سفید در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲:
غزل زیباییست
سفید در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳:
تکمیل عشق کرد و گذشت از کمالها...
سفید در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۴۲ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳:
بشنو ز ما که تجربه کردیم سالها
بیحاصلیست حاصل این قیل و قالها...
سفید در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷:
هرچه به جز خیال او قصد حریم دل کند
در نگشایمش به رو، از در دل برانمش...
سفید در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴:
کاهیدهایم از تن و بر جان فزودهایم...
حسین رشنو در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۱۳ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۶ - جواب:
سلام چون در پایان شعر آمده که :گرفته دامن پیر خرابات و معمولا منظور از پیر خرابات در شعر رسول اکرم (ص) می باشد پس به احتمال زیاد حدس اول صحیح تر است. با احترام
حسین رشنو در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۸ در پاسخ به علی دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۶ - جواب:
سلام
منظور از بدمستی عاشق شدن و به سمت عرفان و شناخت رفتن هست ، عرفا هم حالاتی چون دیوانگی و بدمستی را تجربه میکنند . منظور از نیک مردی هم زهد خشک و بدون تفکر و درجا زدن هست.
amir ali nasiri در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:
حافط از پیروان ایین مهر پرستی و میتراییسم
یاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود
رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود مرحله اخر که مهری برپیشانی نقش میبست
علی میراحمدی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۱ در پاسخ به م شریعتی دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۴ - حکایت در معنی عزت محبوب در نظر محب:
پسر عمو و دختر عمویی ازدواج کردند که پسر بداخلاق و ترشرو و سرکش بود و گویا میلی به زندگانی نداشت و دختر خوش خوی و زیبارو.
پیران وبزرگان ده به پسر گفتند که اگر دیگر دختر را دوست نداری مهرش را بپرداز و رهایش کن و به اصطلاح طلاقش بده. پسر خندید و گفت :اگر صد گوسفند که گویا مهریه دختر بوده بدهم و از دست همسر خود رهایی یابم ضرر نکرده ام.
اما دختر گفت :صد گوسفند که جای خود دارد اگر سیصد هزار گوسفند هم به من بدهند یک لحظه طاقت فراق یار و نادیدن روی دوست را ندارم.پاورقی:درین دوره زمانه شاید بتوان هر گوشه کناری چنان پسرانی یافت اما چنین دختر و دخترانی فقط در بوستان سعدی و ضمن چنین حکایاتی یافت میشوند
م شریعتی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۴ - حکایت در معنی عزت محبوب در نظر محب:
دوستان لطف میکنند ماجرای این شعر رو توضیح بدن، معنی این چند بیت رو متوجه نشدم:
بخندید و گفتا به صد گوسفند
تغابن نباشد رهایی ز بند
به ناخن پری چهره میکند پوست
که هرگز بدین کی شکیبم ز دوست؟
نه صد گوسفندم که سیصد هزار
نباید به نادیدن روی یار
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۳۴ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۰- سورة طه- مکیّة » ۱ - النوبة الاولى:
«لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» او راست هر چه در آسمانهای و زمینها، «وَ ما بَیْنَهُما» و آنچه میان هر دو، «وَ ما تَحْتَ الثَّری» و آنچه در زیر زمین.
***
[یزدانپناه عسکری]
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّری - طه : 6
از آن اوست مُدرکات فیضِ فیاض، خالی از پیوند و عهد و پیمان (1) در آسمان و زمین وجودی (2) و عمق و شدت آگاهی فیض انسانی. (3)
(1) - أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ - الأعراف : 172
(2) - وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُور – الحج : 46
(3) - تَحْتَ الثَّری: حثث و شدت در ارض معهود، باران فیض عمق
مسعود مصلح در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۱۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲:
ما صوفی صفه صفاییم
درود بر عطار
درود بر خوانش فقیهی کیا
فاطمه زندی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:
۱_تا کی ای دلبر دلِ من بار ِ تنهایی کَشَد
ترسم از تنهایی احوالم به رُسوایی کَشَد
__
۲_کی شکیبایی توان کردن چو عقل از دست رفت
عاقلی باید که پای اندر شکیبایی کَشد
پای اندر شکیبایی کشد: به کنایه یعنی
شکیبایی پیشه کند، صبر در پیش بگیرد. صورت کامل این کنایه «پای اندر دامن شکیبایی کشیدن» به کنایه یعنی گوشه نشینی کردن.
۳_سرو بالای منا گر چون گل آیی در چمن خاک پایت نرگس اندر چشم ِ بینایی کَشَد
سرو بالا منا: ای سرو بالای من.کنایه از معشوق خوش قد و بالا» چمن: در آن روزگار به معنای محوطه پر کلی است در میان ردیف درختان، گلزار. آنچه امروز چمن مینامیم، سبزه زار نامیده میشد.نرگس: گلی که در وسط آن حلقهای زرد دیده میشود و آن را «نرگس شهلا »گویند در بعضی گونهها خود گل نیز زرد است، یا گل سفید است ولی در وسط آن گلبرگهای کوچک سفید است و آن را« نرگس مسکین» گویند وجود این حلقه در وسط گل نرگس باعث شده است که شاعر چشم معشوق را به استعاره نرگس یا نرگس مست« چشمِ خمار معشوق »بخوانند. نرگس در شعر فارسی دست مایه تعبیرهای گوناگونی بوده است اما در این بیت سعدی به دو صفت متضاد آن اشاره شده است اول اینکه نرگس به داشتن چشم باز شُهره است در اینجا که چشم نرگس در بیحیایی مثل شده است. دوم نرگس به کوری و نابینایی شُهره است.
خاک اندر چشم کشیدن: ۱_ پاشیدنِ خاک در چشم، به کنایه یعنی کور کردن. ۲_ خاک راه مانند سرمه به چشم کشیدن. معنای بیت: ای یار سر بالا من اگر مانند گل سرخ به گلزار بیایی،نرگس خاک پای تو را در چشم بینایه خود میپاشد و خود را کور میکند. چرا ؟ دو احتمال به نظر میرسد یکی اینکه با دیدن چهره و چشم زیبای تو شرمنده میشود یا ترجیح میدهد که دیگر چشم نداشته باشد، یا ترجیح می دهد که پس از دیدن چشم و چهرۀ زیبای تو دیگر به هیچ چشم و چهره یی نگاه کند. دوم، نرگس از فرط حسادت خود را کور میکند، زیرا به اصطلاح چشم دیدن زیباتر از خود را ندارد. ۲_ خاک پای معشوق مانند سرمه مایۀ روشنی چشم میشود، بر این اساس میتوان بیت را چنین معنا کرد: ای سرو قامت من اگر مانند گل به گلزار بیایی، نرگس خاک پای تو را مانند سرمه به چشم میکشد و بینا میشود.
۴_روی تاجیکانهات بنمای تا داغ حبش
آسمان بر چهره ترکان یغمایی کشد
روی تاجیکانه :چهره تاجیکی. از آنجا که «تاجیک» در اینجا در مقابل« تُرک» به کار رفته به معنای «ایرانی» است و دوره استیلای سلسله ترک بر اقوام ایرانی،ایرانیان خود را تاجیک( در مقابل فرمانروایان ترک) میخواندند. داغ حبش: حبش به معنای «اهل حبشه »یا حبشیان» است. که مردم سیاه پوستند. «داغ حبش» قاعدتاً کنایه از بندگی و غلامی است. خاقانی در تحفة العراقین گفته است «میآید رومی جهانجوی/ داغ حبشی نهاده بر روی»
ترکان یغمایی: زیبارویان اهل یغما. ترک در معنای مجازی معشوق زیبارو.« یغما » نام سرزمینی در ترکستان شرقی و نام مردمانی از ترکان که در آن زندگی میکنند. اهل یغما در ادبیات فارسی به زیبایی معروفند.
معنای بیت: تو چهره سفید و زیبای تاجیکی خود را نشان بده تا آسمان (فلک یا روزگار) بر چهره زیبارویان ترک اهل یغما داغ بندگی بزند چهره تو چنان زیباست و روشن و زیباست که چهرۀ زیبارویان ترک در برابر
آن همچون چهره بندگان سیاه جلوه میکند.
۵_شهد ریزی چون دهانت دم به شیرینی زند
فتنه انگیزی چو زلفت سر به رعنایی کشد
دم زدن: کنایه از سخن گفتن. فتنه. آشوب، غوغا. رعنایی زیبایی معنای بیت: وقتی به شیرینی سخن گفتن آغاز کنی، از دهانت عسل میریزد و وقتی سر زلفت به زیبایی به طرف بالا تاب بردارد، غوغا به پا میکنی و دل و دین از همه میربایی.
۶_دل نماند بعد از این با کس که گر خود آهنست
ساحر چشمت به مغناطیس زیبایی کشد
ساحر چشم:( تشبیه صریح)« ش» در ساحر
چشمش ضمیر مفعولی است و به «دل» برمیگردد« ساحر چشمش» یعنی جادوگر چشم تو آن دل را
مغناطیس: سنگ آهن ربا مغناطیس زیبایی (تشبیه صریح )معنای بیت: از این پس دیگر هیچ دلی در سینه باقی نخواهد ماند (همه بی دل و عاشق و پریشان خواهند شد ) زیرا حتی اگر دلی همچون آهن، سخت بیعاطفه و احساس باشد، باز جادو گری که در چشم تو نهفته است آن را با آهن ربای زیبایی میرباید و عاشق خود میکند.
۷_خود هنوزت پسته خندان عقیقین نقطهایست
باش تا گردش قضا پرگار مینایی کشد
پسته خندان: کنایه از دهان معشوق. عقیقین: به رنگ عقیق،سرخ رنگ. عقیقین نقطه یعنی نقطه سرخ رنگ کنایه از دهان بسیار کوچک و تنگ و سرخ معشوق است بنا به سنت شعر عاشقانه دهان معشوق هرچه کوچکتر باشد زیباتر است از آنجا که در این بیت «پرگار» آمده،« نقطه »به معنای مرکز دایره هم هست. باش: صبر کن. قضا: تقدیر ،سرنوشت. در اینجا به معنای حکم روزگار یا گذشت روزگار به کار رفته. است. پرگار: دایره. مینایی: سبز رنگ. مراد از پرگار مینایی سبزۀ خط چهرۀ معشوق است.
معنای بیت: دهان همچون پستۀ خندان تو با اینکه هنوز نقطه سرخ
رنگی بیش نیست این همه دلربایی میکند صبر کن تا گذشت روزگار مرور زمان دایره سبز رنگی دور آن بکشد (آن وقت معلوم میشود که تو چه فتنهیی هستی).
۸_#سعدیا دم درکش ار دیوانه خوانَنَدت که عشق
گر چه از صاحب دلی خیزد به شیدایی کشد
دم درکش: خاموش و ساکت باش صاحبدلی: روشن دلی دل آگاهی داشتن دلی حساس نسبت به زیبایی. شیدایی: جنون دیوانگی. کشد: میانجامد.
بشرح محمد علی فروغی
حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
تماشاگر راز در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۴:
به به
عباس در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۱ - حکایت:
سلام بر همه دوستان گرامی و خوانندگان عزیز
پیرو حاشیه های عزیزان خواستم بنده هم عرضی داشته باشم
سعدی در این داستان می گوید که مردی در بیابان سگی می بیند که از فرط تشنگی رمق از دست داده است. پس سگ را آب می دهد و اورا از مرگ نجات می دهد و خداوند نیز گناهان اورا می بخشد اما نکته جالب توجه کمک به حیوان نجس و کثیف نیست بلکه زمینه ماجرا و نحوه کمک است .
آنها در بیابان هستند و کمبود منابع آب و سختی راه سفر مد نظر است که تهیه و نگهداری آب در آن زمان بسیار سخت بوده است و همیشه تامین آب در بیابان و سفر برای گذشتگان از ضروریات بوده است و چه بسیار کسانی بوده آمد که در این بیابان ها از تشنگی و گرسنگی جان از کف داده اند . مرد از آبی که توشه سفر خود اوست به سگ میدهد . اما نحوه بخشیدن آب هم بسیار جالب است. مرد ظرفی همراه ندارد که به سگ آب دهد و سگ هم نمیتواند مانند انسان از مشک آب بنوشد پس آب را درون کلاه خودمی ریزد و دستار سرش را هم که برای محافظت صورت از گرما و باد و خاک استفاده میکرده مانند طناب برای گرفتن کلاه استفاده میکند ( مثل دسته سطل ) و به سگ آب می نوشاند.
این رفتار نیکو با حیوانی که نجات آن سودی برای مرد مسافر نداشته و بالعکس از چیزهایی که برای او عزیز و مهم بوده است بخشندگی کرده است مورد توجه است نه نجس بودن سگ
همچنین بیت اول این شعر از بهترین نمونه های قافیه هنری و خلاقیت فوق العاده سعدی است
محمد خراسانی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۱ دربارهٔ محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۱۹:
وزن شعر مفعول مفاعیل مفاعیل فعل
بهروز قدرتی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:
به نظر من:
دل وفادار مرد حکیم به بی راهه نرود.
در نتیجه مسلمه که این شعر کاملا مفهومی عرفانی دارد. چون حقیقت هفت بطن داره و عارف کسی که به درک عمق هفتم نزدیک تر می شه و در نتیجه این درک عمیق انسانی با اخلاق می شه و در نتیجه با خودش و تمام دنیای اطراف خودش به صلح کامل می رسه و همون طور که می دانیم درک استدلالی داریم و درک شهودی یا درک حسی. خوب ،وقتی درک حسی قوی تر بشه (intuitive understanding)شخص به درک عمق هفتم نزدیک تر می شه. ولی با کلمات، شما فقط می تونی به یک شخص کمک کنی به عمق درک سوم برسه اگه خدا اجازه بده و خودش بخواد چون درک استدلالیه.البته شایدم عمق درک استدلالی حتی سه عمقم نباشه ولی شنیدم می گن شمس تبریزی گفته سه عمقه ولی به هر حال وقتی حکیم وفاداری چون عمر حقیقتی عنوان می کنه مسلما خودش اون حقیقت رو احتمالا به طور کامل و عمق هفتمی درک کرده و طبیعی که بیان هر حقیقتی طبیعتا مضمون عرفانی داره ولی اگر می خواید شما هم پا از عمق سوم درک فراتر بگذارید و به عمق هفتم نزدیک تر بشید باید کاری کنید که حستون و درک حسی تون قوی تر بشه به اذن خداوند تعالی و به لطف خداوند تعالی . نشونشم اینه که اگر حقیقتی تا عمق هفتم درک کنید هرگز فراموش نخواهید کرد. حقیقتی که کامل درک بشه امکان نداره فراموش بشه البته عکسش ملزوما درست نیست ولی اگر واقعا بخواید مفهوم این شعر درک کنید هیچ کسی جز خداوند تعالی نمی تونه با کلمات شما رو کمک کنه پا از عمق سوم فراتر بگذارید بلکه خودتون باید حستون و درک حسی تون رو به لطف خداوند تعالی تقویت کنید.
لطفا به اسم معنای کامل و مفهوم کامل شعر تفسیر ذهنی از این شعر نکنید چون تا به اندازه حکیم وفادار عمق درکتون نرسه نمی تونید این شعر کامل درک کنید و یادتون باشه به عنوان یک حقیقت
که دل وفادار مرد حکیم به بی راهه نرود.
البته الاناست که حافظ صداش در بیاد و بگه
به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
😁
وفادار باشید و حکیم
😃
محمد خراسانی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۷ دربارهٔ عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳ - از قطعات:
وزن مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
فرزانه مرادبک در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » مناجات:
مجالس سبعه با وجود اشتمال بر نکات اخلاقی و عرفانی و بهرغم لحن صوفیانهٔ معتدلی که در آن هست، شور و هیجان مثنوی و غزلیات مولانا را ندارد.مجالس سبعه، به احتمال قوی، پیش از دیدار مولانا با شمسالدین تبریزی است .
پرسش بنده اینست :
چگونه از غزلیات شمس در ان آورده شده است و یا اشعار نظامی مانند
هم تو به عنایت الهی
آنجا قدمم رسان که خواهی
از ظلمت تن رهاییم ده
با نور خود آشناییم ده
روزیکه مرا ز من ستانی
ضایع مکن از من آنچه دانی
بدون نام نظامی در زیر ابیات استفاده شده است ؟
پیشنهادم برای شفافیت بیشتر نام شعرا در زیر ابیات نوشته شود
سپاسگزار شما و قدردان زحماتتان هستم
م شریعتی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۵ در پاسخ به علی میراحمدی دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۴ - حکایت در معنی عزت محبوب در نظر محب: