود می شود  و کار نمی کند ، حافظ و دیگر عرفای بزرگ با تیغِ حضرتِ دوست هر دَم سری نو وتازه یافته اند که این مطلب از تعالیِ ابیات و غزلهای آن بزرگان در ادوارِ مخلف کاملآ  آشکار است . مولانا می فرماید؛ هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرد / شیرین تر و نادرتر زان شیوه پیشینش 

به پای بوسِ تو دستِ کسی رسید که او 

چو آستانه بدین در، همیشه سر دارد 

اما سالکِ طریقِ عشق چگونه می تواند به چنین مراتبی دست یابد که خداوند هر دَم تیغ نوآوری بر شمعِ افکار و اندیشه او بزند ؟ حافظ می‌فرماید کسی که می تواند  به پای بوسیِ حضرت دوست دست یابد می تواند به تیغِ کن فکانش مفتخر گردد ، و کسی می‌تواند به مقامِ پای بوسی برسد که همیشه و پیوسته در  درگاهِ حضرتش سرِ تسلیم فرود آورد ، تسلیم یعنی پذیرش و باز کردنِ درون و شرحِ صدر در رابطه با اتفاقاتِ لحظه به لحظه زندگی که ما به خطا و با ذهنِ خود آنها را به خوب و بد تقسیم بندی می کنیم .

زِ زهدِ خشک ملولم، کجاست باده ناب؟

که بویِ باده مُدامم دماغ  تر دارد

در ادامه بیتِ قبل می فرماید زهدِ خشک نمونه ای از عدمِ آفرینندگی و خلاقیت است که ملالت بار است ، ادعیه و ذکرهایِ تکراری که برخی حتی درکی از معانیِ آنها نداشته و فقط مقلد هستند و طوطی وار تکرار می کنند ، اینگونه زهد هایِ خشک و مقدس مآبانه نه تنها به شخص کمکی در رسیدن به خداوند نمی کند ،‌ بلکه موجبِ ملالت و دین گریزیِ اطرافیان و بخصوص جوانان می گردد ، پس‌حافظ طلبِ باده ناب و میِ بی غش می کند ،‌ آن باده عشق و خردِ ایزدی که بویِ آن نیز  هر لحظه دماغ و اندیشه های انسان را تر و تازه می کند چه رسد به دریافت و نوشیدنِ چنین باده ای .

زِ باده هیچت اگر نیست، این نه بس که تو را 

دمی ز وسوسهٔ عقل بی خبر دارد؟

وسوسه عقل یعنی تردید در سرِ طاعت نهادن در آستانه حضرتِ دوست و ترس از ضرر کردن که القایِ عقلِ جزوی و معاش اندیشِ انسان است ، همین وسواس مانعی می شود برای تغییر و نو اندیشی ، پس انسان گاهی تا پایانِ عمر سری به همان سیاقِ پدرانِ خود دارد و تحول یا دگرگونی در اندیشه اش پدید نمی آید ، حافظ می‌فرماید شرابِ عشق و باده خرد اگر برای زاهد هیچ سودی نداشته باشد همین بس نیست که دم و لحظه ای انسان را از عقلِ جسمانی رها و بی خبر می کند؟ شاید در همان یک لحظه بی خبری درهای رحمتِ خداوند باز شده و چنین انسانی که باده را مضر می داند و شمعِ وجودش سَر دارد هشیار شود و به خرد و هشیاری اولیه یا اصلِ خود بازگردد و بویِ باده دماغ و مغزش را از خشکی برهاند .

کسی که از رهِ تقوا قدم برون ننهاد 

به عزمِ میکده اکنون رهِ سفر دارد 

کسی در اینجا اشاره به شخصِ حافظ است که هیچگاه از راهِ تقوی و پرهیزگاری قدم برون نگذاشت ، این مصرع  خطاب به آنانی ست که منظورِ حافظ از باده و شراب را شرابِ مجازی و انگوری پنداشته اند و حافظ را انسانی خارج از راهِ تقوی ، پس حافظ تأکید می کند اینچنین باده نوشیِ ذکر شده دقیقآ در راهِ تقوی ست و بلکه لازمه پرهیزگاری حقیقی و آنچه باعث می شود حافظ از زُهدِ تقلیدی بسوی میکده راهِ سفر در پیش گیرد عدمِ کارکردِ چنان زهدِ ملال آور است که خشک مغزی نتیجه آن می باشد ، او می رود که به بویِ باده خرد ایزدی دماغ تر دارد .

دلِ شکسته حافظ به خاک خواهد برد 

چو لاله، داغِ هوایی که بر جگر دارد 

حافظ ضمنِ اشاره به دلشکستگی از سخنان و تصوراتِ جاهلان در باره خروجش از راهِ تقوا و پرهیزگاری می فرماید تنها ترسِ او این است که همچون لاله عاشق داغِ هوا و آرزویی که در دل دارد را به خاک ببرد و قبل از وصال به معشوق از این جهان برود که افسوسِ ابدی را بدنبال خواهد داشت . در واقع روی سخن با همه انسان‌ها ست تا فرصت و شانسی را که زندگی در اختیارِ انسان قرار داده است از دست ندهند تا با عمل به بند بند ابیاتِ غزل دلها به عشق زنده شوند .

 

 

 

 

مسیح در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۰۳ در پاسخ به اسماعیل عامری دربارهٔ شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴:

با درود.

معنای کَون در این شعر بمعنای لغتنامه ای آن نیست و نیز بمعنای درختچه و... هم نیست. کَون در واقع همان ترکیب کَون و مکان مصطلح میباشد. شاعر عهد خود را با فلک نقض کرده است

۱
۷۱۷
۷۱۸
۷۱۹
۷۲۰
۷۲۱
۵۲۶۹