گنجور

حاشیه‌ها

بهزاد فرخ زاده در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ شیخ بهایی » شیر و شکر » بخش ۴ - فی ذم من صرف خلاصة عمره فی العلوم الرسمیة المجازیة:

این شعر با نان و حلوا تناقض داره و به نظر کلا شیر و شکر جعلی هستش و توسط مخالفان شیخ بهایی سروده شده

بهزاد فرخ زاده در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۳ دربارهٔ شیخ بهایی » شیر و شکر » بخش ۳ - فی نصیحة نفس الامارة و تحذیرها من الدنیا الغدارة:

این شعر جعلی میشه شما نان و حلوا رو بخونید ببینید کسی با اون سطح تفکر میتونه همچین شعرهای سخیفی بگه؟!

بهزاد فرخ زاده در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۵ دربارهٔ شیخ بهایی » شیر و شکر » بخش ۲ - فی المناجات و الالتجاء الی قاضی الحاجات:

به نظر این شعر جعلی میاد با توجه به سایر شعرهای شیخ بهایی بعید میاد این شعر سطحی از ایشون باشه

مهری رزم‌جو در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

بیت آخر: داغ اینجا به معنای اثر زخم و جراحت است. هرجا که زخم و جراحتی باشد دردش درمان می‌شود و تسکین می‌یابد، داغ و درد من همان است که با نگاه اول بر دلم نشاندی. می‌شود با توجه به دایره‌مَثَلی زبان چنین تعبیر کرد که جراحت هر عضوی خوب می‌شود الّا داغِ دل و نیز تعبیر دیگر این که درد جراحت خوب می‌شود اما اثر و داغ آن همیشه می‌ماند. 

مهری رزم‌جو در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

بیت نهم: حتی اگر من در غم عشق تو مردم، روزگار تو شاد باد(شادی به روزگار تو باد) همیشه چنین بوده است که عاشقان غمِ عشقِ محبوبان را خورده‌اند و از داشتن این غم شاد بوده‌اند. 

مهری رزم‌جو در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

بیت هشتم: دوستی که با همنشینی انس گرفته باشد، هر از گاهی یادی از او به خاطرش می‌آید اما تو هر لحظه در خاطر من هستی. 

مهری رزم‌جو در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

بیت ششم: فراگرفتن در لغتنامه دهخدا: معلوم کردن. ( غیاث از چراغ هدایت ). || گسترش یافتن. گسترده شدن. همه جا را گرفتن : مباداکه چون آتش بالا گیرد، عالمی را فراگیرد. ( گلستان ). اول شعله کم‌سوی چراغ بودی کم‌کم شمعی فروزان شدی، به آسانی فراگیر و گسترده شدی و خرمن هستی مرا به آتش کشیدی. 

مهری رزم‌جو در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:

بیت آخر:کمِ خویش گیر: گمِ چیزی گرفتن:در لغتنامه دهخدا، ناشده و نابود انگاشتن، آن چیز را به حساب نیاوردن درج شده. انگاشتن که آن چیز نیست. معنی بیت: ای سعدی، گلایه از دوری یاران و ستم روزگار آیین و روش تو نیست، خودت را نادیده بگیر تا از دل‌آزرگی‌ای که سبب این شکایت‌ها است رها شوی. 

کوروش در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۹ - در بیان آنک شناسای قدرت حق نپرسد کی بهشت و دوزخ کجاست:

در جماد از لطف عقلی شد پدید

 

وز نکال از عاقلان دانش رمید

 

