گنجور

 
حافظ

عاشقِ رویِ جوانی خوشِ نوخاسته‌ام

وز خدا دولتِ این غم به دعا خواسته‌ام

عاشق و رِند و نظربازم و می‌گویم فاش

تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام

شَرمَم از خرقهٔ آلودهٔ خود می‌آید

که بر او وصله به صد شُعبده پیراسته‌ام

خوش بسوز از غَمَش ای شمع که اینک من نیز

هم بدین کار کمربسته و برخاسته‌ام

با چُنین حیرتم از دست بِشُد صرفهٔ کار

در غم افزوده‌ام آنچ از دل و جان کاسته‌ام

همچو حافظ به خرابات رَوَم جامه قبا

بو که در بَر کَشَد آن دلبرِ نوخاسته‌ام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۱۱ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۱۱ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۱۱ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۳۱۱ به خوانش محمدرضا ضیاء
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش