گنجور

حاشیه‌ها

جلال ارغوانی در ‫۱۴ روز قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

شعر سعدی در نگارستان دهر

برده گوی سبقت از عطر وگلاب

sharam forooghi در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۷:

همایون شجریان و کیخسرو پورناظری یک آهنگ عالی با خوانش این شعر ساختن. به به

غمناک ابددوست در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۷ در پاسخ به بهروز دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

♥️

حبیب شاکر در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

با سلام خدمت دوستان.تضمین طنز غزل حضرت حافظ بزرگ. 

«اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را»

«بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را» 

پریشب خواب دیدم من دوباره آن پریسارا 

همان شیرازی ترکی که شهره گشته دنیا را 

همان که فکر حافظ را چنان مشغول خود کرده 

که فرموده برای وی چنین اشعار زیبا را 

نمیدانم بدست آورده با نه او ز حافظ دل 

که با دست پاچگی داده سمرقند و بخارا را 

ولی در خواب دیدم او تفاوت کرده بنیادین 

نه از خالش اثر مانده نه زلف و روی رعنا را 

بجای خال هندویش که با لیزر نموده پاک 

تتو کرده به روی دست و پا چندین هیولا را 

لبانش را زده ژل حجم داده کرده قد موز 

اتوبان کرده ابروها تراشیده چلیپا را 

نه از زلف سیه ردی نه از چاه زنخدانش 

یکی گویی لگد کرده بشدت ماه سیما را 

ذلیل مرده چنان فارسی اروپایی سخن میگفت 

که گویا بوده تهرانی،مقیم گشته اروپا را 

خلاصه آن پری چهره به پیش خود گمان کرده 

که حافظ ساده است و او زده گول حافظ مارا 

نفهمیده که حافظ در زرنگی هم بسان شعر 

سرآمد هست و از کیسه نبخشیده دلآرا را 

برفت آن ترک تا سازد تملک آن مکانها را 

بگفتند زود برگرد تا نخوردی مشت و تیپارا 

اگر بخشش بدینسانست من هم حاضرم بخشم 

بخال گلرخی همدل تمام کهکشانها را 

سپاس از هم دوستان.

 

 

 

 

سعید ارومی در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۵ - خنده:

این شعر از سبحه الابرار عبدالرحمن جامی است نه از ایرج میرزا!

رضا از کرمان در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۰ در پاسخ به محمد محمدی دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:

متاسفانه بله

رضا از کرمان در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۷ در پاسخ به آزادبخت دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:

سلام 

 در سخنوری وشیوایی سخن شیخ اجل تردیدی نیست ولیکن نمیدانم این حکایات که ایشان نقل میکنند واقعی است یا تخیلی ولی جالبه که بازگو کننده وضعیت اجتماعی آن دوره است که وقتی دقت میکنی با این دوره زیاد فرق نکرده مثلا با پول همه کار امکان پذیره،عیب بزرگان عیب نیست ،همه بزرگان از هم آتو دارند ، شاه یا حاکم اگه دلش بخواد حکم خداوندی وحد شرعی را  وتو میکنه و....

خلاصه این که فرمودی اخلاق را به اوج رسانده من که اخلاقیاتی ندیدم که به اوج برسه شاید هم حضرتعالی  معنی حکایت را  نگرفتید خلاصه بگذریم بقول حضرت حافظ:

عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است

کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم

شاد باشید

پیمان قریب در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۲:

در خصوص بیدل بزرگوار و بیدل شناسی من کتابی را به دوستان می خواهم معرفی نمایم تا درک بیدل برایتان میسر گردد هرچند 

معنی بلند من فهم تند می خواهد 

سیر فکرم آسان نیست کوه هم و کتل دارم

بآنهم تا اندازه درک اشعار وی آسان خواهد شد 

نام کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل 

نویسنده دکتر عبدالغنی 

vafa در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۳ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷:

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد 

در دام مانده باشد صیاد رفته باشد  

برزخ حزین. نه قربانی شوی و نه آزاد باشی. اسیر باشی و به اسارت نروی. صید باشی و در بند بمانی یا "در دام مانده صید و، صیاد رفته باشد‌".  

از آه دردناکی سازم خبر دلت را  

روزی که کوه صبرم، بر باد رفته باشد  

روزی که صبر کوه‌وش حزین تمام شود، نه فقط تو را از آه دردناک درون سینه‌اش باخبر می‌کند، بلکه دلت را نیز آگاه می‌سازد‌. (صبر حزین در برابر عشق او، مانند کوه در برابر باد است‌. که اگر از جا کنده شود دیگر به کوه هم اعتباری نیست چه به صبر حزین...) 

-زیباترین تهدید جهان‌:)) 

 

همچنان مثل دفعات پیشین، برداشت خودم از باقی شعر رو در چنل قرار دادم، خوشحال میشم اگر مایل بودید بخونید و نظرتون رو برام بنویسید. لینک چنل رو در ادامه می‌نویسم.

اینجا: پیوند به وبگاه بیرونی

امین منتخبی در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۲۰ در پاسخ به فرزین پرهام دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۹ - در نصیحت فرزند خود محمد نظامی:

میشه بفرمائید غیر از فارسی به چه زبانی شعر گفته؟ نکنه مثل پانتورک ها فکر میکنی ترکی گفته؟ اونا خودشون هم میدونن الکی میگن. منتها چون دستشان خالی هست مجبورن چنگ بزنن به مفاخر ایران. مثل اعراب.   

غلی اصغری در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳:

بیت یکی مونده به آخر فکر میکنم چو بر سعد باشه چون اشکال وزنی دارد

رضا از کرمان در ‫۱۴ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۴ در پاسخ به مهدی دربارهٔ ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مدح سلطان ابراهیم یا سیف الدوله محمود بن ابراهیم:

 مهدی جان درود بر شما جالب بود 

حمیدرضا ک در ‫۱۵ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵:

سلام. در مصرع"ساقیانند که انگور نمی افشارند"

تصور من اینست که بدون کنکاش هایی که ما علمی میپنداریم و بدون کلنجار رفتن با موضوعات از طریق عقل سر صرف، آنها با تابش نور معرفت به کنه مطالب پی برده اند و پرده کنار زدند کما اینکه خداوند هم علم را نوری بیان فرموده که بر دل هرکه "بخواهد" می تاباند و نیازی به درس و مشق و مدرسه که همچون فشردن انگور تعبیر شده، نیست. موافقید؟

عرب عامری.بتول در ‫۱۵ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۱:

تایتانیک داشتیم، زمانی که تایتانیک وجود نداشت.

 

جوانی پاکباز پاکرو بود

که با پاکیزه رویی در کرو بود

 

*پاکباز: وارسته، عاشق، پاکباز نام مردانه نیز هست.

*کرو: کشتی، قایق.

جوانی عاشق و دلباخته، درون کشتی نشسته بود.

 

چنین خواندم که در دریای اعظم

به گردابی درافتادند با هم

 

*در اقیانوس کبیر ، کشتی آنها به گردابی افتاد و مشکلاتی پیش آمد.

 

چو ملاح آمدش تا دست گیرد

 مبادا کاندر آن حالت بمیرد

 

*وقتی کشتیبان آمد تا به جوان کمک کند ، که غرق نشود ...

 

همی گفت از میان موج و تشویر

مرا بگذار و دست یار من گیر

 

* در میان آنهمه امواج و اضطراب، جوان گفت: دست من رو رها کن و برو به معشوقم_ یارم کمک کن.

 

در این گفتن جهان بر وی برآشفت

شنیدندش که جان می‌داد و می‌گفت

 

*با این سخن جوان، دنیا غضبناک شد و بهم ریخت، اما جوان هنگام جان دادن میگفت:

 

حدیث عشق از آن بطال منیوش

که در سختی کند یاری فراموش

 

* هیچ گاه حدیث و ادعای عاشقی را از آنها که در اوج سختی معشوق رو فراموش می کنند، نشنو و قبول نکن.

 

چنین کردند یاران زندگانی

ز کار افتاده بشنو تا بدانی

 

*چرا که عاشقان و یاران واقعی نیز در زندگانی همین کار را کرده اند.

این را از کسی که تجربه دارد بپرس

 

که سعدی راه و رسم عشقبازی

چنان داند که در بغداد تازی

 

که راه و رسم عشقبازی را سعدی طوری می‌داند و اشراف دارد که گویا یک شخص عرب در بغداد به زبان عربی اشراف و مسلط دارد.

 

دلارامی که داری دل در او بند

دگر چشم از همه عالم فرو بند

 

دلت رو به معشوقی بسپار که دل در گرو او دادی 

و از تمام معشوقان دیگر عالم ، چشمانت رو فرو ببند و متعهد به معشوق و یار خودت باش

 

اگر مجنون لیلی زنده گشتی

حدیث عشق از این دفتر نبشتی

*اگر مجنون، که دلباخته لیلی بود، الان زنده میشد 

او هم حدیث عشق رو اینگونه می نوشت و یادآوری می‌کرد.

دکتر صحافیان در ‫۱۵ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

آنگاه که خورشید شراب از مشرق پیاله طلوع کند از گونه زیبای ساقی که چون باغی دلگشاست، هزار لاله(چهره گل انداخته) بروید(زیباترین مراعات النظیر، خیالی بودن خورشید، مشرق، باغ و لاله- عنصر خیال در ادبیات به زیبایی نقاشی شده است)
۲- چون از چمن زیبایی معشوق، بوی دسته موی یار آید، نسیم، کلاله سنبل را با تمام خوش‌بویی‌اش بر سرش می‌شکند.
۳-آری داستان فراق و شب دردناکش با صد رساله و کتاب نیز بیان کردنی نیست.
۴-رسم این سفره گرد و واژگون فلک همین است که بی‌اندوه فراوان کام را شیرین نمی‌کند(جهان‌بینی ادبیات)
۵-با تلاش خود، به گنجینه کامیابی نتوان رسید و بدون موهبت غیبی به سلوک رسیدن فقط یک خیال خوش است.(تقابل حواله، موهبت معنوی ونواله بهره دنیوی)
۶- آری اگر چون نوح در اندوه طوفان و سیل، شکیبا باشی، گرفتاری تبدیل به کامروایی شود و مراد هزار ساله برآورده شود(ایهام به عمر هزارساله نوح چه عمر هزارساله هم خودش کامی است. شرح شوق، ۲۶۹۶)
۷- ای معشوق شیرین! بویی از زلف تو چون به خاک گور حافظ رسد، از آن خاک صدهزار لاله می‌روید( مفاخره حافظ در مقایسه مطلع و مقطع مشهود است، هزار و صدهزار-اشاره به شهید عشق بودن حافظ)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی 

فرهاد فارسیانی در ‫۱۵ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۴۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - حکایت:

در مصرع"شنیدم که اسب سلطانی خطا کرد" حرف "که" اضافی است و باید حذف شود تا وزن شعر اصلاح گردد

فرهاد فارسیانی در ‫۱۵ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۳۵ در پاسخ به محسن خ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - حکایت:

سلام اقا محسن

به نظرم نیاز به تغییر زیادی در این مصرع نیست. فقط کافی است "از" به "ز" تلدیل شود تا وزن شعر درست شود

شه مسکین ز اسب افتاد مدهوش

سام معاشر در ‫۱۵ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۲۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳:

امیدوارم به کمک عزیزان متخصص تمام اشعار این بزرگان رو به انگلیسی ترجمه کنیم، حتما اگر کسانی کلمات و چینش بهتری رو در نظر دارن بفرمایند‌ تا ویرایش کنم. سپاس.

Some ponder deeply along the path of faith,    Others, imagine that they are in the certainties way,

I fear that one day, a voice will cry out, 'O unknowing ones, neither this path nor that.

 

محمدآصف جوادی در ‫۱۵ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

در بیت سوم تکرار حرف "خ" موسیقی درونی به وجود آورده‌است. چنان‌که حافظ در جای دیگر حرف"ج" را برای همین منظور تکرار کرده است: " جان بی جمال جانان میل جهان ندارد."

محمدآصف جوادی در ‫۱۵ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۲ - حکایت:

ادر و ادرار از دور و دوران گرفته شده‌است. سعدی که می‌فرماید: "مرا در نظامیه ادرار بود" یعنی شهریه و مستمری بود که در بازه زمانی مشخص ( مثلاً ماهانه) تکرار می‌شده است. چنان‌که حافظ به ساقی می‌گوید: "...ادر کأساً و ناولها" یعنی در جمع و در بزم دوستان، دور بزن و پیمانه‌ها را پرکن. اکتفا به یک‌بار نکن.

۱
۲۱
۲۲
۲۳
۲۴
۲۵
۵۲۶۱