گر از این منزلِ ویران به سویِ خانه رَوَم
دگر آن جا که رَوَم عاقل و فرزانه رَوَم
زین سفر گر به سلامت به وطن باز رَسَم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
به درِ صومعه با بَربَط و پیمانه روم
آشنایانِ رَهِ عشق گَرَم خون بخورند
ناکَسَم گر به شکایت سویِ بیگانه روم
بعد از این دستِ من و زلفِ چو زنجیرِ نگار
چند و چند از پِیِ کامِ دلِ دیوانه روم
گر ببینم خمِ ابروی چو محرابش باز
سجدهٔ شُکر کنم و از پِیِ شُکرانه روم
خُرَّم آن دَم که چو حافظ به تَوَلّای وزیر
سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به بررسی احساسات و تجربیات شاعر در سفر و جستجوی عشق و عرفان میپردازد. او از ویرانی و غم دلش در رنج سفر صحبت میکند و آرزو دارد به خانه و دلخواه خود برگردد. شاعر نذر میکند که در راه بازگشت به میخانه برود و از حال و احوال خود بگوید. او به عشق و ارتباط با آشنایان اشاره میکند و از نارضایتیاش از بیگانگان سخن میگوید. در انتها، شاعر از شادی و سرخوشیاش در کنار دوست و میکده، مشابه حافظ، یاد میکند و به سادگی حس gratitude خود را به خاطر زیباییها و لحظات خوش ابراز میکند.
هوش مصنوعی: اگر از این خانه خراب به سوی خانهای بروم، دیگر در جایی که میروم، عاقل و دانا خواهم بود.
هوش مصنوعی: اگر از این سفر با سلامت به وطن برگردم، وعده دادهام که ابتدا از راه، به میخانه بروم.
هوش مصنوعی: میخواهم بگویم که در این سفر و مسیر معنوی چه چیزهایی برایم روشن شده است، به درب صومعه با موسیقی و جام شراب وارد میشوم.
هوش مصنوعی: اگر کسانی که در مسیر عشق هستند، بر من سخت بگذرند و به من آسیب برسانند، من هم بیپروا به سمت بیگانگان نمیروم تا شکایت کنم.
هوش مصنوعی: بعد از این، من که دستم و زلف معشوق مانند زنجیر است، چند بار دیگر برای رسیدن به آرزوی دل دیوانهام میروم.
هوش مصنوعی: اگر ابروی خمیدهاش را مانند محراب ببینم، شکرگزاریام را به جا میآورم و به دنبال شکرانهاش میروم.
هوش مصنوعی: خوشحال و شاداب آن لحظه است که مانند حافظ، با دوستی به میخانه بروم و در کنار وزیر، با حال خوب و سرخوشی به خانهام بزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من که مخمور سحرگاه به میخانه روم
شام سرمست و غزلخوان سوی کاشانه روم
روز از ساغر می چون که ببندم پیمان
نا شده شب به سر ساغر و پیمانه روم
آشنایان خرابات مرا نشناسند
[...]
وقت آن است که از خانه به میخانه روم
مست و مخمور و پراکنده و دیوانه روم
بر در بارگه پیر مغان مست و خراب
نروم، ور بروم عاقل و فرزانه روم
در دلم هست که روزی به بر مفتی شهر
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.