سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳:
حکایت بود بی پایان ، به خاموشی ادا کردم
Omid Rahmani در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۲ در پاسخ به روفیا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:
تشکر از شما ومعنی ساده و روان
نردشیر در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱ - سرآغاز:
این شعر در واقع چهار تا پندنامه است درسته؟
1- انوشیروان به هرمز
2- خسرو پرویز به شیرویه
3- بازارگان اسیر
4- شاپور ندیم و کاتب خسرو پرویز
بیقرار در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۴ - دیده و دل:
حاصل بداهه سرایی امشب در گروه ادیبانه ، با مطلعی از پروین اعتصامی به یاد دوست و همکار فقیدمان « اسلام خیراللهی » روحش شاد
« مرا در کودکی شوق دگر بود
خیالم زین حوادث، بی خبر بود »نه دل دربند دلداری دلافروز
نه در سر سِرِ سودایی دگر بودخیالم خالی از هر خاطر خوش
به دور از شاعری ، هر شور و شر بودبتی دیدم در آن دوران دیرین
که زیباتر ز هر قرص قمر بوددو چشمش چشمه ای از آب شیرین
کلامش مملو از شهد و شکر بودبه سرو قامتش دل بسته بودم
سخنهایش به دل دُرّ و گهر بودبه خلوتگاهمان در گوشه ای دنج
سخن از عشق و ایمان و هنر بودامان از دست دست انداز تقدیر
که در هر پیچ آن صدها خطر بودبرفت از دست ما آن یار دیرین
تو گویی در دلش میل سفر بودمرور اندکی کردم جهان را
ضرر اندر ضرر اندر ضرر بودکنون در هجر رویش بیقرارم
دریغا بیقراری بی ثمر بود#رضارضایی « بیقرار »
بیقرار در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:
حاصل بداهه سرایی امشب در گروه ادیبانه با مطلعی از حافظ
« دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمی ارزد
به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمی ارزد »جهانی اینچنین فانی ، فنا یابد به هر آنی
و می دانم که می دانی به مشتی پر نمی ارزدمگیر از دیده گلرویی ، دل از دلدار و دلجویی
که بی مهری به مه رویی ، جهان دیگر نمی ارزدچنان جلدم بر این بامش که دل افتاده در دامش
دل از گیرایی کامش ، کم از ساغر نمی ارزددل از چشمان مستش مست ، لب از لعل لبش سرمست
جز این دلداده ی دربست ، کسی بهتر نمی ارزدشدم آواره در کویش ، ز هر گل می کشم بویش
فراق از روی نیکویش به چشمی تر نمی ارزدگناه از ساغر از می نیست ، خبر از جام جم ، کی نیست
که بدنامی این عالم ، در آن محشر نمی ارزددر این دنیای بی بنیاد که صدها کشته چون فرهاد
هزاران داد و صد فریاد که ترک سر نمی ارزدبگو آن یار دیرین را ، همان رؤیای شیرین را
که مشتاقی و مهجوری از این برتر نمی ارزدنصیحت گوی رندان را بگو دست از سرم بردار
که سر در سایه ی سَروَش ،کم از سَروَر نمی ارزدخدایا بیقراران را ، قراری ده ز الطافت
که بی الطاف هر روزت ، مَه و منظر نمی ارزد#رضارضایی « بیقرار »
بیقرار در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:
حاصل بداهه سرایی امشب در گروه وزین « ادیبانه » با مطلعی از سعدی شیرین سخن
« دلم تا عشقباز آمد درو جز غم نمی بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم »ز غمگینان این عالم ، منم غمگین ترین ، تنها
به جز آن خالق یکتا ، کسی همدم نمی بینمتو گویی قحط باران است در این دنیای مِه آلود
که بامدادان به گلبرگش ، نم از شبنم نمی بینمبه دل زخمی کهن دارم از این بیداد استبداد
ز داد ، از عدل و انصافش ، دمی مرهم نمی بینمبه تاراج خزان رفته ست تو گویی باغ و بستانم
که شب بوهای عاشق را در آن خُرَّم نمی بینمنه جمشیدی به جا مانده ست نه نامی از جم و جامش
ز بخشش های بی منت ، کسی حاتم نمی بینمچنان گم گشته اخلاق از ، پی و پیمان این انسان
خدا و خالقش را هان ! به جز دِرهم نمی بینمبه دل رازی نهان دارم از آن چشمان نرگس گون
که هیچ از مبتلایانش ، یکی مَحرَم نمی بینممدامم وعده می دادی که گل می روید از صحرا
در این شنزار بی حاصل ، رز و مریم نمی بینمزمانی روی ماهت را به چشمِ دل تماشا بود
کنون با دیدگانی تر ، رُخَت کم کم نمی بینمدلم بی بار و بی برگ است ، تو گویی آخرین ارگ است
من از زلزال پی در پی ، کسی در بم نمی بینمچو شد غم مونسم هر دم ، دمادم دم زدم از غم
در این دنیای پر ماتم ، طبیب از دم نمی بینمیکی از پشتِ پا می زد ، وفا ناکرده جا می زد
دراین میدان کشتی هم ، دوتا یک خم نمی بینمنه آبی مانده در جویی ، نه نازی در پری رویی
از این سرچشمه ها حتی یکی زمزم نمی بینمبیا و بیقرارت را به بزم بوسه مهمان کن
که این دنیای فانی را جز آن یک دم نمی بینم#رضارضایی « بیقرار »
بیقرار در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۹:
« ما ترک سر بگفتیم ، تا درد سر نباشد »
گویی به ترک سر هم ، دیگر ثمر نباشد
می سوزم از فراقت ، دایم به اشتیاقت
کی می شود که باشی ، مهرت به بر نباشد
در خیل عاشقانت ، مجنون چو من نیابی
لیلای من کجایی ؟ کز تو خبر نباشد
جان می دهم برایت ، مدهوش سرسرایت
وین چون و این چرایت ، کم بی اثر نباشد
دل پر کشد به سویت ، هر دم به جست وجویت
جز از خیال رویت ، فکری دگر نباشد
اثنای عالمی را ، گشتم ولی ندیدم
مثلت ، مثالت ای جان ، در بحر و بر نباشد
غایب ز دیده ای لیک ، حاضر به هر خیالی
در غیبتت نگارا ، لطف حضر نباشد
اکنون که بیقرارم ، گرمای محفلم باش
ترسم بیایی اما ، چشمی به در نباشد
#رضارضایی « بیقرار »
دوم شهریور ۱۴۰۰
بداهه سرایی با مطلعی از استاد سخن ، سعدی
بیقرار در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳:
بداهه با مصرعی از استاد سخن « سعدی » به عنوان مطلع
« ما به خلوت با تو ای آرام جان ، آسوده ایم »
گر تو باشی جانمان ، ای جان جان آسوده ایمرفته ای از دیده و از دل نمی گردی برون
دلبرا ! در دل بمان ، تا آن زمان آسوده ایمدل به مِهرت مُهر کردیم ، داغتان در سینه ماند
تا بُود در قلبمان مهرت عیان ، آسوده ایم«نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم »
دیگر اکنون جملگی ، پیر و جوان آسوده ایمزلف پر پیچت پریشان می کند هر خاطری
خاطرت خوش ما پریشان خاطران آسوده ایم !!عطر گیسویت فضای شهر را آکنده است
زین سبب از ذکر حُسنَت با زبان ، آسوده ایم
پرسه هایت در کدامین کوی و برزن جاری است
کاین چنین از جُستَنَت در هر مکان ، آسوده ایمعطر گلزار تَنَت در گلشنِ گیتی گواست
با بهار عارضت از هر خزان آسوده ایمهر کسی دارد کسی ، ما با تو اما دلخوشیم
با تو از هر ناکسی ، حتی کسان آسوده ایمدلبران دل می برند و دلستانان جان و دل
دیگران با دلبران ما دلستان ، آسوده ایمبیقرارم بشکنی آن عهدِ با خون بسته را
تا عمل باشد عزیزان ، از بیان آسوده ایم#رضارضایی « بیقرار »
دوشنبه ۱۳ تیرماه ۱۴۰۱
بیقرار در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳:
« برق نوروزی گر آتش می زند در شاخسار »
باد نوروزی گل افشانش کند در هر بهار
غنچه می خندد به شادی ، رقص گل بر شاخه ها
عشوه می ریزد مدام از غنچه هایی بی شمار
خاک تیره خلعتی سبزش بداد اینک نسیم
سور و ساطی می شود در صحن گیتی برگزار
لاله پی در پی برآرد جام سرخش را به دشت
مستِ مِی گردیده گویی زین تماشاگه ، هَزار
سار و سوسن سرکشند از ساغری سرسبز و سار
سینه سرخان را بخواند در سرایی زرنگار
سین هفتم شد مهیا زانکه سنبل هم رسید
سوز سرما رفت و سردی پر کشید از این دیار
رود و جوی از دامن کوهی گریزان بگذرد
تا بروبد گرد غم را همچو مامی غمگسار
گر ترک بردارد این بغض در گلوی ابرها
خنده می گیرد جهان از گریه های نوبهار
نور حق بین شام یلدا را به تاراجش کشاند
ای خوش آنکس درس حق گیرد از این آموزگار
آتشی افتاده در دل ، کن نگاهی ای عزیز
با نگاهت تَش زدی در تار و پود بیقرار
#رضارضایی « بیقرار »
بیقرار در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۴:
حاصل بداهه سرایی امشب در گروه وزین « ادیبانه » با مطلعی از استاد سخن
« باد بهاری وزید از طرف مرغزار
باز به گردون رسید ناله ی هر مرغ زار »چهچه مرغان مست ، دل برد از هرچه هست
گل بهگلستان نشست ، مژده رسان بر هزاررود برآمد ز کوه ، سرو به صدها شکوه
تازه شود جان و روح ، زین همه لطف از بهارغنچه به شور آمده ست ، لاله به سور آمده ست
از ره دور آمده ست ، باده غنیمت شماردوره ی باد است و بید ، آمده عیدی سعید
لطف خدا شد مزید ، بر سر هر شاخه زارنعره ی ابر است و باد ، غنچه قبایش گشاد
نغمه مرغان شاد ، باده و می در کنارسنجد و سیب است و سار، سکه ی سیمین شمار
سبزه به سینی گذار ، سفره به شادی برآرغنچه ی لبهای تو ، بلبل چشمان من
هر دو به هم آمدند گرچه به قصد شکار« هر گل و برگی که هست یاد خدا می کند »
کم ز گلی کی بُوَد ، خسته دلی بیقرار#رضارضایی « بیقرار »
بیقرار در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:
« دشت و دمن بوی بهاران گرفت
شور ز گلبانگ هزاران گرفت »
گل ز چمن ، دشت و دمن گشته مست
عطر خوش از باده ی باران گرفت
لاله به سرخی شده است جلوه گر
جام می از دست نگاران گرفت
نغمه ی خوش سر دهد اینک نسیم
صوت خوش از چهچه یاران گرفت
رود ، که غرش کند اندر مسیر
شور و شر از ابر بهاران گرفت
نرگسِ مست ، آمده بی قیل و قال
باده از آن ، دیده خماران گرفت
بید که در خواب خوشی رفته بود
سرو صفت ، دست چناران گرفت
غنچه که در دیده ی صبح ، وا شده
نکهتی از شاخه سواران گرفت
چین و چروک از رخ صحرا برفت
لاله ، رخ از لاله عذاران گرفت
قامت سرو راست شد از یُمن عید
شد کژی و شومیِ زاران گرفت
چشم بد از قامت گل دور باد
رخصت خود از کف خاران گرفت
آنکه قرار از دل ما برده بود
رفت و رخ از دیده ی باران گرفت
#رضارضایی « بیقرار
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴۹:
مُسَبِّب سبب این جا در سبب بربست
تو آن ببین که سبب میکُشد ز بیسببی
به نظر می رسد در اینجا «میکَشد» صحیح نباشد و میکُشد دارای معنی است.شکسته بسته بگفتم یکی دو لفظ عرب
أَتَیتُ أَطْلُبُ فی حَیِّکُم مَقام أَبی
آمده ام که در قبیله شما جایگاه پدرم را طلب کنمچه جای گرمی و سوگند پیش آن بینا؟
و کَیفَ یُصْرَعُ صَقْرٌ بِصَولةِ الْخَرَبِ؟
چگونه شاهین از حمله و قدرت هوبره، مغلوب میشود و شکست میخورد. (مگر میشود که شاهین از هوبره شکست بخورد؟)روان شد اشک ز چشم من و گواهی داد
کَما یَسیلُ مِیاهُ السَّقا مِنَ الْقَرَبِ
همانگونه که آبِ آبکش (آبفروش) از مشک (قرابه) جاری میشود.چه چاره دارم غماز من هم از خانهست
رخم چو سکه زر، آب دیدهام سُحُبی
سُحُبی: ابری (اب دیده ام مثل هوای ابری بارانی است.)
Mehrdad Irani در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۱۴:
دوست عزیزم آقای آرسین الاهی. شما اسرار هویدا نکنی بهتره. دوست عزیز این افاضات چیه اخه به عنوان علم مطرح کردی و نوشتی اینجا.
عطا در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۵:
در حاشیه ها منتظر نظر دوستان اهل ادب بودم اما ظاهرا این شعر زیبا سهم دوستان مشتاقِ به موسیقی بود
سامان در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۱:
امروز ۱ فروردین ۱۴۰۳
مبارک باد بر ایرانی
ابوالفضل غفاری در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:
من وقتی آهنگ این سروده رو با صدای آقای قربانی میشنوم بهم آرامش میده. شبی نیست که من این آهنگ رو گوش نکنم.
کوروش در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۸ - قصهٔ اهل سبا و حماقت ایشان و اثر ناکردن نصیحت انبیا در احمقان:
لطفا برای رمزگشایی کمک کنید
منظور از دِه کجاست
مرغ استعاره از چیه ؟
سپاه استعاره از چی بود
کوروش در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۱۹ در پاسخ به جواد دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۹ - شرح آن کور دوربین و آن کر تیزشنو و آن برهنه دراز دامن:
سلام از هوش مصنوعی برای به تصویر کشیدنشون استفاده کنید
ادبیات در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
عجب شعری سروده حضرت سعدی، من این غزل را کم وبیش باصدای استاد شجریان شنیده بودم ولی فکر میکردم حضرت حافظ این غزل را سروده😉🌹
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۵۰ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳: