محمد خراسانی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۶:
فاعلاتن مفاعلن فعلن
محمد خراسانی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۹:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
محمد خراسانی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۳ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۷:
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
محمد خراسانی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۶۳:
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
اردوان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۲۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۸:
بیت ۶ معنا ندارد. بهتر است اینگونه باشد.
که چندین بکوشم که اسفندیار مگر سر بگرداند از کارزار
شاهنامه فردوسی ویراش استاد فریدون جنیدی
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۲۸ دربارهٔ عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل تاسع - بیان حقیقت ایمان و کفر:
137- پر کن قدح باده و جانم بستان - مستم کن و از هر دو جهانم بستان
***
94- کی بود جانا که آتش اندرین عالم زنیم - ملت کفر و مسلمانی بهم درهم زنیم
95- و آنگهی از جنت و فردوس و دوزخ بگذریم - خیمۀ جان را برون از کون و کان محکم زنیم
96- پس نشینیم با تو و با تو همی شربت خوریم - کم زنی را پیشه سازیم کم زنی و کم زنیم
97- پس دل و جان را فدای روی و حسن تو کنیم - وین غمان عشق را از بی غمی برغم زنیم
98- وز وجود وصل تو ما فرد و یکتایی شویم - پای همت بر دو عالم نیز و برآدم زنیم
***
[یزدانپناه عسکری]
شکستنِ هر دو گرایشِ ادراکی و نشانه روی سرمنشأ آگاهی، در آمدن به آزادی مطلق.
15:132
رضا از کرمان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۵۷ در پاسخ به سعمن دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » زهره و منوچهر » بخش ۱:
سلام
اگه بدون تعصب وخالی از بغض متن جناب رضوانی و تاریخ 200 ساله اخیر این مملکت را بخونید وکمی هم تفکر چاشنیش کنید انشاالله ربطش رو میفهمید.
حسن خوش فکر در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
بیت۱: آه میباشد مسلسلِ خاطرِ افگار را/در درازی نیست کوتاهی شبِ بیمار را. معنی: برای اینکه حال بیمار در شب وخیم می شود و بدین جهت شب در نظر او طولانی و سخت می گذرد، در طول شب برای بیمار هیچگونه کوتاهی حاصل نمی شود و شب برای او طولانی میگذرد، همانگونه که شخصی که خاطر پریشانی دارد مدام آه متعدد و طولانی می کشد و در این طول آه و ناله او نیز کوتاهی بوجود نمی آید.
بیت۲: عشق میآرد دلِ افسردهٔ ما را به شور/مطرب از طوفان سِزَد دریای لنگردار را. معنی:
بیت۳: نیست ممکن عشق را در سینه پنهان داشتن/قُربِ این آیینه طوطی میکند زَنگار را. معنی: عشق چیزی است که نمی توان آن را از دیگران پنهان کرد(گاه می پرسند از من عاشقش هستی هنوز؟/بی تفاوت بودنم را گریه می ریزد بهم). عشق مانند آیینه ای پاک است که اگر در دل انسان باشد، همانگونه که طوطی با قرار گرفتن در کنار طوطی دیگر به آواز و سخن می آید، حتی انسانهایی را که زنگار بی عشقی بر دلشان نشسته است را مانند طوطی گویا می کند و دل زنگار بسته آنان را نیز گویا چون آیینه صاف می کند. در اثر عشق، چشمان عاشق سخن می گوید(امام علی:عشق و محبت از چشمها پیداست)، حرکات او، حالات چهره او و ... عشق او را منعکس می کنند.
بیت۴: سایهٔ مژگان گرانی میکند بر چشمِ یار/از پرستاران بود بیماری این بیمار را. معنی: معشوق بقدری صاحب ناز و اطوار است که حتی سایه مژه های خودش نیز برایش سنگین است و چشمان او را آزرده می کند(چنان نازک بدن باشد که گر آرم به گلزارش/به پا از سایه مژگان بلبل می رود خارش)، آری بدینگونه است که مژگان یار بجای اینکه از چشمانش مراقبت کنند، باعث بیماری چشمان او شده اند و علت خماری چشمانش همین است.
بیت۵: نیست ممکن فرقکردن، گر نباشد پیچ و تاب/از میانِ نازکِ او رشتهٔ زنّار را. معنی: یار بقدری موی میان است که اگر زنار(کمربند مسیحیان که طناب گونه است) تابیدگی نداشت، هیچگاه ممکن نبود که میان باریک یار را از رشته زنار تشخیص داد.
بیت۶: بینیاز از می بوَد رخسارِ شرمآلودِ یار/نیست حاجت شبنمِ بیگانه این گلزار را. معنی: هرچند مصرف مسکر صورت را گلگون می کند، اما رخسار چون گل یار ما بجای شبنم، عرق شرم و حیا نشسته است، پس دیگر نه نیازی به باده برای سرخی دارد، نه شبنم.
بیت۷: بوالهوس را دایم از تیغِ تغافل خستهدار/برمیاور زینهار از دستِ گلچین خار را. معنی: ای زیبا رو! نسبت به کسی که بوالهوس است و تنها صورت زیبای ظاهر را می بیند و می جوید بی تفاوت باش و با این بی تفاوتی رخصت نزدیکی او را به خود نده تا این دور بماند و طمع نزدیکی و کام نکند. هش دار که اگر از دست گلچین بوالهوس خار را بیرون بیاوری و با وی عتاب نکنی، راه تعدی او را هموار کرده ای و گلچین تمامی گلها را خواهد چید.
بیت۸: از همان راهی که آمد گل مسافر میشود/باغبان بیهوده میبندد درِ گلزار را. معنی: روزی گل با نسیمی بهاری شکوفا شد و روزی هم با نسیمی پاییزی پرپر می شود. گریز از تقدیر خزان برای گل ممکن نیست، هرچند باغبان در باغ را ببندد، عمر گل روزی تمام خواهد شد.
در شعری که البته در مقابل این مضمون است خسرو گلسرخی می گوید: گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید/پرواز را علامت ممنوع می زنید/.... با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید. مرگ گل نیز مثل رویش جوانه ها ناگزیر است.
بیت۹: در بهاران پوست بر تن پردهٔ بیگانگی است/یا بسوزان، یا به می ده جُبّه و دستار را. معنی: در وقت شیدایی باید تمام عقل و دل و دین را بدور انداخت و شیدایی و عاشقی کرد، همچنان که در فصل بهار و وزش نسیم های فرحبخش، باید از لباس زمستانی کاست تا نسیم را پوست تن بخوبی حس کرد و آنکس که در فصل بهار شیدایی همچنان پایبند لباس ملاحظات باشد، این لباس ملاحظات او را از لذات عاشقی محردم می کند.
بیت۱۰: برق را در خندهای طی گشت طومارِ حیات/زندگی کوتاه باشد چون شرر اشرار را. معنی: همانگونه که برقی که از آسمان می جهد(درخشش برق به درخشش دندان در خنده تشبیه شده) تمام طول حیاتش یک لحظه بیشتر نیست و با همان یک غرش و درخشش از بین می رود، هر کس که چون برق خرمن بیگناهان را بسوزاند و شرارت کند نیز عمرش مانند همان برق یا شراره ها و جرقه های آتش کوتاه خواهد بود. بر طبق آیات و روایات بسیار، اکثر مردم بر اساس اجل مسمی و اجل حتمی نمیمیرند، بلکه به سبب گناهان و اعمال میمیرند. در حقیقت اجل معلق آنان است که جان ایشان را میگیرد نه اجل مسمی. لذا پیش از آنکه پیمانه آنان پر شود ایشان میمیرند. درباره علل این تقدم مرگ پیش از اجل حتمی و قطعی و مسمی میتوان به این حدیث امام صادق(ع) اشاره کرد که میفرمایند: یَعیشُ النّاسُ بِاِحْسانِهِمْ اَکْثَرَ مِمّا یَعیشونَ بِاَعْمارِهِمْ وَ یَموتون بِذُنوبِهِمْ اَکْثَرَ مِمّا یَموتونَ بِآجالِهِمْ؛ مردم، بیشتر از آنکه با عمر خود زندگی کنند، با احسان و نیکوکاری خود زندگی می کنند و بیشتر از آنکه با اجل خود بمیرند، بر اثر گناهان خود می میرند. یا اینکه امام علی میفرمایند: اَلبَغیُ یَصرَعُ الرِّجالَ وَ یُدنِی الآجالَ: ظلم و تجاوز، انسان را زمین می زند و مرگها را نزدیک می سازد.
بیت۱۱: گرچه بتوان از زبانِ خوش دهانِ خصم بست/هیچ افسون چون ندیدن نیست رویِ مار را. معنی: هرچند می توان با گفتگو و زبان لین دشمن و بدخواه را رام کرد، اما از هر حربه ای کارسازتر این است که بکلی از دشمنان و بدخواهان دوری گزینی.
بیت۱۲: خلق در مهدِ زمین از خوابِ غفلت ماندهاند/ور نه گهواره است زندان مردمِ بیدار را. معنی: گهواره از آن جهت برای کودک خوشایند است که تاب می خورد و او را می خواباند و هرچه او را از خواب ناز بیدار کند برایش ناخوشایند است. این دنیا نیز به جهت اینکه مدام درحال چرخیدن است مانند گهواره است که انسانها را به خواب غفلت فرو برده است، پس هر چیزی که دنیوی باشد و غفلت زا برای انسان خوشایند است و هرچه او را به یاد آخرت بیندازد، روی او را ترش می کند. اما در مقابل برای افرادی که در خواب غفلت نیستند و ضمیرشان بیدار است، تمام لهو و لعب و خوشیهای دنیا برایشان ناخوشایند است و آنچه برای دسته اول مست و مسخ کننده و غفلت زا بود، برای اینان جذاب نبود و دنیا و تمام زرق و برقش برای ایشان مانند زندان غیر قابل تحمل است. به فرموده حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم : الدنیا سجن المومن و جنت الکافر: دنیا برای کافر بهشت است و برای مومن مثل زندان.
بیت۱۳: آیهٔ رحمت کند اهلِ معاصی را دلیر/شد ز خطِ سبزِ گستاخی فزون اغیار را. معنی: رحمت و بخشش گناهکاران و خطاکاران تنها باعث ترغیب انها به تکرار اشتباه خود می شود(تنها گناه ما طمع بخشش تو بود/ما را کرامت تو گنه کار کرده است) به همین جهت زیبایی تو نیز سبب شده است که هر کسی جرئت کند که از تو درخواست وصال داشته باشد.
خط سبز رویش محاسن نوجوان است که نشانه بلوغ است که امروز نیز ما در جمله: پشت لبش سبز نشده، آن را داریم. گویا در قدیم از محاسن و زیبایی های نوجوان محسوب میشد. این مضمون ارتباطی هم با عشق افلاطونی دارد که در ا دبیات فارسی به شاهدبازی نیز تعبیر شده که دکتر شمسیا به ان پرداخته اند.
بیت۱۴: میزند از شرم صائب سینه را بر تیغِ کوه/دید تا کبکِ دَری آن سروِ خوش رفتار را. معنی: ای صائب همین که کبک خوش رفتار و خوش حرکت آن معشوق خوش اندام و حرکات را دید، از هیجان و اشتیاق هلاک شیوه ی او شد و سینه خود را درید.
سعید راد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
سوال دارم
در سر کار،خرابات کنند ایمان را
یا
در سر کارِ خرابات،کنند ایمان را
همه خوانش ها بهصورتمصرع دومی که نوشتم خوانده شده
ولی این که تاکید رو کنند باشه
ظاهراً معنی نمی ده
سعمن در ۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » زهره و منوچهر » بخش ۱:
الان دقیقا رضا شاه چه ربطی داشت به ایرج میرزا و عبید زاکانی نکنه اون هم منتقد بوده ؟
سپهر نعمتی پور در ۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
در مصراع دوم بیت نهم :
«سعدی ز کمند خوبرویان / تا جان داری نمی توان جست»
وزن شعر درست است و ایرادی ندارد؛ وزن این غزل« مفعول مفاعلن فعولن »است .
در این وزن که وزن منظومهٔ لیلی و مجنون نظامی نیز هست، گاهی دو هجای کوتاه در پایان مفعول (لُ) و آغاز مفاعلن (مَ)، به یک هجای بلند تبدیل میشوند و به جای «مفعولُ مفاعلن فعولن» ، «مفعولن فاعلن فعولن» میآید که به آن قاعدهٔ تسکین می گویند.
مثال از منظومهٔ لیلی و مجنون :
چون یک چندی براین برآمد
افغان ز دو نازنین برآمد
سعمن در ۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۵:
زنان را عفت و عصمت حجاب است
نه ناز و عشوه و گفت و جواب است
سخن کوتاه کن ای مرد نادان
شود ارزان چو گوهر شد فراوان
سعمن در ۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۶ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۵:
فرو پاشیده کانون محبت
شده بی بند و باری رسم و عادت
اگر قبلا اسیر دست شو بود
ولی کدبانوی خوش رنگ و بو بود
کنون گشته اسیر کل مردان
زبهر خورد و خوراکش پریشان
گر اینجا اندکی خوش رنگ و آب است
ز یمن بانوان با حجاب است
اگر فورا از این ره بر نگردد
دگر خر مهره هرگز زر نگرددنشان حر و آزادی حجاب است
به غیر از این نه آزادی سراب است
زن عریان اسیر یک جهان است
پی کسب رضای این و آن است
نخواندی در بیان معنای جلباب
و یا خواندی خودت را می زنی خواب
بیا ایرج ز پیغمبر حیا کن
چنین یاوه مگو شرم از خدا کن
مزن خود را به خواب ای مرد عاقل
چرا هستی ز کنه کار غافل
اگر باشد عفیف و با حیا زن
بود پوشیده در هر کوی و برزن
سعمن در ۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۵:
نداری گر تو با دزدی سر و کار
برو از درب خانه قفل بردار
کنون دیدی که حرفت نادرست است
دلیل و منطقت هم سست سست است
حفاظ گوهر زیبایی زن
ز دست مرد بی ناموس رهزن
حجاب است و حجاب است و حجاب است
یقینا بهترین راه صواب است
اگر همجنسبازی از حجاب است
چرا در غرب بی حد و حساب است
اگر غربی نداند راه بازی
چرا قانون شده همجنسبازی
زن غربی اسیر دست مرد است
پر از تنهایی و رنج است و درد است
زن غربی دگر قدری ندارد
در آن ماتمکده صدری ندارد
مبین آن چهره و موهای رنگین
قدش خم گشته زیر کار سنگین
سعمن در ۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۵:
پاسخ به شعر حجاب ایرج میرزا:
پیامی هست از من سوی ایرج
ببر ای باد ،جُردن،سوی ایرج
پیامی واضح و گویا و روشن
ببر از جانب دل خسته »سعمن«
کجا آسوده جمع آید به یک جا
عفاف و عشوه و رندی و تقوا
سه قفله می کنی شبها چرا پس
در خانه ز بیم دزد ناکس
چرا در خانه پنهان می کنی زر
نریزی روی خاک و پله و در
اگر خود در پی دزدی نباشی
چرا از بهر حفظش در تلاشی
نمی گویی مگر باشد دلت پاک
نباید دیگرت باشد ز کس باک
برو اینک سر هر کوی و برزن
نشان ده هر چه در صندوق و مخزن
حامد کهدویی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۱ در پاسخ به گیلدا دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲:
زایل در اینجا به معنایِ زدوده شده و پاک شدن به کار رفته
یعنی هر چیزی که کمال پیدا کند زدوده و پاک میشود
و بعد در مصرع دوم جناب سعدی ناراحتن که چرا آنطور که انتظار داشتن
عمرشون کمالی نیافته!! 😔
که اینجا باید گفت
بزرگوارا ، گر عمر تو کمالی نیافته
پس ما چه بگوییم که حتی به وسعتِ یک بیت شعرِ تو
عرفان و درکمان پر و بالی نیافته؟؟؟
حامد کهدویی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۵ در پاسخ به تک بیت دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲:
اشتباه فرمودید بانو
زایل در اینجا به معنایِ زدوده شده و پاک شدن به کار رفته
یعنی هر چیزی که کمال پیدا کند زدوده و پاک میشود
و اما بقیه رو درست فرمودید
جناب سعدی ناراحتن که چرا آنطور که انتظار داشتن
عمرشون کمالی نیافته😔
که اینجا باید گفت
بزرگوارا گر عمر تو کمالی نیافته
پس ما چه بگوییم که حتی به وسعتِ یک بیت شعرِ تو
عرفان و درکمان پر و بالی نیافته؟؟؟
زهرا رضایی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۲ - اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش و امیری اهل دنیا خواستن و در فتنه افتادن:
خوانشش خوب نبود.
Ariya Ab در ۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۱۴ در پاسخ به Amirreza دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:
چرا علیرضا جان ؟
محمد خراسانی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۱: