احن شوقا الی دیار لقیت فیها جمال سلمی
که می رساند ازان نواحی نوید لطفی به جانب ما
به وادی غم منم فتاده زمام فکرت ز دست داده
نه بخت یاور نه عقل رهبر نه تن توانا نه دل شکیبا
زهی جمال تو قبله جان حریم کوی تو کعبه دل
فان سجدنا الیک نسجد و ان سعینا الیک نسعی
ز سر عشق تو بود ساکن زبان ارباب شوق لیکن
ز بی زبانی غم نهانی چنانکه دانی شد آشکارا
بکت عیونی علی شیونی فساء حالی و لاابالی
که دانم آخر طبیب وصلت مریض خود را کند مداوا
اگر به جورم برآوری جان و گر به تیغم بیفکنی سر
قسم به جانت که برندارم سر ارادت ز خاک آن پا
به ناز گفتی فلان کجایی چه بود حالت درین جدایی
مرضت شوقا و مت هجرا فکیف اشکو الیک شکوی
بر آستانت کمینه جامی مجال بودن ندید ازان رو
به کنج فرقت نشست محزون به کوی محنت گرفت ماوا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعری در این ابیات از شور و شوق به دیدار معشوق (سلمی) صحبت میکند و حسرت فراق و غم جدایی را بیان میکند. او از جمال و زیبایی معشوق به عنوان قبله و کعبه دل یاد میکند و تاکید میکند که در عشق و شوق به او، زبانش به بیانی صریح تبدیل شده است. شاعر به درد و بیماری عشق اشاره میکند و میگوید که اگر معشوق به او ظلم کند یا جانش را بگیرد، باز هم از ارادتش دست برنمیدارد. در نهایت، شاعر به حال و روز غمگین خود در جدایی و ناتوانی در بیان شکایت به معشوق میپردازد و احساس غم عمیق خود را نقل میکند.
هوش مصنوعی: با شور و شوق به دیاری میاندیشم که زیبایی سلمی را در آنجا دیدم و از آن نواحی خبری از محبت و لطفی به سوی ما میرسد.
هوش مصنوعی: در دنیای اندوه، در کنترل افکارم ناتوان شدهام. نه سرنوشت به من کمک میکند، نه عقل و خردم مرا راهنمایی میکنند، نه جسمم توانایی دارد و نه دلم طاقت و صبر کافی دارد.
هوش مصنوعی: چه زیباست زیبایی تو؛ تو قبله جان منی و کوی تو کعبه دلهاست. ما در برابر تو سجده میکنیم و به سوی تو حرکت مینماییم.
هوش مصنوعی: عاشقانهای که از عشق تو در دل و زبان عاشقان شکل گرفته، به خاطر ناتوانی در بیان غم و اندوهی که در دل دارم، به وضوح و روشنی نمایان شده است.
هوش مصنوعی: چشمم به حالتهای تو دوخته شده و حال من به خاطر این عشق خراب است، اما من بیتوجه هستم چون میدانم در پایان، طبیب عشق تو، بیمار خود را درمان خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر به من ستم کنی و جانم را بگیری، حتی اگر هم برای این کار سرم را با تیغ بزنید، قسم به جانت که از عشق و احترام به تو، سرم را از خاک پای تو برنمیدارم.
هوش مصنوعی: به ناز و delicacy از من پرسیدی کجایی و حالتت در این جدایی چیست. دلم به شدت برای تو تنگ شده و از دوریات بیمار هستم. حالا چطور میتوانم دردی که دارم را برای تو بیان کنم؟
هوش مصنوعی: بر درگاه تو من هیچ فرصتی برای نوشیدن ندارم، به همین دلیل در گوشهای از جدایی نشستهام و غمگینم، در کوچهی درد و رنج پناه گرفتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر به گلشن ز ناز گردد قدِ بلندِ تو جلوهفرما
ز پیکرِ سرو، موجِ خجلت شود نمایان چو می ز مینا
ز چشمِ مستت اگر بیابد قبولِ کیفیّتِ نگاهی
تپد ز مستی به رویِ آیینه نقشِ جوهر چو موجِ صَهبا
نخواند طفلِ جنون مزاجم خطی ز پست و بلندِ هستی
[...]
مخوان ز دیرم به کعبه زاهد که برده از کف دل من آنجا
به ناله مطرب به عشوه ساقی به خنده ساغر به گریه مینا
به عقل نازی حکیم تا کی به فکرت این ره نمیشود طی
به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا
چو نیست بینش به دیده دل رخ ار نماید حقت چه حاصل
[...]
رهی ندارم بغیرکویت، الیک رجعی، لدیک زلفا
فلا تکلنی الی سواکا، الستُ شیب و لست شابا
منم فتاده، به دست اقران،چو پیر کنعان به شام هجران
ذهاب حزنی، جلاء عینی، صباح وصلک، اذا تجلی
عبث مسوزان به نارحرمان ، گذشت نتوان ز جان جانان
[...]
زهی تجلی نموده حسنت، به چشم وامق، ز روی عذرا
به یک کرشمه ربوده چشمت توان یوسف دل زلیخا
سواد مویت شکنج سنبل، صفات رویت ورق ورق گل
کشیده مستان قدح قدح مل، ز جام لعلت به جای صهبا
به ملک ایجاد اگر نبودی فروغ مهرت کجا نمودی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.