گنجور

حاشیه‌ها

فاطمه یاوری در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

گم کرده پروازی چرا؟ 

همایون در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۶:

از شعر های کم ارزش که بیشتر صنعت کلامی است تا شعر ناب 

در دیوان خاقانی هم آمده ولی اینجا تفصیل بیشتری داره

سحر در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۱ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:

🌹

محمد‌حسین ابراهیم‌زاده در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:

خودش گفته حیران این اعداد نشو! ما گیر دادیم این عددا چه معنی دارن!

جالبه که اگزیستانسیالیستی ترین شاعری که می‌شناسم رو برخی با قطعیت می‌گن منظورش اینه!

و مقصد فیلان جاس!

عمو کی رفته و برگرشته بگو مام ازش بپرسیم!

خوش باش.

یوسف شیردلپور در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳:

اجرای خصوصی ماندگار استادان محمد موسوی وخسرو آواز استاد شجریان فوق العاده است این غزل زیبا وعاشقانه عارفانه این اثر فاخر هنرمندان شهیر ونام آور عرصه شعر وموسیقی 💛💛💯💯💞💐💚

دانیال در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴:

سلام و درود؛
معنای ((پوشه چاک)) در بیت 39 چیه؟

فرهود در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۹ در پاسخ به سعادت دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:

یعنی طعنه و سرزنش مردم‌.

 

برمک در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک:

 

زنان پیش خوالیگران تاختند

ز بالا به روی اندر انداختند

 


تاختن بچم روان کردن و فرستادن است

برمک در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۸ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک:

ازی دهاک وارونه خوی هرگاهش ارزو بود و دلش میخواست یکی از مردان جننگی را میکشت و  دختر پوشیده رویش را به  پرستندگی نزد خود میبرد

برمک در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۱ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک:

گشن/ورن در پهلوی بچم شهوت است.

ناشناس در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱:

اندا در لغتنامه دهخدا:

خوابی که صلحا و اتقیا بینند. رؤیای صادقه.

برمک در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳:

در پاره ای  نویسه ها چنین امده

بهشتم بفرمود تا تاج زر

زمین گورستان و زرین کمر

نبشتند منشور بر پرنیان

به رسم بزرگان و فر کیان

زمین گورستان ورا داد شاه

که بود او سزای بزرگی و گاه

زمین گورستان بد از  پیشتر

که خوانی ورا ماوراء النهر بر

گمانم گورستان (گُرستان) نام دیگر خوارزم باشد

برمک در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۵ در پاسخ به دکتر امین لو دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد هجده سال بود » بخش ۴ - پادشاهی بلاش پیروز چهار سال بود:

نای زندان است

 دگر هر که دارید بر نای بند

برمک در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو:

راست این دو بیت چنین است

بناروی بر خیره چیزی مجوی
که فرزانگان آن نبینند روی
-

یکی ناسزا تخت شاهی مجوی
مکن روی کشور پر از گفت‌وگوی

یوسف شیردلپور در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۲ در پاسخ به koosha 3ami دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹:

درود برشما استاد بزرگوار همین الان این اجرای استاد شجریان را باهمراهی گره شان را با دل وجان گوش میکنم در روستایی بکر مادری جایتان خالی والانم این شاه بیت شعر :::  

درویش مکن ناله ز شمشیرِ اَحِبّا

کاین طایفه از کشته ستانند غرامت

غوغاییست شعر وغزل وادبیات ناب پارسی روح بلند حضرت عطارد وسعدی ومولانا وحافظ شاد جاودان است نام ویاد امثال استادان مشکاتیان یاحقی هوشنگ ابتهاج واستاد لطیفی وشجریان 💐💐💔💔💚💚💯

سحر در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۲ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵:

🌹

ر.غ در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵:

با تو ما را اتّصالِ جانی است
وین حدیث از عالمِ روحانی است
عقل گفت او از کجا تو از کجا
من چه دانم قدرتِ ربّانی است
جز به چینِ زلفِ تو اقرار من
هر چه دانم غایت نادانی است
جز به سر گردیدن اندر پایِ تو
هر چه دیگر هست سر گردانی است
خویشتن‌بین گو مکن دعوی که کار
نه به زورِ پنجه و پیشانی است
گر کسی دستی کند در خونِ ما
زودیت خواهند کو قربانی است
در ضیافتگاهِ قتّالانِ عشق
جمله جانِ عارفان سر خوانی است
دینِ ما روشن به کفرِ زلفِ تست
روزِ روشن در شبِ ظلمانی است
نیست در فردوسِ اعلا چون تو حور
وین بلاغت نیز هم انسانی است
بیش از این در وصفِ تو ادراک نیست
غایتِ امکان چو بی امکانی است
خویشتن‌بینان مگر پنداشتند
کاقتضایِ عاشقی کسلانی است
از شتر مستی در آموز ای پسر
خویشتن‌پرور خرِ کهدانی است
می‌کشد بار اشتر و در بیخودی
فارغ از دشواری و آسانی است
چون ندارد چاره‌یی در دستِ دوست
محو شد وین هم ز بی درمانی است
دست گیری کو که عقلِ پای مرد
چو نظر در معرضِ حیرانی است
کف ندارم خالی از جامِ الست
گرچه می در جامِ جان پنهانی است
گوش بر قالوا بلی بنهاده‌ایم
گرچه کارِ چشم خون‌افشانی است
نیست چون معلول معلولان راه
آری آری گوهرِ ما کانی است
درّ این اسرار پنداری مگر
ریزه ریزه گوهرِ عمّانی است
نی که در جنبش نباشد آفتاب
ذرّه‌یی با آن که چون نورانی است
شیره رز را گروهی اهلِ دل
گفته‌اند آری که روح ثانی است
جانِ جان است او فرو ریزش به حلق
گر به حجّت بشنوی برهانی است
روشن است اینک دلیلی روشن است
جانِ یاران است و یارِ جانی است
بر سخنهایِ نزاری جان بده
جانِ شیرین هم به جان ارزانی است
تو گرانباریِ جان او مبین
نا نپنداری بدین ارزانی است
مسکرات الوجد چیزی دیگرست
آن برون زین عالمِ حیوانی است

ر.غ در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۰ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵:

شیر رز را گروهی اهلِ دل.. با سلام لطفا شیر را به شیره تغییر دهید

 

سام در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۳ در پاسخ به رامین عباسی دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

متاسفانه  جوابی که نوشتی اصلا" ارتباطی با نوشته من نداشت .بنظر میاد که احساس کردی که  قدرت خداوند دست کم کرفته شده یا شاید بی احترامی صورت گرفته . سالها گذشته  من به تازگی نظر شمار را دیدم ولی فرصت مغتنمی است که دیگران  دچار اشتباه نشوند. 

رسد آدمی به جایی که به جز خدا( را )  نبیند  اگر قرار باشد که  طبق نظر شما به این بیت  نگاه کنیم  پس در این مصراع  انسان فانی  فاعل ‌و و خداوند قادر مطلق با تمام عظمتش مفعول جمله است که  انسان به غایت کمال رسیده به جایی میرسد  که فقط خدا را میبند . 

ولی عقیده من براین است که رسد آدمی به جایی که  آنجا را جز خدا (قائم به ذات و فاعل ) نبیند . یعنی فقط خداوند است که  قادر به دیدن اوج تعالی یک انسان میباشد . هیچ موجودی اعم از فرشته و جن و هرچه هست . از دیدن و درک آن جا( مکان ) عاجزند.  حتی نه در کسری از ثانیه . کن فیکون

خسرو ترقی در ‫۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۰ - نیرنگ کوش با رومیان:

ارزیز به معنی قلع است

پیداست که برای مهر و موم کردن ازقلع بهره می جسته اند

۱
۳۹۳
۳۹۴
۳۹۵
۳۹۶
۳۹۷
۵۵۲۵