گنجور

 
خاقانی

ای آتشِ سودایِ تو خون کرده جگرها

بر باد شده در سرِ سودایِ تو سرها

در گلشنِ امّید به شاخِ شجرِ من

گل‌ها نشکفتند و برآمد نه ثمرها

ای در سرِ عشّاق ز شورِ تو شغب‌ها

وی در دلِ زهّاد ز سوزِ تو اثرها

آلوده به خونابهٔ هجرِ تو روان‌ها

پالوده ز اندیشهٔ وصلِ تو جگرها

وی مهرهٔ امّیدِ مرا زخمِ زمانه

در شش‌درِ عشقِ تو فروبسته گذرها

کردم خطر و بر سرِ کویِ تو گذشتم

بسیار کند عاشق ازین گونه خطرها

خاقانی از آن گه که خبر یافت ز عشقت

از بی‌خبریّ‌اش به جهان رفت خبرها

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱ به خوانش زهرا بهمنی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جامی

گر در دلم از داغ نوت ماند اثرها

غم کی خورم این نیز به بالای دگرها

هر رمز و معما که در افواه فتاده ست

هست از دهن تنگ تو آن جمله خبرها

بگشا کمر ناز و قصب پوش بتان بین

[...]

امیرعلیشیر نوایی

ای ز آتش می در گل روی تو اثرها

در سینه ازان آتشم افتاده شررها

سنگ لب رودی ز قتیل تو رود خون

باشد ز تموج به کنار آمده سرها

در خلعت گلگون قد رعنای تو سرو است

[...]

صائب تبریزی

ای خانه زنبور ز فکر تو جگرها

آیینه حیرت ز جمال تو نظرها

مژگان نبود گرد نظرها، که بود چاک

از شوق لقای تو گریبان نظرها

از سنگدلی بود که از شرم لب تو

[...]

حزین لاهیجی

ای شور خیالت، نمک زخم جگرها

مجنون بیابان سراغ تو، نظرها

بی عشق ز دل ها نرود ریشهٔ غفلت

خورشید بر آرد رگ خامی، ز ثمرها

ای مرغ بهشتی، به کدامین لب بامی

[...]

سعیدا

ای خیره چو نرگس ز جمال تو نظرها

چون غنچه پر از خون ز خیال تو جگرها

بس سنگدلانی که در این راه ز دوری

چون کوه گرفتند به هر گوشه کمرها

ایام جوانی است مرادی طلب از حق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه