بابک چندم در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۳۱ در پاسخ به Najibullah Hakimy دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
Najibullah Hakimi @
پاسخ شما را در مورد ایرانیان که اولاد فلان و بهمانند را در این حاشیه دادم:
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱۴
اما در مورد "شغل" ایرانیان که فرمودی همگی دهقان بودند!
دهقان که بعدها معنای زارع، کشاورز، برزگر را بر خود گرفت در اصل و در زمان ساسانیان نه زارع/کشاورز و نه شغل بوده...
دهگان/دَهیگان (dhgān/dahigān) طبقه ای از زمین داران/ ملّاکین بودند و هر کدام صاحب یک بخش (ده) که گویا تعدادی آبادی را در بر می گرفته....
زنده یاد دکتر احمد تفضلی بر این نظر بود که فردوسی در شاهنامه دهقان را برابر نجبا/ایرانی اصیل به کار گرفته...
مصیب مهرآشیان مسکنی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:
مصراع آخر باید چنین باشد....
از پور ادهم جهد او بر عیسی مریم زند...
چون بر پورهءِ ادهم جهد او بر عیسی مریم زند هم وزن شعر خراب است و هم مشکل معنوی دارد ولی اینگونه هم معنی وهم وزن درست و دوتا بر بی معنی در یک مصرع هم نقصان شعری وهم اوزانی وهم بی معنی است
بابک چندم در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۸ در پاسخ به Najibullah Hakimy دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱۴:
@ najibullah Hakimy
در این صورت همان مشکلی پیش میاید که در آغاز این حاشیه آقا/خانوم alipur بدان اشاره کرد:
پارسها جدای از ایرانیانند!!!
( جهت اطلاع داریوش در کتیبه بیستون آورده: آدام پارسا پارساهیا آریا آریاچیتسا -> "من پارسیم، پارسی زاده ام، آریاییم، از تیره آریاییم...و ایران هم لغتی از زبان و زمان پارسی میانه/ساسانی است که اِر (ēr) و اِران (ērān) تبدیل شده از آریا در زبان پارسی کهن داریوش است...)
مگر اینکه به گزینه دیگر در نسخه موسکو اتکا کنیم:
"از ایران و رومی و پارسی"
شاید که حکیم برای نشان دادن اوضاع آشفته آنزمان داستان را اینگونه آورده که موبد موبدان از روی استیصال و ناچاری دست بدامن رومیان در ایران!!! شده... که اینهم نه بعید که از محالات است چراکه موبدان ساسانی به اندازه ای خشکه مذهب بودند که اولاً به همین یزدگرد از بابت ملایمت با مسیحیان و اصلاحات در میان فئودالها انگ بَزَکار (گناهکار) بودن زدنند و دوم اینکه اگر هم رومیانی در ایرانزمین بودند احتمالاً یا مسیحی و یا پیرو آیین کهنتر رومیان می بودند و اگر هم که زرتشتی شده بودند باز هم واجد شرایط شاهنشاه ساسانی شدن که از لزوماتش زرتشتی (بِهدین/وَهدین) و از خاندان ساسان بودن
بوده را دارا نبودند...
باری
در مورد اینکه فرمودی:
"...اما ایرانی های باستان با ایرانی های کنونی یکی نیست. ایرانی های کنونی از اولاده ترکها، ایرانی های باستان و اعراب است..."
خوب که چی؟ مگر ایرانیان استثنایند؟!
مگر یونایان امروز همان یونانیان کهنند؟ از خود زبان یونانی کهن هویداست که با مردمانی کهنتر و زبانی کهنتر (minoan) ادغام شده، بعد هم با مقدونیان، در چند قرن اخیر هم زیر سلطه عثمانیان بودند... در همان دوران کهن هم در ترکیه کنونی که آنزمان هِلنیست/یونانی شده بود مردمانی بسیار کهنتر از یونانیان بودند از جمله هیتیها، هوریها، اورارتوییان و و و...
مگر رُمیان با دیگران ادغام نشدند؟ در همان روزگار امپراطوری رُم از اقصی نقاط سرزمینهایشان مردمان مختلف از گال و بریتانیا و اسپانیا گرفته تا رومانی و بلغارستان و بالکان و شمال آفریقا و و و... با یکدیگر ادغام شدند، در آخر هم که به آتیلا و هونها قافیه را باختند...روم شرقی/بیزانس هم همینطور که در آخر هم عثمانیان سرنگونشان کردند...
مصریان کهن چطور؟ حتی ۹ قرن پیش از هخامنشیان پادشاه هیتی/هیتایت دخترش را عروس فرعون کرد، بعد هم هخامنشیان، و یونانیان از جمله خانواده کلئوپاترا یونانی، بعد رُمیان، بعدها هم که اعراب (مصریان که امروزه از اعراب به حساب میایند هیچگاه عرب نبودند)...
بریتانیاییان چطور؟ آنهاهم از رُمیان گرفته تا نُرمنها و سَکسونها و بعد وایکینگها که به سرزمینشان یورش بردند دست نخورده نماندند...
چین هم که از مغولها و بعد مَنچوها شکست خورد و تحت سلطه آنان درآمد..
زبان هند کهن هم که نشان می دهد مردمانی با چندین زبان مختلف از جمله موندا، دراویدی، آریایی، نپالی/تبتی و و و ... با یکدیگر ادغام شده اند
از نام شما هم حدس میزنم افغان باشی؟ اگر که این حدس درست است مگر مردم افغانستان امروزی همان مردمان عهد کهنند؟
از قوم کامبُجای کهن که هم خانواده دیگر ایرانیان بودند و ساکنان کهن افغانستان کنونی، و بعد یونانیان، مائوریان هند، کوشانهاو بعد چندین گروه از هونهای سفید که از آسیای مرکزی به افغانستان آمدند تا هیاطله و بعد هم ترکها و مغولان و ازبکها ووو ... مردمان آن سرزمین هم همان مردمان دوران کهن نیستند...
در آخر دوباره همان پرسش اول: خوب که چی؟
کوروش در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۴ - شناختن هر حیوانی بوی عدو خود را و حذر کردن و بطالت و خسارت آنکس کی عدو کسی بود کی ازو حذر ممکن نیست و فرار ممکن نی و مقابله ممکن نی:
حیلت او از سبالش نگذرد
چنبرهٔ حجرهٔ قمر چون بر درد
یعنی چه
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱:
هر که دردِ ابدی داشت چه درمان می کرد
سید مصطفی سامع در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰۶:
تاج عزت
دارم انــــدر دل ولای آل طــاهــــــــــا بیشتر
صـــــرف عمــرم با ولا گــردد چه زیبا بیشتر
در مســـیر مکتــب شــــاه ولایــت در جهان
پا نهادم یافتـــم صـــدق و صفــــــا را بیشتر
تاج عزت بر ســـــرم دارم ز حـــب اهلبیت
این مؤدت را فـــزون بنــــــــما خدایا بیشتر
صد هزاران شکر رب آرم به لب هر روز و شب
اینـــکه دارم در دلـــم مهــر و ولا را بیشتر
گرچه طبعم نارســـا باشـــد ولی این دودمان
تُنـــگِ شکـــر را بـریـــزد در سخنها بیشتر
دســت ما کوته مکن یارب ز دامـــان رسول
آشــنا بنمــــــا به مـــــــا آل عبـــــا را بیشتر
سامع ار داری هـــوای روضه خلد برین
مدح عتــــرت را مکـــرر گو به هرجا بیشتر
چهارشنبه 5-2-1403
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
شب را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مَبیت افتاد، موضعی خوش و خرّم و درختانِ در هم. گفتی که خردهٔ مینا بر خاکش ریخته و عِقد ثریا از تارکش آویخته.
در اینجا به طور واضح، «تارک» صحیح نیست و باید «تاک» باشد به چندین دلیل
1- در اینجا تارک معنا ندارد
2- با خاک جناس ندارد
3- مرجع ضمیر «ش» که به «خاک» و «تارک» چسبیده است، موضع یا بوستان است که در هر حال نمیتوان برای بوستان یا برای موضع، تارک در نظر گرفت.
تارک به معنی سر، فرق، فرق سر
پس باید به این شکل باشد: . گفتی که خردهٔ مینا بر خاکش ریخته و عِقد ثریا از تاکش آویخته.
در اینجا خاک با تاک جناس دارد به علاوه تشبیهی که سعدی برای خوشۀ انگور به کار می برد (عِقد ثریا = خوشه پروین) بر تاک (درخت انگور، رز) آویزان است و صحیح میباشد. اگر خوشه انگور مانند عقد ثریا بر تارک بستان آویزان باشد نه معنا دارد نه زیباست.
اما چون در اینجا ملاک نسخه استاد فروغی است نمیتوان متن را ویرایش کرد و باید به همان شکل باقی بماند.
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸:
بعد از آن ، گوش به افسانه ی فرهاد نکرد
عبدالرضا ناظمی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۵ در پاسخ به احسان دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۲۱:
درود دل را به عنا شکسته می دارد دوست عنا درست است نه عنان
مهرداد .. در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳۲:
بیمار فراق به نباشد
تا بو نکند به زنخدان
باور که کند که آدمی را
خورشید برآید از گریبان
مهرداد .. در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳۵:
من نیستم ار کسی دگر هست
از دوست به یاد دوست خرسند
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸:
این یک دُو روزه سِیرِ گلستان چه میکند
sharam forooghi در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:
عجب موسیقی ساختن همایون شجریان و سهراب پورناظری 💐
رند شیراز در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » حکایت طاووس » حکایت طاووس:
درباره مصرع دوم کسی میتونه راهنمایی کنه و معنیش رو برامون بگه؟
رضا از کرمان در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۹:
مدیریت محترم سایت
با سلام
احتراماً متعاقب حذف پیام قبلی خودم متاسفانه پیام جناب رسته و توضیحات وتمثیلات ایشان در تبیین نظر مولانا بر بیت ششم که در پاسخ به اینجانب مرقوم نموده بودند ،که الحق وانصاف در باز کردن معنی وصناعات بکار رفته مشگل گشا بود ، حذف گردید در صورت امکان خواهشمند است نسبت به بازیابی ودرج مجدد اقدام فرمایید . با تشکر
نوید خسروانی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۸ در پاسخ به براتی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
ندارد. ابدال دارد از اختیارات شاعری.
نوید خسروانی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
در بیت «سودای لب...» بین شکر و شکستن تناسب است. شکر میشکسته (شکّرشکن شوند همه طوطیان هند...). با تشکّر از خانم دکتر رامیار.
ضمناً کنسرت بزرگداشت سعدی یونسکو (تهران، تالار وزارت کشور، ۱۳۸۶) مرحوم استاد شجریان و گروه آوا این غزل را در خاوران ماهور و شور اجرا کردهاند و غیررسمی با عنوان «سخن عشق» در اینترنت موجود است (روی نخست «غوغای عشقبازان»).
محمد در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:
درود؛ اگرچه در بسیاری از نسخ خطی «اعضای یکدیگرند» نگاشته شده است، ولی از آنجا که همه ادبا و کارشناسان زبان پارسی متفق القولند که کلام پارسی دری با سعدی به تکامل رسیده، معتقدم که «اعضای یک پیکرند» درست است زیرا «اعضای یکدیگرند» معنایی نمیدهد. شخصی عضو دیگری باشد؟ یعنی چه؟ ولی هنگامی که برای مثال دندان به درد می افتد دست روی آن قرار میگیرد؛ پا تلاش میکند که به مرکز درمانی برسد و همینطور اعضای دیگر به نوعی برای تسکین درد دندان میکوشند؛ چشم نمیتواند بگوید درد دندان به من ربطی ندارد و من مطالعهام را دنبال میکنم. حتی از نظر «وحدت وجود» هم «اعضای یک پیکرند» درست تر می نماید. و اما چرا در بسیاری از نسخ خطی «یکدیگرند» درج شده میتوان به سلیقه مستنسخین ربط داد؛ مانند دوران معاصر. در اینگونه موارد نباید صد در صد متکی به نقل بود بلکه باید از عقل کمک گرفت.
نوید خسروانی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۱ در پاسخ به الف رسته دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۱:
سپاس از شما. درست شد.
مصیب مهرآشیان مسکنی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷: