جهن یزداد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۶ - در مدح سلطان محمدبن سلطان محمود گوید:
ازین گریستن آنست امید من که مگر
به اشک من دل تو نرم گردد ای سرهنگ
به آب چشمه نگشت ایچ سنگ نرم و مرا
به آب چشم همی نرم کردباید سنگ
هزار یک زان کاندر سرشت او هنرست
نگار و نقش همانا که نیست در ارتنگ
بدان امید که روزی بدست گیرد شاه
چو پهنه گهر آگین شده ست هفت اورنگ
بسا کسا که گرفتار تنگدستی بود
ز فر بخشش او سیم و زر نهاده به تنگ
بزرگواری وکردار او و بخشش او
ز روی پیران بیرون برد همی آژنگ
هزار یک گر ازان ز آسمان در آویزد
چنان بود که ز کاهی کهی کنندآونگ
جهان نیارد با او برابری کردن
که ره نبرد با اسب تیزتک خر لنگ
همی درفشد ازو همچنانکه از پدرش
فروغ خسروی و فر شاهی و اورنگ
جهن یزداد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۷ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۴ - در مدح سلطان محمود و ذکر مراجعت او از رزم و فتح قلعه هزار اسب:
رخ روشن را زیر زرهخود مپوش
که رخ روشن تو زیرِ زره گیرد زنگ
ای مژه تیر و کمان ابرو! تیرت به چه کار
تیر مژگان تو دلدوزتر از تیر خدنگ
او چه دانست که خسرو ز سران سپهش
کشته وخسته بهم در فکند شش فرسنگ
وانکه ناکشته و ناخسته بماند همه را
بندها سازد گرد گلو از پالاهنگ
وانگه او را سوی دروازه گرگانج برند
سرنگون با دگران ازسر پیلان آونگ
همه آراسته جنگ و فزاینده کین
روزگاری بخوشی خورده وناخورده شرنگ
به هزار اسب فزون از دو هزار اسب گرفت
همه را تر شده از خون خداوندان تنگ
ای به لشکر شکنی بیشتر از صد رستم
ای به هشیار دلی بیشتر از صد هوشنگ
جهن یزداد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۵ - در ذکر شکارگاه و شکار کردن سلطان محمود غزنوی گوید:
این سروده فرخی نیز مانند سروده دیگرش همه پارسی بیخته است و جز دو واژه عربی ندارد
خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگبر آوردنده نام و فرو برنده ننگ
شه ستوده بنام و شه ستوده به خوی
شه ستوده به بزم وشه ستوده به جنگ
چوآفتاب سر از کوه باختر بر زد
بخواست باده و سوی شکار کرد آهنگ
بکوه بر شد و اندر نهاله گه بنشست
فیلک پیش بزه کرده نیم چرخ بچنگ
همی کشید به نام خدای سخت کمان
همی گشاد به نام خدای تیر خدنگ
ز بیم تیرش که گشت بر پلنگان چاه
ز بیم یوزش هامون بر آهوان شد تنگ
همی ربود چو باد از درخت برگ درخت
به ناوک از سر نخجیر شاخهای چو سنگ
به تیر کرد چو پشت پلنگ و پهلوی گور
پر از نشان سیه پشت غرم و پهلوی رنگ
نهاله گاه به خوشی چو لاله زاری گشت
زخون سینه رنگ و زخون چشم پلنگ
بزرگوار شاهنشها که خسرو ماست
به خوی خوب و به نام ستوده و اورنگ
چنین شکار هم او را سزد که روز شکار
شکاری آرند او را همی ز صد فرسنگ
گه شکار فرود آرد و برون آرد
زکوه تند پلنگ وز آب ژرف نهنگ
به گاه کوشش بستاند و فرو سترد
ز دست شیران زور و ز روی گردان رنگ
چو گاه سنگ بود سنگ او ندارد کوه
وگرچه کوه بر ما شناخته ست بسنگ
به گاه تیزی پایاب او ندارد باد
اگرچه باد بروزی شود ز روم به زنگ
بسا شها که نباشد بهیچگونه پدید
درنگ او ز شتاب و شتاب او ز درنگ
ز دشمنان زبردست چیره خانه خویش
نگاه داشت نداند به چاره و نیرنگ
ز بیدلی و بیدانشی به لشکر خویش
هم از پیاده هراسان بود هم از سرهنگ
وگر به جنگ نیاز آیدش بدان کوشد
که گاه جستن ز آنجا چگونه سازد رنگ
خدایگان جهان آنکه دست او بزدود
ز روی مهتری و رادی و بزرگی زنگ
همه دلست و همه زهره و همه مردی
همه هشست و همه دانش و همه فرهنگ
ز کوه گیلان اوراست تا بدانسوی ری
وز آب خوارزم اوراست تا بدانسوی گنگ
در این میانه فزون دارد از هزار کلات
به هر یک اندر دینار تنگها بر تنگ
همه به تیغ گرفته ست و از شهان ستده ست
شهان بادل جنگ آور و بهوش و بهنگ
هزار باره گرفته ست به ز باره ارگ
هزار شهر گشاده ست مه ز شهر زرنگ
به پر دلی وبه مردی همه نگه دارد
نگاهداشتنی ساخته چو ساخته چنگ
امیدوار مر اورا برآن نهادستی
که آب جوید از خامه ریگ و شیر از سنگ
بزرگتر زو گر در جهان شهی بودی
بر اسب کینه او بر کشیده بودی تنگ
بسا کسا که به امید آنکه به یابد
شکر زدست بیفکند و برگرفت شرنگ
که یارد آنجا رفتن مگر کسی که کند
پسند بر گه شاهنشهی چه ارژنگ
شهان کلنگ دلانند و شاه باز دلست
به جنگ باز نیاید به هیچ گونه کلنگ
وگر بیاید زانگونه باز باید گشت
که خان ز دشت کتر پشت گوژ و روی آژنگ
همیشه تا ز درخت سمن نروید گل
برون نیاید از شاخ نارون نارنگ
همیشه تا به زبان گشاده از دل پاک
سخن نگوید همچون تو و چو من سترنگ
خدایگان جهان شاد کام و کام روا
کمینه چاکر بر در گهش دو صد هوشنگ
بکاخش اندر بزم وبه دستش اندر جام
به جامش اندر گلگون میی بگونه زنگ
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۰ در پاسخ به هنگامه حیدری دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸:
احسنت دقیقا در بیت بیستم از نظر ارتباط صنایع ادبی (محمد) نیست( مغنی) درست است .که در دست رباب دارد .وخواب باعث سستی در اجرای ساز رباب میشود.
ارتباط منطقی بین محمد و رباب به هیچوجه نیست و بی معنی می نماید
جهن یزداد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۷ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۵ - شکوه از روزگار و ناله از زندان:
پارسی بیخته
آب رویی نماند در رویم
آب مانند کس نبینی رنگ
بالشی ام نهد ز پنجه شیر
بستری گسترد ز کام نهنگ
به دلم داده بود شاهی روی
به تنم کرده بود بخت آهنگ
مرد باید که ده دله باشد
تا بود سرخ روی چون نارنگ
مردمان زمانه بی هنرند
زانکه فرهنگشان ندارد هنگ
نیست در کارشان دل زاغی
بانگ افکنده در جهان چو کلنگ
نیست از ننگ ننگشان ور چند
ننگ دارد ز ننگ ایشان ننگ
دوزخ آرد پرستش ایشان
راست هستند نامه ارژنگ
لاف رادی گران بود چون کوه
ور چو زفتی گران بود چون گنگ
چکه آب ازو همی بچکد
تا نگرددش روی پر آژنگکار نیکو کند خدای منال
راه کوته کند زمانه ملنگ
جهن یزداد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۷ - در ستایش یکی از بزرگان:
در نبرد چنگ نمینوازند در میزد چنگ مینوازند
گه خروشان چو در نبرد تو نای
گاه نالان چو در میزد تو چنگ
گاه در خوی چو اسبت اندر تک
گاه در خون چو تیغت اندر جنگ
جهن یزداد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۳۰:
شاه کرده است رای زی پوشنگ
هامراهش میست و ساغر و چنگ
شادی نو کند بهر میلی
مستی نو کند بهر فرسنگ
جامها پر می است دست بدست
باغها پر گلست رنگ برنگ
از گل و ابر آسمان و زمین
دم سیمرغ گشت و پشت پلنگ
تا بهامون درون ، ز بهر شکار
خاک رنگین کند ز پیکر رنگ
سبزی کشت بیند از بر ریگ
لالۀ لعل چیند از سرسنگ
من بیچاره را چه باید کرد ؟
که ندارم بخانه دو بز لنگ
گر هزارانه زر شود ، ورنه
شکر من کند زمانه شرنگ
جهن یزداد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵:
ای همه کار تو دراز آهنگ
پست منشین که نیست جای درنگ
دل نهادی در این سرای سپنج
سنگ بسیار ساختی بر سنگ
چون گرفتی درنگ و پست نشست
برکش اکنون بر اسپ رفتن تنگ
لشکری هر گهی که ماند باز
نبود زان سپس بسیش درنگ
هر سوی شادمان به نقش و نگار
که بمرد آنکه نقش کرد ارتنگ
سرور رنگهاست رنگ سیاه
کی سیه کم شود به دیگر رنگ؟
دشمن از تو همی گریزد و تو
سخت در دامنش زدستی چنگ
زی تو آید چو چیره شد دشمن
کرده دل تنگ و روی پر آژنگ؟
زین جهان چونکه او بود پیروز
کرده خیره سوی گریز آهنگ
گرت هوش است و سنگ هان زنهار،
ای خردمند، از این بزرگ نهنگ
هوش و سنگت برد به گردون سر
که بدین یافت سروری هوشنگ
برکشد هوش مرد را از چاه
گاه بخشدش و کشور و اورنگ
وگرش تخت و گه نبود رواست
بهتر از تخت و گه بود هش و هنگ
دانش آموز و بخت را منگر
از دلت بخت کی زداید زنگ؟
بخت آبی است گه خوش و گه شور
گاه تیرهٔ سیاه و گاه چو زنگ
به یکی چنگش آخته دشنه است
به دگر چنگ مینوازد چنگ
چون بیاشفت بر کلنگ در ابر
گم شود راه بر پرنده کلنگ
چونی خشم بخت پیدا نیست
شکرش را جدا مدان ز شرنگ
وین چنین چیز دیو باشد و من
از چنین دیو ننگ دارم، ننگ
نروم اندر این بزرگ رمه
که بدو در نهاز شد بز لنگ
ای پسر، با جهان بساز و بدار
وز ستمهای او منال و ملنگ
چون برآشفته گشت یک چندی
دوردار از پلنگ بدخو رنگ
من به اندک زمان بسی دیدم
این چنین هایهای و لنگالنگ
پست بنشین و چشم دار بدانک
زود زیر و زبر شود نیرنگ
چرخ با زیرکان ندارد پای
این سخن خوش بگفته آن سرهنگ
که «چو گربه به زیر بنشیند
موش را سر بگردد اندر غنگ»
سپس بی هشان مرو زنهار
گر نخوردی تو همچو ایشان بنگ
ور جهان پر شد از مگس منداز
بر مگس خیره خیره تیر خدنگ
هرکه او گامی از تو دور شود
تو ازو دور شو به صد فرسنگ
سخن حجت خراسان گیر
کار کوته مکن دراز آهنگ
جهن یزداد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید:
وننگ ریسمانی که برای آونگ رخت تر یا میوه تر یا هر چیز تر بکار میبرند
شاد باش و دو چشم دشمن تو
سال و مه از گریستن چو وننگ
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷:
مایلِ آنم ، که می داند به سویَش مایلم
سام نریمان در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۵ در پاسخ به مجید سروش دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۱:
به نظرم درست می گویید. برای مثال:
بغرید غریدنی چون پلنگ - چو بیدار شد اندر آمد به جنگ
دیده نمی شود.
جهن یزداد در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۰:
به اغاز بر نام بهرام کرد
mmsh در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۴۴ در پاسخ به اشک غماز دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۲:
به همراه تار استاد هوشنگ ظریف
نردشیر در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۶ - حکایت در معنی صید کردن دلها به احسان:
حکایت یوز و پنیر...
غبار .. در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰:
کاش آن به خشم رفتهی ما آشتیکنان
باز آمدی که دیدهی مشتاق بر در است...
صابر در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۴) حکایت سلطان محمود با آن مرد که همنام او بود:
واقعا عالیست شعری بسیار زیبا از حضرت عطار
Ali Bokaei Eraqi در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۴:
واجم = واژوم
مظفر محمدی الموتی خشکچالی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۵۸ - در بیان اشاره به حدیث نیة المؤمن خیر من عمله:
﷽
در بیت شمارهی 5 آمده است:
جز یکی از «کال دل» آگاه نیست / این و آن را در دل کس راه نیست
که به احتمال زیاد به صورت ذیل، صحیح است:
جز یکی از «کار دل»، آگاه نیست / این و آن را در دل کس، راه نیست
در بیت بعدی هم «کار دین» آمده است.ویرایش بیت و تصحیح غلط تایپی، امکان نداشت. لذا اینجا اشاره کردم.
Mojtaba Razaq zadeh در ۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۸ در پاسخ به کامران دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزلِ شمارهٔ ۱۱۸:
خوش یه حالت چقدر باحال
فاطمه rezaie در ۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸: