گنجور

حاشیه‌ها

رازق در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

ترجمه‌ی ترکی از عبدالباقی گلپینارلی

 

Bütün avları avladın; hele bir daha avlan a benim beyim
Köpeğini salıver de bir av daha yakalasın


Bütün dalgaları yuttun, bütün işleri gördün
Fakat oturma, görülecek bir iş daha kaldı


Bütün paraları saydın, vekile verdin
Fakat bu hesapçıdan da bir başka sayı duy


Birçok gümüş bedenlileri koçtun
Fakat bir soluk daha aç kucağını da bir başka güzeli kucakla


Ne mutlu o kumarbaza ki nesi varsa hepsini elden çıkarır
Hiçbir şeyceğizi kalmaz; ancak bir kere daha kumara girişmek, kumar oynamak isteği kalır


Sen ölümle de, dirimde de ondan başka hiç kimseyi bilmiyorsun
Her gece bir dostu tarafından alınıp götürülen orospu değilsin sen


Onun gözleri nerkis gibi herkese bakmadadır
Her erden bir başka zevk duymada, bir başka mahmurluk elde etmededir


İki sevgilinin kucağında olan kişinin bütün ömrü hor olur gider
Hele sen de yüz göstermezsen ona; bir başkasına dayanırsa o


Çünkü Çin güzelleri bile onun başağını devşirmededir
Can kuşuna onun havasından başka uçacak bir yer yoktur

Roya در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۴:

آن کس که ترا شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند

 

 

فرهود در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل شصت و هفتم - سُئِلَ عِیْسی عَلَیْهِ یَا رُوْحَ اللهِّ اَیُّ شَیْیءِ اَعْظَمُ:

دشمنی و غیظ در غیبت تو بر تو پنهان است. همچون آتش چون دیدی که ستاره‌ای جَست آن را بکُش تا به عدم باز رود از آنجا که آمده است. و اگر مدد کنی به کبریتِ جوابی و لفظِ مجازاتی، ره یابد و از عدم دگر و دگر روان شود و دشوار توان آن را بازفرستادن به عدم.

یعنی: نفرت و دشمنی در نهانِ تو پنهان است و بر تو آشکار نیست و نمی‌بینی‌اش و مثل آتش شروع می‌شود اول ستاره‌ای(جرقه‌ای) می‌زند؛ آن جرقه را از بین ببر تا نیست شود. اگر با آن جرقه درگیر شوی آنوقت بیشتر می‌شود و آنگاه دشوار است که از بین ببری‌اش.

مولانا در قبل و پس از این جملات، چگونگی از بین بردن این جرقه‌ها را توضیح داده است.

فرهود در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۱۶ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل شصت و هفتم - سُئِلَ عِیْسی عَلَیْهِ یَا رُوْحَ اللهِّ اَیُّ شَیْیءِ اَعْظَمُ:

برکن به رفق سبلتشان گرچه دولتند / بشکن به حکم گردنشان گرچه گردنند

سبیل کندن کنایه است از شکستن هیبت و خصومت کسی، رفق یعنی نرمی و ملایمت.

گردن کنایه است از سرکشی

این بیت در مدح و ثنای مدارا است. وَالْعَافِیْنَ عَنِ النَّاسِ

 

دانیال درخشان در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - نام نیک:

بسیار زیبا

 

امیرحسین صباغی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۵ دربارهٔ دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷:

چه جالب که حافظ حتی به دقیقی هم رحم نکرده :)

سپهر نواب زاده در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

درود به همه اساتید و دوستان گرامی
۱- اکثر نظرات را در خصوص نزاع "یکدیگرند" - "یک پیکرند" مطالعه کردم، دیدم به این مطلب توجهی نشده بود که عبارت "یک پیکرند"، لطافت شعر را از نظر آوایی از بین می‌برد.
فرض کنید یک ویولونیست در حال تک‌نوازی است و شنوندگان از لطافت این صدا در لذت و آرامش هستند. ناگهان یک سنج نواخته می‌شود و عیش مستمعان را منغص می‌کند.
بنی آدم اعضاء یک - تا اینجا صدای ویولن است.
پیکرند- می‌شود صدای سنج
دیگرند- ادامه رسیتال ویولن

و شیخ اجل، اجل است از نواختن سنج در میان رسیتال ویولن خودش.
هر چند شاید کسانی که تنها به معنی لغات و مفهوم شعر توجه دارند و به هنر موسیقایی و آوایی شعر کمتر توجه می‌کنند، چنین نسبتی را به جناب سعدی روا بدارند. با وجودی که سعدی همواره به ظاهر و موسیقی و زیبایی شعر متعهد بوده است.

۲- در شعر اصطلاحی داریم به نام ضرورت شعری. گاهی اوقات برای حفظ قالب و ظاهر شعر، به ناچار دقیقترین واژه استفاده نمی‌شود. بلکه نزدیکترین کلمه‌ای که مفهوم را برساند و وزن و عروض و آهنگ را بر هم نزند، به کار می‌رود.

مثلاً مولوی می‌گوید:
مست و پریشان تو ام، موقوف فرمان تو ام
اسحق قربان تو ام، کاین عید قربانیست این

همه می‌دانیم آن کس که قربانی شد، اسمعیل (ع) بود.
پس چرا ملای رومی گفته اسحق قربان تو ام؟
یعنی اطلاع نداشته؟
یا سهو القلم شده؟

نمیشد که بگوید اسمعیل قربان تو ام.
لذا به سراغ نزدیکترین واژه به اسمعیل رفته: اسحق.
با این تدبیر، آیا قالب و ظاهر شعر را حفظ کرده؟
بله.
آیا مفهوم را رسانده؟
بله. 
پس تمام.

حال قیاس بفرمایید با اعضاء یکدیگرند.
اصلا فرض کنیم که منظور سعدی اعضاء یک پیکر باشد.
آیا با گفتن اعضاء یکدیگرند، ظاهر و قالب و آوا و لطافت و ظرافت شعر را حفظ کرده؟
بله.
آیا مفهوم را رسانده؟
بله. 
پس تمام.

اگر نثر بود، ولو نثر مسجع، مشکلی از "یک پیکرند" پیش نمی‌آمد. ولی در شعر، حاشا و کلا.
(به آن غزل سعدی با مطلع شرف نفس به جود است و کرامت به سجود مراجعه بفرمایید تا یادآوری شود سعدی چه موسیقیدان بزرگی است)

۳- در ضمن چرا بنی آدم نمی‌توانند اعضاء یکدیگر باشند؟
وقتی مادری به فرزندش می‌گوید تو قلب من هستی، تو جگرگوشه من هستی، نفس من هستی ( نفس من بید)، یا به فرد توانا و مورد اعتماد یک رئیس می‌گویند دست راست او است، یا چشم و گوش اوست، و نظایر این تعبیرات، پس بنی آدم می‌توانند اعضاء یکدیگر باشند.
چرا که نه؟
اتفاقا اگر جگرگوشه‌ای به درد آید، تمام وجود پدر و مادرش بی‌قرار می‌شود و به درد می‌آید.

از طولانی شدن مطلب پوزش می‌خواهم.

 

سپهر نواب زاده

Morteza Astami در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۷ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:

سلام.این تفسیر از شعر حافظ دور از ذهن ترین تفسیر هستش

سپهر نواب زاده در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:

درود به همه اساتید و دوستان گرامی
۱- اکثر نظرات را در خصوص نزاع "یکدیگرند" - "یک پیکرند" مطالعه کردم، دیدم به این مطلب توجهی نشده بود که عبارت "یک پیکرند"، لطافت شعر را از نظر آوایی از بین می‌برد.
فرض کنید یک ویولونیست در حال تک‌نوازی است و شنوندگان از لطافت این صدا در لذت و آرامش هستند. ناگهان یک سنج نواخته می‌شود و عیش مستمعان را منغص می‌کند.
بنی آدم اعضاء یک - تا اینجا صدای ویولن است.
پیکرند- می‌شود صدای سنج
دیگرند- ادامه رسیتال ویولن

و شیخ اجل، اجل است از نواختن سنج در میان رسیتال ویولن خودش.
هر چند شاید کسانی که تنها به معنی لغات و مفهوم شعر توجه دارند و به هنر موسیقایی و آوایی شعر کمتر توجه می‌کنند، چنین نسبتی را به جناب سعدی روا بدارند. با وجودی که سعدی همواره به ظاهر و موسیقی و زیبایی شعر متعهد بوده است.

۲- در شعر اصطلاحی داریم به نام ضرورت شعری. گاهی اوقات برای حفظ قالب و ظاهر شعر، به ناچار دقیقترین واژه استفاده نمی‌شود. بلکه نزدیکترین کلمه‌ای که مفهوم را برساند و وزن و عروض و آهنگ را بر هم نزند، به کار می‌رود.

مثلاً مولوی می‌گوید:
مست و پریشان تو ام، موقوف فرمان تو ام
اسحق قربان تو ام، کاین عید قربانیست این

همه می‌دانیم آن کس که قربانی شد، اسمعیل (ع).
پس چرا ملای رومی گفته اسحق قربان تو ام؟
یعنی اطلاع نداشته؟
یا سهو القلم شده؟

نمیشد که بگوید اسمعیل قربان تو ام.
لذا به سراغ نزدیکترین واژه به اسمعیل رفته: اسحق.
با این تدبیر، آیا قالب و ظاهر شعر را حفظ کرده؟
بله.
آیا مفهوم را رسانده؟
بله. 
پس تمام.

حال قیاس بفرمایید با اعضاء یکدیگرند.
اصلا فرض کنیم که منظور سعدی اعضاء یک پیکر باشد.
آیا با گفتن اعضاء یکدیگرند، ظاهر و قالب و آوا و لطافت و ظرافت شعر را حفظ کرده؟
بله.
آیا مفهوم را رسانده؟
بله. 
پس تمام.
اگر نثر بود، ولو نثر مسجع، مشکلی از "یک پیکرند" پیش نمی‌آمد. ولی در شعر، حاشا و کلا.
(به آن غزل سعدی با مطلع شرف نفس به جود است و کرامت به سجود مراجعه بفرمایید تا یادآوری شود سعدی چه موسیقیدان بزرگی است)

۳- در ضمن چرا بنی آدم نمی‌توانند اعضاء یکدیگر باشند؟
وقتی مادری به فرزندش می‌گوید تو قلب من هستی، تو جگرگوشه من هستی، نفس من هستی ( نفس من بید)، یا به فرد توانا و مورد اعتماد یک رئیس می‌گویند دست راست او است، یا چشم و گوش اوست، و نظایر این تعبیرات، پس بنی آدم می‌توانند اعضاء یکدیگر باشند.
چرا که نه؟
اتفاقا اگر جگرگوشه‌ای به درد آید، تمام وجود پدر و مادرش بی‌قرار می‌شود و به درد می‌آید.

از طولانی شدن مطلب پوزش می‌خواهم.

سپهر نواب زاده

میلاد طاهرپور در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۱۱ - در بیان و شرف علم فرماید:

چو علمت با علم انباز گردد

همه کار تو برگ و ساز گردد

 

سلام بیت نهم مصرع اول چو علمت با عمل انباز گردد هست که اشتباه تایپی داره و نوشته علم با علم.

 

 

مسافر در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۴:

 سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 985 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

 

aparat

parvizshahbazi

 

دکتر صحافیان در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

آیا بزرگ منشی پیدا می‌شود که( پس از این همه فراق؛ معشوق یا حال خوش) وفادارمان باشد و در حق بدکرداری مانند من( ایهام:مانند من به جای بدی خوبی کند) نیکوکاری پیشه کند.
۲- نخست پیام دلکشش را با نوای موسیقی به دل رساند، پس از آن با یک پیمانه شراب بیخودی بر سر وفا رود.
۳- دلم در این فراق فرسوده شد، اما نومید نیستم در انتظار کامروایی‌اش می‌مانم(خانلری: کار دلم)
۴- در شکایت از این فراق گفتم حتی یک بار هم گیسوانت را باز نکرده‌ام، پاسخ داد: خودم به آنها گفته‌ام تو را در فراق بگذارند.
۵-صوفی پشمینه‌پوش با اخلاق تندش یقینا از عشق بهره‌ای نبرده است.از این مستی رمزی برایش بازگو، تا بی‌خود شود(خانلری: تنگ‌خو- همه دریافتها و خلق‌های نیکو در دوری از خودخواهی است)
۶- (در نفی خودخواهی)
گدای بی‌نام و نشانی چون من، چگونه معشوقی چون تو داشته باشد؟! آری سلطان عشق، عیش مخفیانه با رند بازاری نمی‌کند.
۷- ستم دیدن از گیسوان پر پیچ و خمش، برایم آسان است. هر کس در برابرش سرکشی کند گرفتار بند و زنجیر خواهد شد.
۸- اکنون که لشگر غم بی‌اندازه شده از سرنوشت یاری می‌طلبم، تا افتخار دین عبدالصمد غمخوار زخمهایم شود( دکتر تقوی بیات در گنجور با نگاه رمزآلود به کل غزل نگاه کرده‌اند که ایهام زیبایی است: پژوهندگانی چون دکتر غنی و معین برای عبدالصمد نامی نیافته‌اند که هم‌عصر حافظ باشد.اگر به چشم رمز نگاه کنیم:سه مد یا سه مذ به معنای سئنا‌ یعنی سیمرغ...)
۹- ای حافظ! با این چشم پرفریب قصد دیدارش را نکن! که آن زلف سیاه بسیار ستمکار است.(خانلری: کان چشم مست شنگ او بسیار مکاری کند)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

بلال بحرانی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۲ در پاسخ به یحیی زاده دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:

افشاری است.

حسین محمودصالحی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۰۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲ - (مناجات اول) در سیاست و قهر یزدان:

زیرنشین عَلَمت کائنات ما به ...

خوبه

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۷:

چو کارآگهان آگهی یافتند
دوان زی منوچهر بشتافتند
رسیدند پیش منوچهر شاه
 بگفتند تا بر نشاند سپاه


خدا را این چه شاهکار است

moji kh در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۴۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۹:

به نظرم ورد مکن با توجه به مصراع اخر باید زیاده وری یا مدام باشه ،  چون مصراع سوم متضاد مصراع چهارم هست

اکبر قاهری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۹ - مثل:

این همه عالم طلب‌کار خوشند

وز خوش تزویر اندر آتشند

همه ادمیان دنبال خوشی و لذت هستن لکن بخاطر همان خوشی ساختگی و غیرواقعی در آتش میسوزند

آیدا محمودی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳:

لطفا معنی بیت اول این شعر را بگویید ممنونم‌

Saeede Aminzade در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸:

در مصرع دوم بیت اول «سزد ار به تیر بهای او... » صحیح است. بیت سوم اشکال تایپی و وزنی دارد

سفید در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۲:

 

اندر دل من درون و بیرون همه اوست...

 

اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست... 

 

۱
۶۵۳
۶۵۴
۶۵۵
۶۵۶
۶۵۷
۵۴۸۱