گنجور

حاشیه‌ها

فرهود در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۹ - داستان عیسی:

وان دو سه تن کرده ز بیم و ...

خندهٔ بیم و امید یعنی آنچه که امروزه بعضا خنده عصبی می‌گویند، خنده‌ای که از روی شادی و خرسندی نیست.

 

حفیظ احمدی در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱:

این غزل دقیقا بر دلم نشست.

سید مهدی سودمند در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۵ در پاسخ به احسانی راد دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

فعلاتن آخر دارای اختیار شاعری میباشد

رضا از کرمان در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - قصیده:

درود بر یک ایرانی عزیز

بدانک یعنی بدان که

 شاد باشی

محمد علی کبیری در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۶ - عتاب کردن حق تعالی موسی را علیه السلام از بهر آن شبان:

بهتر است این بیت به شرح ذیل و با علامت سکون  نوشته شود

من نکردم پاک،از تسبیحشان

پاک هم ایشان شوند و درفشان

 

یک ایرانی در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - قصیده:

میشه لطفا راهنمایی کنید که معنای "بدانک" در بیت دوم چیست؟

حبیب شاکر در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۹:

سلام بر یاران 

یاران همه رفته اند و من جا ماندم 

بی همدل و همزبان و هم پا ماندم 

افسوس که بین آشنایانی چند 

بی نقطه اشتراک تنها ماندم

سپاس از همراهان همیشگی

برمک در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۰ - بنیاد نهادنِ کتاب:

دل روشن من چو برگشت از اوی

سوی تخت شاه جهان کرد روی

که این نامه را دست پیش آورم

ز دفتر به گفتار خویش آورم

بپرسیدم از هر کسی بی‌شمار

بترسیدم از گردش روزگار

مگر خود درنگم نباشد بسی

بباید سپردن به دیگر کسی

به شهرم یکی مهربان دوست بود

تو گفتی که با من به یک پوست بود

مرا گفت خوب آمد این رای تو

به نیکی گراید همی پای تو

نبشته من این نامهٔ پهلوی

به پیش تو آرم مگر نغنوی

گشاده زبان و جوانیت هست

سخن گفتن پهلوانیت هست

شو این نامهٔ خسروان باز گوی

بدین جوی نزد مهان آبروی

چو آورد این نامه نزدیک من

بر افروخت این جان تاریک من

برمک در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۹ - داستانِ دقیقی شاعر:

چو از دفتر این داستان‌ها بسی

همی خواند خواننده بر هر کسی

جهان دل نهاده بدین داستان

همان بخردان نیز و هم راستان

جوانی بیامد گشاده زبان

سخن گفتن خوب و روشن روان

بپیوندم این نامه را گفت من

از او شادمان شد دل انجمن

جوانیش را خوی بد یار بود

ابا بد همیشه به پیکار بود

بر او تاختن کرد ناگاه مرگ

نهادش به سر بر یکی تیره ترگ

بدان خوی بد جان شیرین بداد

نبد از جوانیش یک روز شاد

یکایک از او بخت برگشته شد

به دست یکی بنده بر کشته شد

برفت او و این نامه ناگفته ماند

چنان بخت بیدار او خفته ماند

برمک در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۰ در پاسخ به ali barani دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۹ - داستانِ دقیقی شاعر:

سخن شما ناراست و نارواست  من خود هزاران سروده عربی از مهلهل و جساس بن مره بن شیبانی و خواهرش جلیله و برادرش همان و زن برادرش ضباعه بنت ربیعه و  و شوهر خواهر جساس و برادر مهلهل  کلیب بن ربیعه  و بسوس بنت منقذ التمیمی خاله جساس و سعد بن مالک عموزاده مرة بن ذهل شیبانی پدر جساس و پدر بزرگ مرقش الاکبر و الزهراء بنت ربیعه خواهرشوهر جلیله خواهر کلیب و ام اغر خواهر شوهر دیگرش و ضباعه خواهر شوهر دیگرش که زن برادرش  همام بن مرة نیز بود  و از عمرو بن کلثوم عتابی نوه دختری مهلهل و دگر سخنوران عرب  ازبرم اینها را شمردم تا بدانی که دانش من به چه اندازه است  و با این همه باورم اینست که باید  پارسی را پاک سخن گفت و این دشمنی با عرب یا زبان عربی نیست

مسعود نژادحاجی فیروزکوهی در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۰ - بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم:

مدتی معکوس باشد کارها شحنه را دزد آورد بر دارها

مدتی معکوس باشد کارها

شِحنه را دزد آورد بر دارها 

 

«مولانا، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۶۳۱»

 

روند تاریخ قطعاً سیر تکاملی دارد بر این اساس گله مندی از بد آمدهای روزگار مقطعی و موقت خواهد بود. معکوس شدن تاریخ جزیی از تاریخ است که در زمانی مشخص به مسیر اصلی خود باز خواهد گشت.. گاهاً پیش می آید که سارق پاسبان را بسوی قانون و اجرای آن هدایت می کند.! جهالت بشر معکوس کردن تاریخ است و جهت تعالی آن آگاهی و معرفت

سحر در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۳ در پاسخ به رضا تبار دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

🌹

برمک در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۲۶ در پاسخ به علی رستمی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۹ - داستانِ دقیقی شاعر:

این  afoo عربی است انگونه که   همه ایرانیان میگویند  ایرانی شده است  وگرنه عربها  afoo میگویند.

برمک در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۱۹ در پاسخ به روفیا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۹ - داستانِ دقیقی شاعر:

این از شاهنامه نیست .  عفو همینگونه  afoo که در این سروده است درست است  سره ان  همینست ما ایرانیان سپس انرا بگونه امروزی کردیم هنوز هم عربها عفو را  afoo و هجو را نیز hajoo گویند

برمک در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۸ - گفتار اندر فراهم آوردن کتاب:

جای نخل بلند، سرو بلند است چرا که  نخل برومند است و او گوید همه بر باغ دانش همه رفته اند و اگر بر درخت برومند جا نیابم توان زیر سرو بلند رفت چرا که اگر زیر سایه سرو نابرومند روی و از برش بر نخوری  از سایه اش برخوری پس میکوشم زیر همان سایه سرو سایه فکن نابرومند روم

سخن هر چه گویم همه گفته‌اند
بر باغ دانش همه رفته‌اند

اگر بر درخت بَرومند جای
نیابم  کجا برشدن نیست رای

توانم مگر پایگه ساختن
بر شاخ آن سرو سایه فکن

کسی کو شود زیر سرو بلند
همان سایه زو بازدارد گزند
 
 از این نامور نامه شهریار
 بمانم بگیتی یکی یادگار

تو اینرا دروغ و فسانه مدان
بیکسان روشن زمانه مدان

یکی نامه بود از گه باستان
فراوان بدو اندرون داستان

پراکنده در دست هر موبدی
از او بهره ای نزد هر بخردی

یکی پهلوان بود دهقان نژاد
دلیر و بزرگ و خردمند و راد

پژوهندهٔ روزگار نخست
گذشته سخن‌ها همه باز جست

ز هر کشوری موبدی سالخَورد
بیاورد کاین نامه را یاد کرد

بپرسیدشان از کیان جهان
و زان نامداران فرخ مهان

که گیتی به آغاز چون داشتند
که ایدون به ما خوار بگذاشتند

چه گونه سر آمد به نیک اختری
بر ایشان همه روز کُندآوری

بگفتند پیشش یکایک مهان
سخن‌های شاهان و گشت جهان

چو بشنید از ایشان سپهبد سخن
یکی نامور نامه افکند بن

چنین یادگاری شد اندر جهان
بر او آفرین از کهان و مهان




کجابرشدن =جای دگر رفتن


دست نویس قاهره کجا اورده

برمک در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۴ - گفتار اَندر آفرینشِ مَردُم:

در دستنویس شاهنامه لندن ۶۷۵ امده
نخستین جنبش پسین شمار
تویی خویشتن را به بازی مدار


 اگر اندکی  بخش افرینش شاهنامه را با نوشته های پهلوی(مانند بندهشن) بسنجیم خواهیم دید که بسیار همانند و همگونند 


pad zamānag sar, ohrmazd nigerīd kū: čē sūd ast ī az dādan ī dām ka ačandišnīg, arawišnīg, awazišnīg. u-š pad ayārīh ī spihr ud zurwān dām frāz brēhēnīd.  پد زمانگ سر  اورمزد نگرید کو: «چه سود است از  دادن دام   که   اچَندشنیگ اروشنیگ اوزشنیک  وش پد ایاریه سپهر  و زروان دام فراز بریهنید

 اورمزد نگرید که: «چه سود  است از دادن دام  که  بی‌چَندش (= بی‌تکان،)، بی‌رفتار، و بی‌جنبش [باشد]؛ و پس به یاری سپهر و زروان آفرینش را [فراز رفتار (= متحرک)] آفرید
در بخشش و دادن آمد پدید

 افرینش در دیباچه شاهنامه  بازگویی از دانش پهلوی است و در همه چیز   در دانش و باور و ارایش و ارایه  و واژگان  همه  بسیار به  نوشته های پهلوی میماند برای نمونه بخشش و دادن در این سروده  فردوسی  برابر با  پهلوی امده   که بخشش  فزایش از بخش شدن و رویاندن  است  و دادن افرینش و پروردن  است
در بخشش و دادن آمد پدید

d. u-š mādagwarīhā kār se ī ast: waxšēnīdan, abzūdan, pādan. waxšēnīdan ān ī čiyōn ka dast ud pāy, abārīg handāmān ī abzārīg pad waxšišn be ō dīdār āwarēd. abzūdan ān ī ka and hamē abzāyēd tā be spurrīgīh sāmān. pādan ān ī ka ōstīgānīhā pad xwēš sāmān gāh pāyēd

وش  مادگوریها کار او   سه است: « وخشنیدن =رویانیدن، افزودن، پادن». وخشنیدن چنان است که دست و پای و دیگر اندامان ابزاری را به وخششن، پدیدار آورد. افزودن آن  که   اند همی افزاید تا به سپریگیه  سامان .

در بخشش و دادن آمد پدید
جنبش از واژگان کلیدی  باورهای پهلویست  و در همین بخش افرینش شاهنامه  به پیش و پس  این سروده بنگریم  خواهیم دید که واژه جنبش چه اندازه در پیوند این سروده است  و جز جنبش هر چیز دگر چون فطرت و فکرت  ناکار است .
 به پس و پیش همین سروده  از اغاز افرینش بنگریم

نخستین که آتش به جنبش دمید

ز گرمیش پس خشکی آمد پدید

و زان پس ز آرام سردی نمود

ز سردی همان باز تری فزود

گهرها یک اندر دگر ساخته

ز هر گونه گردن برافراخته

پدید آمد این گنبد تیز رو

شگفتی نمایندهٔ نو به‌ نو

ابر ده و دو هفت شد کدخدای

گرفتند هر یک سزاوار جای

در بخشش و دادن آمد پدید

ببخشید دانا چنان چون سزید

چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ

زمین شد به کردار روشن چراغ

 افرینش از در جنبش  پدید امد از جنبش گرمی افزود و از ارام ان سردی  و از سردی تری  پدید امد این گوهران به هم امیختند و گهرهای دگر پدید اوردند  و پس  اسمان و دوازدهان و هفتان  اسمان پدید امد و پس  زمین  و کوه و دشت و راغ و دریا و رود پدید امد ، پس گیاه رستن گرفت(که بی جنبش و پویه است  ) و پس چمندگان  پدید امد و سرور گیاهان شد و پس  سر چمندگان مردم است
خسرو خراسان گوید

خرد آغاز جهان بود و تو انجام جهان

باز گرد، ای سره انجام، بدان نیک آغاز



  تو ای نخستین  جنبش(فرازترین  جنبش و افرینش) و پسین  شمار( پسین شمار و بر و فراتر آن  )  تو مر خویشتن را به بازی مدار  بنگر به چرخ تیزرو  که از جنبش ارام نگیرد وگشت زمان نگزایدش  و....


نخستین که آتش به جنبش دمید

ز گرمیش پس خشکی آمد پدید

و زان پس ز آرام سردی نمود

ز سردی همان باز تری فزود

گیا رست با چند گونه درخت

به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت

ببالد ندارد جز این نیرویی

نپوید چو پویندگان هر سویی

و زان پس چو جنبنده آمد پدید

همه رستنی زیر خویش آورید

چو زین بگذری مردم آمد پدید

شد این بندها را سراسر کلید

سرش راست بر شد چو سرو بلند

به گفتار خوب و خرد کار بند

پذیرندهٔ هوش و رای و خرد

مر او را دد و دام فرمان برد

تو را از دو گیتی بر آورده‌اند

به چندین میانچی بپرورده‌اند

نخستین جنبش پسین شمار

تویی خویشتن را به بازی مدار

شنیدم ز دانا دگرگونه زین

چه دانیم راز جهان آفرین

به رنج اندر آری تنت را رواست

که خود رنج بردن به دانش سزاست

نگه کن بدین گنبد تیزگرد

که درمان ازوی است و ز اوی است درد

نه گشت‌ِ زمانه بفرسایدش

نه آن رنج و تیمار بگزایدش

نه از جنبش آرام گیرد همی

نه چون ما تباهی پذیرد همی

از او دان فزونی از او هم شمار

بد و نیک نزدیک او آشکار

برمک در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۴۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۴ - گفتار اَندر آفرینشِ مَردُم:

 

چو خواهی که یابی ز هر بد رها

سر اندر نیاری به دام بلا
این در هیچ نویسه کهن نیامده و در  چاپ خالقی مطلق هم نیامده

برمک در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۵۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایشِ خرد:

چنین است دردستنویسهای  نخستین و خالقی مطلق

کنون ای خردمند  ارج خرد
بدین جایگه گفتن اندر خورد

فاطمه یاوری در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۱:

بی تو با عالم اسباب چه‌ کارست مرا؟

موج این بحر به ذوق گهرت میگردم...! 

فاطمه یاوری در ‫۱ سال قبل، جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۱:

که ‌‌‌[من گم‌شده دل] دربه درت میگردم:))

بشدت بیدل‌وار. 

۱
۳۹۲
۳۹۳
۳۹۴
۳۹۵
۳۹۶
۵۵۲۵