منظور از نکال چیست ؟

بیژن خلیلی در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

  این غزل اشاره عرفانی دارد به گذر بنی اسرائیل از دریای سرخ (بحر احمر ) و البته برای توجیه آن از نمادهایی که بعدها در ادبیات عرفانی فارسی و یا ایرانی ورود کرده  ، مولانا بهره برده است.    در تورات آمده است که پس از آن که خداوند ضربت دهم را که مرگ نخست زادگان ذکور را بر مصریان وارد کرد و فرزند فرعون نیز به همین دلیل درگذشت ( یادآوری این نکته را ضروری می دانم که به دستور فرعون مصر ، کلیه فرزندان ذکور تازه متولد شده یهودیان که برده مصریان بودند واجب القتل بودند چرا که جادوگران و معبرین خواب مصری هشدار داده بودند که از بردگان یهودی پسری زاده خواهد شد که سلطنت فرعون را به باد خواهد داد و این ضربت دهم پاسخی به ستمگری دستگاه فرعون بود.) بنابراین فرعون تصمیم گرفت که اجازه دهد بردگان یهودی آزاد شوند و به سرزمین خود باز گردند. پس از خروج یهودیان از مصر ، فرعون پشیمان می شود و در تعقیب یهودیان که به نزدیک بحر احمر رسیده اند می رود و یهودیان به رهبری موسی و وحی خداوندی و بناچار به آب می زنند و آب دریا برای آنها خشک می شود و آنها از آن عبور می کنند و فرعون و سربازانش در تعقیب آنان وارد آن خشکی می شوند ولیکن زمانی که آخرین یهودی از آن خشکی خارج می شوند دریا مجددا دریا می شود و فرعون و سربازانش در آن غرق می شوند. و اما چگونه این غزل با آن واقعه تطبیق دارد.          بگریز ای میر اجل: اشاره به فرعون است که از ما دور شو و فرار کن چون ما پاکباخته ایم که به آب ( یعنی روشنایی) ورود کرده ایم ، هم چنان که تاریکی در برابر نور می گریزد. از حمله های جند او : در تفکر  یهودی و اشارات متعدد در کتاب مقدس این خداوند است که برای یهودیان می جنگد ( به زبان عبری  יהיה צבועות خداوند لشکریان)  که از حمله لشگر او یک رگت نیز سالم نخواهد ماند اول شرابی در کشی: یعنی مصریان و فرعون مانند یهودیان ابتدا باید به خدای خالق ایمان بیاورند و از شراب وحدانیت بنوشند تا بتوانند با ما همراه شوند و به سلامت از آب بگذرند. زین باده گر خواهی برو اول تنک: تنک این جا منظور کتاب های مقدس یهود است که اول حرف کلمات تورا( ۵ کتاب که توسط موسی پیامبر کتابت شده ) نوئیم ( به معنی کتاب های انبیا ) و کتوبیم ( به معنی کتابهای کاتبان ) را شامل می شود - یادآوری آن که در زبان عبری به آن تنخ می گویند در  حالی که درستش را مولانا نوشته که تنک است و دلیل آن که در عبری به جای تلفظ «ک» ، « خ» گفته می شود برای آن است که این دو حرف که تلفظش دو آوای مختلف دارد یک جور نوشته می شود -یعنی باید اول این کتابها را بخوانی که شفاف مانند شیشه شوی و بر سنگ جهالت بکوبی که شیشه سنگ را می شکند یعنی علم و معرفت و آگاهی، جهالت را می شکند.   هر کان می احمر خورد: اشاره به آب دریای سرخ است که ما که به دریا زده ایم و از این آب وحدانیت نوشیده ایم از دل این دریای فراخ خواهیم رست.  پس جره ها در جو زند: اشاره به کوزه هایی است  که توسط مردم  یهود که از دریای سرخ می گذرند، دارد که آن را با آب سرخ پر می کنند که همان روشنایی دل است و چنگ می نوازند ، توضیح بیشتر را عینا از تورات می آورم:    پس از گذر از آب و به سلامت رسیدن به خشکی، موسی و بنی اسرائیل  یک سرود که در عبری به آن سرود آب نیز می گویند را می خوانند   
 אָז יָשִׁיר و مریم خواهر موسی، طبل را به دست می گیرد و  به اتفاق زنان برای آزادی و نجات از بردگی پایکوبی می کنند וַתִּקַּח מִרְיָם הַנְּבִיאָה אֲחוֹת אַהֲרֹן, אֶת-הַתֹּף--בְּיָדָהּ      ماده است مریخ: اشاره است به خداوند مرد جنگی که برای بنی اسرائیل می جنگد. عبری آن   יְהוָה, אִישׁ מִלְחָמָה در این جنگ که مریخ (در میتولوژی رومی خدای جنگ ) که در تفکر یهود خود خداوند است برای بنی اسرائیل می جنگد و اشاره به تاریکی فکر  -  مقنعه - دارد  که بر مصریان مستولی است و نمی تواند با  عشق خداوندی که بر ما ساطع است یعنی نور ، بجنگد یعنی با حضور نور تاریکی محو می شود.  گر تیغ خواهی: این که بشر تمی تواند از خورشید و ماه شمشیر و سپر بسازد این معجزه الهی است که از آنها شمشیر و سپر برای ما میسازد که بتوانیم با تو بجنگیم و تو به شرطی می توانی مانند ما از دریا عبور کنی که آن سیاهی دل را به سپیدی بدل کنی. خداوند ما هم خداوند جنگ است و هم خداوند دفاع هم خورشید را آفریده و هم مهتاب را یعنی او آفریننده دوئیت است ، هم جنگ و هم دفاع. اگر دقت کنیم سفر تورا  ( که روی پوست آهو  نوشته می شود و در محفظه ای نقره ای آن را می گذارند و به صورت سپر این جعبه  را درست می کنند) و در کنیساها نگهداری می کنند،  هم وسیله جنگی یهودیان است یعنی آگاهی و هم سپری است برای دفاع در برابر دشمن.  اسحق شو در نحر ما: باید اسحق شوی که حاضر شوی قربانی شوی تا حس منیت تو در برابر دریای تفکر ( تنک) بی فروغ شود و ایمان بیاوری   به نور الهی و آن جاست که اگر به این سلاح مجهز شدی کشتی تو در برابر تقدس ما و یا آب مقدسی ( آب گنگ) که با کوزه برداشته ایم که همان آگاهی است ، نمی شکند. و در پایان،  گذر بنی اسرائیل از دریا نشانه تغییر و تبدیل  است از بردگی به آزادگی با سلاح آگاهی.  نویسنده : بیژن خلیلی  برگرفته از نشریه هفتگی ایرانشهر شماره 436  پیوند به وبگاه بیرونی  

بیژن خلیلی در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶:

به باور من ،شمس یا عارفی یهودی بوده یا دسترسی به منابع بیشمار تعالیم دینی و عرفانی یهود داشته که آنها را به
مولانا درس داده است
نوشتن و خواندن این نوشتار ،جرات میخواهد.
شجاعتی میخواهد که خواننده همه معیارها ،شنیده ها،باورها و عادات فراگرفته هزار ساله را کنار بگذرد و با ذهنی
بیطرف،جانی کاوشگر،با چشم های کاملا شسته ،همه گوش شود.
باور دارم که

آنکه میخواهد ،میشنود
***

دلایل نشان میدهند که مولانا از فرهنگ،آموزه،اسطوره،عرفان و فولکلور دنیا منجمله هند،چین،روم و یونان (بدون ذکر
ماخذ) بهره جسته. او همچنین از شاعران و عارفان ایرانی ( با ذکر ماخذ) چون سنایی و عطار و دیگران متاثر شده است
امروز غزل دیگری از شمس و نکاتی که اینبار متاثر از کتابهای ربانی یهود ، به مولانا یاد داده را مرور میکنیم
امشب ای دلدار مهمان توییم
شب چه باشد روز و شب آن توییم
هر کجا باشیم و هر جا که رویم
حاضران کاسه و خوان توییم
نقش‌های صنعت دست توییم
پروریده نعمت و نان توییم
چون کبوترزاده برج توییم
در سفر طواف ایوان توییم
حیث ما کنتم فولوا شطره
با زجاجه دل پری خوان توییم
هر زمان نقشی کنی در مغز ما
ما صحیفه خط و عنوان توییم
همچو موسی کم خوریم از دایه شیر
زانک مست شیر و پستان توییم
ایمنیم از دزد و مکر راه زن
زانک چون زر در حرمدان توییم
زان چنین مست است و دلخوش جان ما
که سبکسار و گران جان توییم
گوی زرین فلک رقصان ماست
چون نباشد چون که چوگان توییم
خواه چوگان ساز ما را خواه گوی
دولت این بس که به میدان توییم
خواه ما را مار کن خواهی عصا
معجز موسی و برهان توییم
گر عصا سازیم بیفشانیم برگ
وقت خشم و جنگ ثعبان توییم
عشق ما را پشت داری می کند
زانک خندان روی بستان توییم
سایه ساز ماست نور سایه سوز
زانک همچون مه به میزان توییم
هم تو بگشا این دهان را هم تو بند

بند آن توست و انبان توییم

امشب ای دلدار مهمان توییم
شب چه باشد روز و شب آن توییم

امشب
طبق سنت یهود، هر بار یهودیان از واژه امشب یا امروز استفاده میکنند پس از ادای آن کمی مکث میکنند، چون یادآور
رویدادی تاریخی است که خداوند در آن نقش چشمگیر و شگفت انگیزی انجام داده است. بعنوان نمونه ، شب عید فصح לֵיל
שִׁמֻּרִים "شب بیداری" نامیده میشود(خروج ۱۲:۴۲) . منظور دیگر اینکه این لحظه مکث , ما را وادار به و تعمق و تعهد
میکند.
امشب نیز رویدادی عظیم است که ای دلدار مهمان توییم
روز و شب
در سنت یهود روز با عصر شروع می شود. و خداوند فرمود: نور شود. و نور بود. و خدا نور را دید که خوب است. و خدا
نور را از تاریکی جدا کرد. و خداوند نور را روز و تاریکی را شب نامید. و عصر بود و صبح بود، یک روز. عارف
یهودی در وهله اول سپاسگزار خداوند است که به او قوه تشخیص شب و روز را داده است. و در مرحله بعد، به آگاهی
لازمه میرسد که در مزمور ۱۲-۱۳۹:۱۱ میگوید: در حضور تو "شبی" نیست / زیرا هر چیزی در حضور تو "روز"
است . و مزمور ۴-۱۹:۲ : و روز به روز سخن می گوید و شب با شب بینش آشکار میکند .
آن تو
آنسان که مزمور ۷۴:۱۶ میگوید: "روز از آن توست، شب نیز از آن توست" ما نیز از "آن" توییم.

هر کجا باشیم و هر جا که رویم

دربدری و آوارگی یهودیان زبانزد تاریخ انسانی است و شاید بی دلیل هم نباشد که در سطح فردی نیز ، شمس را "شمس
پرنده " میگفتند چون دائما در سفر بود. این بیانیه ها دارای معانی عمیقتر عرفانی نیز میباشند.
اسحاق بن شِموئل از عکا (قرن ۱۳-۱۴) و ابوالفیا قبالیستهای نامدار ، «زمین» راه به معنای بدن انسان دانسته و آن را از
سطح جغرافیایی - ملی به سطح فردی منتقل می کنند. به گفته اسحاق بن شِموئل، سرزمین اسرائیل هر جا که یک یهودی
برود وجود دارد. از نظر ابوالفیا نیز بدن هر شخصی که شایسته دریافت الهام نبوی باشد، ممکن است به عنوان «سرزمین
اسرائیل» در نظر گرفته شود. «ورود به زمین» نشاندهنده بیداری فرد و یک میل جدید برای آگاه شدن از سطح عمیقتری از
اشتیاق است به خیر و رسیدن به هدف یعنی آگاهی .

حاضران کاسه و خوان توییم

در سراسر کتابهای ربانی، به ویژه در تورات، زبور، و کتاب های نبوی ، موضوع غذا به عنوان یک هدیه الهی عمیقاً در
شریعت، عمل و دعای یهود ادغام شده است. دعوت خداوند از آدم و حوا در پیدایش ۱:۲۹ بر سر سفره طبیعت ، نزول
مائده آسمانی برای قوم یهود در بیابان (خروج۱۶) ، دعای برکت بعد از غذا که از سِفِر تثنیه ۸:۱۰ برداشته شده ، مزمور
۱۴۵:۱۵ و ۱۰۴ از این نمونه اند.
چشم همه با امید به تو می نگرد و تو به وقتش غذایشان را می دهی مزمور ۱۴۵:۱۵
در این متون، خداوند نه تنها به‌عنوان خالق، بلکه به‌عنوان نگهدارنده مستمر زندگی، به تصویر کشیده شده است.

نقش‌های صنعت دست توییم

بنابه سِفِر پیدایش تورات (۷-۲:۵، ۲:۱۵-۴:۱، و ۴:۲۵) خداوند ، آدم را از خاک می آفریند و در او حیات می دمد.

پروریده نعمت و نان توییم

به بیت بالا ، "حاضران کاسه " رجوع شود.

چون کبوترزاده برج توییم
در سِفِر طواف ایوان توییم

کبوتر
تلمود (شَبات ۱۳۰ الف) قوم یهود را به کبوتر تشبیه میکند. همانطور که کبوتر موجودی است که همیشه به جفت خود
وفادار می ماند ، قوم یهود نیز به خدا وفادار می‌ماند.
برج پادشاه
به طور معمول نشان دهنده پادشاهی الهی یا ملخوت در آموزه های کابالیستی است. ملخوت دهمین سفیرا بر روی درخت
زندگی و تجسم حاکمیت خدا و مرحله نهایی خلقت است که در آن انرژی الهی در جهان فیزیکی تجلی می یابد و مکانی است
که در آن تغذیه معنوی و اتحاد با الهی یافت می شود.
سفر کبوتر به سمت قلعه پادشاه نمایانگر تلاش روحی روح برای بازگشت به منبع الهی خود، گذر از آزمایش ها و تطهیرها
برای اتحاد در نهایت با پادشاه الهی، که نماد روشنگری یا اتحاد عرفانی با خدا است.
حیث ما کنتم فولوا شطره

طرفش را بگیر و هوایش را داشته باش چون

با زجاجه دل پری خوان توییم
میگوید که با دلی به پاکی شیشه ما را قادر به درکی نو میکنی .
عارف با اقدام به پری خوانی "، قوه پتانسیل روحانی خود ( آدم کادمون) را فرا میخواند. همانطور که در غزل شماره ۲۱
، " این شکل که من دارم" توضیح داده شد، "آدم کادمون" در قبالای لوریانیک، به طور متناقضی هم "آدم" و هم الهی
است . انسان نماست و در روان انسان، با یخیدا، جوهر بالایی روح مطابقت دارد. این «انسان اصیل» یا «انسان آسمانی»
که به تصویر خدا زاده شده ، بیانگر و تجسمی از سفیراها (صفات الهی) و پتانسیل ایجاد هستی آینده و الگوی روح برای
رسیدن به پتانسیل نهایی خود و پیوند با الهیات است.

هر زمان نقشی کنی در مغز ما
ما صحیفه خط و عنوان توییم

یکی از اصول غیر قبل انکار در یهودیت اعتقاد به این امر است که خلقت عملی یکباره نیست. در قبالا و زوهر، افکار به
عنوان یک نیروی معنوی پویا درک می شود که دائماً از جهان های بالا به ذهن انسان جریان دارد. بر اساس این آموزه ها،
افکار از منابع الهی سرچشمه می گیرند. زوهر تأکید می‌کند که ذهن انسان مانند ظرفی است که این تأثیرات معنوی را
دریافت می‌کند. "شَهَ رِی قِدوشا" (دروازه های قدوس) توسط خاخام خَئیم ویتال - یک اثر مهم قبالیستی، توضیح می دهد
که چگونه افکار مقدس نور الهی را جذب می کنند، در حالی که افکار منفی یا ناپاک منجر به تاریکی معنوی می شوند
صحیفه خط = نامه و صفحه یادداشت
عنوان = دیباجۀ کتاب، سرآغاز کتاب یا نامه
این بیانیه منعکس کننده احساس نفوذ یا هدایت الهی در زندگی انسان است . عارف دست از اراده آزاد و قوه اختیاری که
خداوند در اختیارش گذاشته میشوید و تسلیم اراده یار میگردد و اجازه می دهد که اراده خدا در قلب، ذهن و اعمال او "حک
شود" و آنها را به بازتابی زنده از هدف الهی میشناسد . در اصطلاح قبالیستی، این فرآیند نوشتن همچنین نمایانگر مکاشفه
تدریجی سفیروت است و چگونگی تجلی صفات الهی در خلقت و در روح شخص .
«نوشته» الهی بر روح نشان دهنده سِفِر معنوی فرد است، جایی که تأثیر و تعالیم خداوند به زندگی اخلاقی، فکری و
عاطفی فرد شکل می دهد. از این نظر، هم خلوص روح را در بدو تولد و هم پتانسیل آن را برای تجدید و دگرگونی مداوم
میبینیم . روح، مانند یک تکه کاغذ، آماده بازنویسی یا اصلاح از طریق انتخاب ها و اعمال هر فرد در زندگی، با هدایت
الهام الهی است.

همچو موسی کم خوریم از دایه شیر

یکی از خواص شیر از سینه مادر گرفتن ، انتقال آموزه های معنوی است. میدراش مینوسد که موسی را پس آنکه توسط
دختر فرعون از آب بیرون کشیده شد نزد این همه مادران شیرده بردند اما او هیچکدام را نپذیرفت. بنابه گفتمان تلمود بابلی

،بخش سوتا ۱۲ ب ، مُشه، که دهانش در آینده با شخینا (نماد زنانه خداوند و سفیرای ملخوت در درخت زندگی - به عربی
سکینه) صحبت خواهد کرد، نمی بایست با شیری که منبع ناخالصی دارد آلوده شود
زانک مست شیر و پستان توییم

کلمه عبری «شَد» به معنای «سینه» است. "شَدای" (نام خدا در بسیاری از متون یهودی) تصویر خدا را با سینه یا شیر
دادن خدا تداعی می کند

ایمنیم از دزد و مکر راه زن
زانک چون زر در حرمدان توییم

عرفان یهود، به ویژه در قبالا، اغلب بر این نکته تأکید می کند که روح به عنوان بخشی از خداوند، هنگامی که به حکمت
الهی و اجرای احکام خداوند متصل شود، محافظت شده و تعالی پیدا می کند. از این دیدگاه ، شیطان بر کسی که با اراده خدا
همسو است، قدرت ندارد.
حرمدان = کیسه‌ای چرمی که در آن زر و سیم ریخته و به‌کمر می‌بستند.
طلا، که همچنین نشانه وفاداری واقعی و ایمان نشان دهنده چیزی با ارزش ذاتی، خلوص و ارزش ابدی است با کاربرد های
مختلف و به مقدار زیاد در میشکان ( معبد متحرک در بیابان سینا - نماد قلب انسان یهودی) و "بیت همیقداش" ( معبد
مقدس در اورشلیم = نماد ذهن انسان یهودی) بکار برده شده بود.
در سنت یهودی، ایده که یک یهودی شبیه به طلای در اختیار خدا ست که او را محافظت میکند، عمیقاً در مضامین موجود
در کتاب مقدس و اندیشه یهودیان طنین انداز است . مثلاً در مزمور ۱۲۱ "خداوند تو را از هر بدی حفظ خواهد کرد، او
جان تو را حفظ خواهد کرد. خداوند از بیرون رفتن و ورود تو از اکنون و برای همیشه محافظت خواهد کرد." و مزمور ۸-
۱۲۱:۷ . امثال ۳:۲۶ نیز می‌گوید: «زیرا خداوند در کنار تو خواهد بود و پای تو را از به دام افتادن نگاه خواهد داشت.»
در کتاب مَلاخی ۳:۱۷ (آخرین کتاب نوییم در تَنَخ و آخرین کتاب از دوازده پیامبر صغیر) نیز از این استعاره استفاده می
کند که یک یهودی به اندازه جواهرات گرانبها ارزش دارد: «خداوند صبایوت می‌گوید: «آن‌ها مال من خواهند بود، در آن
روزی که گنجینه های گرانبهای خود را جمع‌آوری خواهم کرد. وبا آنها به نرمی رفتار خواهم کرد. آنگونه که مردی با
پسرش که او را خدمت می‌کندرفتار میکند.

زان چنین مست است و دلخوش جان ما
که سبکسار و گران جان توییم

از آنکه جان ما در حرمدان(کیسه) توست همزمان باعث گرانمایه بودن و سبکی کیسه میشویم.

گوی زرین فلک رقصان ماست
چون نباشد چون که چوگان توییم

در سنت یهود ، رقص دایره ای ( شبیه چرخش توپ چوگان) یهودیان ، دلالت بر ارتباط کامل با خدا دارد. روایت وجد
مذهبی رقص داوود پادشاه هنگام آوردن جایگاه الواح مقدس تورات به اورشلیم نمونه ای از این ارتباط روحانیست . بیهوده
نیست که خود در مزمور ۱۴۹:۳ میسراید که «بگذار نام خدا را در رقص ستایش کنند»
عارفان بر ای باورند، که رقصیدن، بازسازی و رستگاری انسان را از طریق شراکت با خداوند در کار ترمیم جهان (תיקון
تیکون) میسرمیکند.
بازی چوگان همچون سِفِر روح است به سوی درک بالاتر و هر بازیکن در سِفِر خود در میدان مشترک است.
بنابراین، بازی چوگان تبدیل به رقص روح می شود که با هماهنگ کردن ریتم های درونی، ذهن و روح با اراده خدا با
پویایی هستی میتوان گوی روح را به هدف رسانید.

خواه چوگان ساز ما را خواه گوی
دولت این بس که به میدان توییم

میدان مشترک و از آن خداوند است. در این میدان بر اساس اراده خداوند و طرح نهایی او در هستی، هر موجودی ، چه
چوگان و چه گوی چوگان ، در اختیار اویند. عارف سپاسگزار این حقیقت و عنایت است که نقشی را برای او بازی کند. در
این میدان روح فرصتی میابد تا آزموده شده و پالایش داده شود.

خواه ما را مار کن خواهی عصا

در عرفان یهود ،معجزه عصا و مار موسی حقایق معنوی عمیق تر در مورد ماهیت قدرت الهی، تعادل بین هرج و مرج و
نظم، و پتانسیل دگرگونی و رستگاری دارد
مار
در قبالا، به ویژه در زوهر ، مار اغلب با امیال خودخواهانه و ایگو همراه است که قبالا آن را یِتزِر هارا (تمایل شیطانی -
سمت دیگر ) می نامد که مظهر شر یا کِلیپوت (پوسته ) است و نور الهی را پنهان می کند. این نیروها مانعی بین بشریت و
واقعیت ناب الهی ایجاد و انسان ها را از اهداف معنوی خود دور می نمایند . وسوسه حوا توسط مار به منزله ورود این
نیروهای ناپاک به جهان تلقی می شود. توانایی مار در متقاعد کردن نشان میدهد که چگونه یِتزِر هارا میتواند گناه را منطقی
کند، و آن را مفید یا بی‌اهمیت جلوه دهد و انسان ها را با توسل به خواسته های پایین ترشان متقاعد کند.
هنگامی که مار نفرین می شود تا روی شکم خود بخزد، نشان دهنده کاهش قدرت شر و وسوسه است. مار به جایگاه پایین
تری در سلسله مراتب کیهانی تنزل داده شده است، شر هنوز وجود دارد و اکنون موجودی است که به زمین متصل (نماد
مادی گرایی و تمایلات پست) و در درون خواسته های انسان پنهان شده است.
در اندیشه قبالیستی، مار نماد دوگانگی اساسی خلقت نیز است. زوهر مفهوم انتخاب بین خیر و شر، بین تقدس و ناپاکی را
تعادل لازم برای اراده آزاد می داند. مار با معرفی وسوسه ، به بشریت فرصت انتخاب داد و راه را برای آزمایش نهایی
روح در این جهان هموار کرد که موضوع اصلی سِفِر عرفانی ، حرکت به سوی هدف نهایی جبران معنوی و اتحاد با
خداوند، است . در تفکر قبالیستی حتی نیروهای منفی مانند مار در برنامه الهی برای خلقت، دارای جرقه های تقدس و در
خدمت هدفی نهایی و بالاتری هستند.
عصا
عصای موسی نماینده فرود انرژی روحی از بالا در این جهان و نشان دهنده اقتدار، رهبری و قدرت الهی است که به موسی
اعطا شده است. عصای موسی نقش مهمی در بخش های مختلف تورات ایفا می کند. بوته سوزان (خروج ۴-۴:۲)اولین
علامت معجزه آسایی است که خداوند به موسی می دهد . تبدیل شدن عصا به مار و برگشت به عصا به عنوان نمایشی از
تسلط خداوند بر طبیعت است. (سِفِر خروج ۱۳-۸:۷) نشان دهنده برتری قدرت خداوند بر جادو و اقتدار مصر است.
بلاهای نازل بر مصر ( نمونه اولیه شر که وجود و رل خداوند در آفرینش را رد میکند) و مصریان در آیات مختلف سِفِر
خروج موج میزنند. جدا شدن دریای سرخ (سِفِر خروج ۱۴:۱۶)، فوران آب از صخره در رفیدیم (خروج ۱۷-۵:۷) و
مِربیا (سِفِر اعداد ۲۰-۸:۱۲) ، نبرد با عمالیقیان (سِفِر خروج ۱۷-۸:۱۳) نشان می دهند که چگونه استفاده مسئولانه از
قدرت الهی به موسی به عنوان رهبر برگزیده خدا، سپرده شده است.
تبدیل شدن مار به عصا
در اندیشه قبالیستی، مار غالباً نمایانگر کِلپوت (پوسته)، نیروهای ناخالصی و پنهان‌کاری است که جلوی نور الهی را
می‌گیرد. موسی با تبدیل عصا به مار و سپس بازگشت دوباره، به طور نمادین روند بازخرید جرقه های تقدس که در
نیروهای تاریکی به دام افتاده است را نشان می دهد که منجر به رهایی معنوی و رستگاری می شود.
قبالیست ها می گویند، مصر انبوهی از این جرقه ها را دریافت کرد. خروج یهودیان با ثروت هایی که یهودیان در زمان
خروج از مصر با خود آوردند، قید شده در تورات ، همین جرقه های الهی است .

در بینش زوهر تبدیل عصا، یک شئی ساده، ناگهان به موجودی زنده بر ماهیت سیال جهان فیزیکی تأکید می‌کند، جایی که
اشیا همیشه آنطور که ظاهر می‌شوند نیستند. چالش این است که حقیقت الهی نهفته در زیر این دگرگونی ها را در طول سِفِر
عرفانی بشناسیم .
نگرش عمیقتر نشان میدهد که در نهایت، بلعیدن تمام مارهای منفی با جرقه های مقدس (انرژی الهی) درونشان در طول
راه ، حتی مصر نیز شکسته خواهد شد و انرژی های روحانی به منبع خود باز خواهند گشت. ان زمان ، فرعون روح
عارف به موسی تبدیل خواهد شد.
حالا مار یا عصا بودنمان به میل توست .

معجز موسی و برهان توییم

هم معجزه و هم دلیل آن به تو تعلق دارد

گر عصا سازیم بیفشانیم برگ

در سِفِر اعداد ۹ -۱۷:۸تورات میخوانیم : "موسی روز بعد وارد خیمه شهادت شد و دید که عصای هارون، عصای قبیله
لاوی، در واقع جوانه زده است - غنچه ها، شکوفه ها و حتی بادام های رسیده! داده است. موسی تمام عصاها را از
حضور خدا بیرون آورد و به بنی اسرائیل عرضه کرد"
شکوفه بادام با شکوفایی اولیه خود بیانگر بیداری و وحی الهی در حالت عادی است. گل بادام - به عنوان نماد زندگی تجدید
و پایدار شناخته می شود

وقت خشم و جنگ ثعبان توییم

ثعبان = مار بزرگ، اژدها
در جنگ با فرعون ، اژدهای بزرگ تو خواهیم بود که مارهای فرعون را بلعید.
عشق ما را پشت داری می کند

در بسیاری از کتابهای دینی منجمله مزامیر ۳۵ و ۱۲۱ و دعای روزانه ، یهودیان این نکته را متذکر میشوند که خداوند را
پشتبان مینامد.

زانک خندان روی بستان توییم
عشق و مهر تو با ماست زیرا خندان رویان باغ ملکوتی تو هستیم
توصیف اسطوره‌ای زوهر «خدا باغی در عدن غرس کرد» (پیدایش ۲:۸) این است که "عَین سوف" (بینهایت) باغ پر از
نوری کاشت که بیانگر عشق الهی است. این باغ پر از حکیمان گذشته و حال و در انتظار صالحان زمین است .
در سرودهای غزل غزلها ، باغ محل ارتباط نادر بین خدا و انسان و قلمرو رابطه احساسی و نزدیک آنها را به تصویر می
کشد. این مکان پر از مناظر و بوهای خاطره انگیز که معشوق دعوت عاشقش را در آن می پذیرد ، سرشار از لحظه های
شکوفایی وحی الهی است . تصویر شخینا به عنوان باغ ، نشان دهنده آن جهان حاصلخیز "خود-شدن الهی" است .
برای عارفی که پیوسته در آرزوی بازگشت به خانه در باغ عدن است ، بستان به عنوان فضایی درونی به طور پیوسته
توسط چشمه های نوساز ذهن و قلب پر میشود .گفته می شود فردی که نیمه شب از خواب بیدار می شود تا در تورات غرق
شود، وارد باغ عدن می شود. خاخام حَزیکیا : «پس ما آموختیم: هر نیمه شب، هنگامی که حضرت مقدس در باغ عدن
برمی خیزد، همه گیاهان باغ به فراوانی از نهری به نام نهر دوران باستان،(نهر شادمانی ها ) سیراب می شوند. اگر کسی
برخیزد و به تورات بپردازد، آن جویبار بر سرش فوران می کند و او را در میان آن گیاهان باغ عدن اشباع می کند.

سایه ساز ماست نور سایه سوز

نور، در آموزه های قبالیستی، که به آن (אור اُر در عبری) گفته می شود، که نماد انرژی خالص و بی نهایت الهی، نور
"عین سوف" است.

از سوی دیگر، سایه یا تاریکی معمولاً نمادی از جهل، جدایی از الهی یا پنهان‌کاری روحانی نشان دهنده "سیترا اخرا"
(سمت دیگر) است که با ماتریالیسم، منفی گرایی و توهم جدایی از الهی همراه است. سایه‌ها همچنین می‌توانند نمادی از
کلیپوت (پوسته) باشند، که موانع یا پوشش‌هایی هستند که از تجربه مستقیم نور الهی جلوگیری می‌کنند.
جایی , زن فرزانه ای در اورشلیم , در مورد مزمور ۲۳:۴ ، که می‌سراید : «آری، اگر در وادی سایه مرگ قدم بردارم،
از هیچ بدی نخواهم ترسید، زیرا تو با من هستی» گفته بود که فقدان ترس داوود پادشاه از این درک ناشی میشود که سایه
بدون وجود نور وجود ندارد. سایه خدا نشان می دهد که حضور الهی در آنجا می تواند از طریق ابهام، رمز و راز یا
راهنمایی آرام نیز آشکار شود. نوری است سایه سوز که تاریکی توهمات، دروغ ها و موانع رشد معنوی را فراری میدهد ,
امید میدهد و انسان روشن میکند.
مزمور ۹۱:۱ سایه قادر مطلق (تِزل شَدای) «کسی که در پناه حق تعالی ساکن است در سایه حق تعالی خواهد ماند.»
مزمور ۳۶:۷ میسراید :«خدایا مهربانی تو چقدر با ارزش است! فرزندان انسان به سایه بالهای تو پناه می برند.» این
تصاویر شاعرانه بر حضور محافظ خداوند تأکید دارد. سایه همچنین مظهر عنایت الهی است و فضایی برای حفاظت و
آرامش زیر بال خدا ایجاد می کند.
بِتزالِل (به عبری: בְּצַלְאֵל)، صنعتگر ارشد "خیمه" (میشکان) و مسئول ساختن "صندوق عهد" بود، که هر دو استعاره ای
از قلب و ذهن انسان بشمار میآیند . نام بِتزالِل به معنای "در سایه خدا" است.
زانک همچون مه به میزان توییم

در عرفان یهودی، به ویژه در قبالا، ماه ، خود نمادی از شِخینا ، حضور الهی زنانه است که نور قلمروهای بالاتر (نور
معنوی که توسط خورشید یا تیفئرت نشان داده می شود) را منعکس می کند.
در یک مفهوم عرفانی تر، مراحل ماهیت چرخه ای ماه مثل جزر و مد آن در طول ماه میتواند منعکس کننده جزر و مد
معنویت درونی عارف باشد. زمان مناسبی برای تعمیق روابط معنوی، یا یافتن هماهنگی در کشمکش های درونی و
بیرونی، به ویژه از طریق هدایت الهی.
ترازو نشان دهنده تعادل و انصاف است. زمانی که ماه در ترازو قرار دارد، زمانی را نشان میدهد که شِخینا با کیفیتهای
تعادل، هماهنگی و عدالت همسو میشود. این می تواند نشان دهنده یک دوره تعادل معنوی یا دعوت الهی برای جستجوی
تعادل درونی باشد.

هم تو بگشا این دهان را هم تو بند
بند آن توست و انبان توییم

راز آشکار نمودن و گفتن با اجازه توست.
بدن ما توشه دان توست. بند این انبان به تو تعلق دارد تا آنرا ببندی و یا باز کنی ( یعنی دهان ما به سخن در آید و یا خاموش
بماند) . اینجا شمس گوشه ای زده به جمله ای که یهودیان پیش از ادای عبادت (آمیدا ، دعای اصلی که در سکوت توسط
جماعت یهودی خوانده می شود) باید بگویند: "خداوند لبهای مرا بگشا و دهانم ستایش تو را اعلام خواهد کرد" که از
مزمور ۵۱:۱۷ داوود پادشاه اقتباس شده.

نویسنده: داریوش فاهری 

برگرفته از : هفته نامه ایرانشهر شماره 444 - صفحه 27 

پیوند به وبگاه بیرونی

azadegi+zendegi در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

سالهاست دشمنان حسود بجای رقبت رهنگی با مردمان پراسی گو، در صدد نسل کشی خاموش آنان برآمده اند، بحران تنهایی مردان مجرد که گاه بیش از 35 و حتی بیش از 45 سالشان شده اتس، در یک  تراژدی که شاید به اندازه همین مردان مجرد تنها، زنان مجرد تنها در ایران وجود دارد.

اما همه میدانند زنان دست برتر در انتخاب دوست پسر و پارتنر دارند، پولی شدن روابط بخاطر کژاندیشی از معرفت دینی و مذهبی- حتی متعه در شیعه را نیز به گنداب پولی کشاندند و این شانس اندک برای رهایی از منگنه ازدواج نامناسب (به دلیل عدم اماده بودن وضعتی اتصادی یا عدم شرایط عقیدتی و فکری دو شخص مرد و زن مجرد) و تنهایی، در حالیکه در تمامی جوامع پیشرفته از ژاپن تا غرب و روسیه و چین و هند و ... و دنیای مشهور به لیبرال و سکولار، متوجه خطر تنهایی عاطفی و عدم رابطه طولانی بین زنان و مردان مجرد تنها شده اند

و اما بر عکس جوامع اسلامی، خودشان محدود به ادواج موقت یا دائم نکردند، این همان مشکل جوامع اسلامی زده است که مسئله تنهای معطلی بردار نیست، یک نیاز فوری است که بای برطرف شود، غرب وشرق لیبرال و سکولار فهمیدند تا جوان و میانسال نخبه تا کارگر فکرش باید آزاد کرد درد  رنج تنهایی، تا بقیه استعدادهایش شکوفا شود،

اما مرغ مذهبی اسلامگرا یک پا دارد و باید حتما ازدواج شود!،عقلای چند قرن پیش شیعه امامیه هم متعه استخراج کردند ازاحام اسلامی تا راه حل موقتی باشد برای پاسخگویی، اما دشمنان اسلام شیعه عامدا از روی اسلامستیزی، هم ه اصل ازدواج موقت حمله کردند و هم سعی کردند کلیت ازدواج از جمله ازدواج موقت را پولی کنند، در حالیکه طبق شرع تشیع، این مهریه میتواند چه در دائم چه موقت، نمادین باشد و به یکش اخه گل نمادین، اما اخوندهایی قلابی دست پرده مامور امپرالیزم امدند عامدا ازدواج دائم و موقت پولکی و سکه بازی کردند، این مرهیه های سنگین حتی د حد یک سکه خلاف عرف صدر اسلام است، دختر پیامبراسلام فقط با 500 سکه نقره آن هم با توجه توان خواستگارش عقد شد،

اگر واقعا مسلمان و یا شیعه واقعی پیروی دارد پیامبرو امام اول شیعه نباید خودش بلاتر پیامبرو امش بداند و هر انسانی قبول دارد دارد اصل طبیعی حق داشتن یک شیک عاطفی (پارتنر) بر فرض مخالف اسلام است، پس باید بهتر ز عقد دختر پیامبر باشد، اصلا نباید حتی رابطه را پولی کند، اینها گفتم به اینجا برسم، اگر مرد مجرد تنهایی در بین خودتان میشناسید و درد و رنج تنهایی دارد، شرافت در این است اگر او به هر دلیلی نمیتواند کسی یدا کند پیش قدم شده و با او رابطه دوستی تک پارتنری برقرار کنید شما زن مجرد تنها یا دختر مجرد تنها که بارها تجربه رابطه داشتید و اصلا این مسئله بریتان جنبه کراهت ندارد، این با بروید با یی از یان مردان مجرد تنها میشناسید پا پیش گذاشته و بدون هیچ چشم دشات مادیف دوست تگ پارتنری شوید، چه بسا منجر به عشق و ازدواج شود، اما هرگز با این نیت نروید که حتما متجر به ازدواج شود، حتما مشلاتی بوده که فلان مرد مجرد تنها چهل سال- کمتر و یابیشتر- تنها بوده، خود این دوران دوستی که شیه نامزدی است، شاید مشکلات حل شود. این شرافت شما زن مجرد تنهایی دختر مجرد تنها میرساند، بهتر از آن است که با دختربازها و خانم بازهای هرزه دوست شوید که با شما مثل یک کالای خریدنی رفتار میکنند!

هرگز نپرسید چرا مثلا توی سن 40 سال و اندی تو مرد ازدواج نکردی و هنوز تنهایی! نپرسید این سوالت که قریب به یقین هزاران برا ز او پرسیده اند و مورد آزار قرار داده اند، اگر واقعا نیتان خیر است بپرسید آیا کاری میتوانم برایتان بکنم؟، غیرت بازی در نیاورید، زن مجرد تنها هستید بگویید مایلم مدتی با شما دوست باشم رابطه داشته باشم، هرگز بحث ازدواج پیش نکشید، اگر واقعا زن مجرد تنهایی میشناسید اول او توجیه کیند که این یک رابطه بدون تعهد ازدواج است، بهتر است که فلان خانم مجرد تنها سنت به میانسالی کشیده و یا دائما فریب مخ زنهای خانم باز و دخترباز خوردی و فهمید همزمان عضو یک حرمسرا بودی یا کلا تنهایی و رنج عدم لذت جنسی کشیده ای و بیست سال از بهترین دوران لذت جنسی هدرر فته! مگر چند سال زنده ای و میتوانی تجربه لذن جنسی و عاطفی ببری؟، خودت بیچاره افسردوه کردی که  بشود؟، ار واقعا اعتقاد داری پی این اتلاف عمر لذت جنسی، در آخرت مردان غلمه بهشتی جواب این ریاضت کشیدند میدهند، من حرفی ندارم، اما اعتثاد نداری، به چسب به همین مردم مجرد تنها در دست نقد، خدا چه دیدی بختت باز شد، هر اقدامی بکنی، تصممی با خودت هست و مسولیتش با خودت، به گردن من نوعی نه انداز تصممیهایت را!

اینها را به بهانه این ابیات خیام گفتم، خیام دعوت به نشاط و عدم تنهایی و لذت  بهره بردن از عمر کوتاه بشریت میکند.

بنگرید به این چند مطلب که پیدا کردم در اینترنت، قسمتهای سیاسی اش ول کنید، اصل مسئله تنهایی بنگرید.

دمنان مردمان ایران، هر بار با مشاهده مطاب، با هتاکی و تهمت، میخواهند جلو این پیشنهادها بگیرند، بحران تنهایی و نسل کشی خاموش مردمان ایران ادامه یابد.

هانهایی مخالفت میکنند خودشان بعضا خانم باز و سوئاستفاد گر و تجاوزگر و انحرافات جنسی شدیدی داند!

پیوند به وبگاه بیرونی

پیوند به وبگاه بیرونی

پیوند به وبگاه بیرونی

پیوند به وبگاه بیرونی

 

امیر لطف زمان در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳:

وزن شعر متقارب سالم است

جلال ارغوانی در ‫۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶:

دیگر به جهان کسی نبیند

چون سعدی خوش نوا سخن گوی

جلال ارغوانی در ‫۱۳ روز قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵:

شعر سعدی به دل انگیزی ودر زیبایی

جمله دنیا بگرفت شد به جنان آوازش

سعید درخشان در ‫۱۳ روز قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۰ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳:

احتمالا مصرع دوم بیت سوم اینگونه باشد:

چیزی به یار ماند آن آهوی ختا را

مبارکه عابدپور در ‫۱۳ روز قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۰:

کاین یک‌دَم عاریت در این کنج فنا 

در کتاب پیش روی من عافیت به جای

عاریت بکار رفته  که با فنا تیستی و مرگ و دم  لحظه و آن زندگی ارتباط معنایی بیشتری داره  و اکه عاریت درست باشه پس  گنج فنا باز در مقابل کنج فنا ارتباط معنایی بیشتری داره 

افسانه چراغی در ‫۱۳ روز قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۱ - رسیدن نوفل به مجنون:

بوری به هزار زور می‌راند بیتی به هزار درد می‌خواند

بور: اسب سرخ‌رنگ

مهدی در ‫۱۳ روز قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۵ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مدح سلطان ابراهیم یا سیف الدوله محمود بن ابراهیم:

خواهش می‌کنم. فقط نقل قول کردم.

افسانه چراغی در ‫۱۳ روز قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۵ در پاسخ به جلیل دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۰ - خواستاری ابن‌سلام لیلی را:

در بیت بالاتر گفته شد که ابن سلام لیلی را که مانند چراغ تابان است، دید و عاشقش شد و مثل باد شتابان رفت که با هدایای ارزنده، واسطه‌ای را به خواستگاری بفرستد اما او نمی‌دانست که هرقدر هم هزینه کند، چراغ با باد نمی‌سازد؛ یعنی لیلی با او سازگاری نخواهد داشت.

در ادامه پدر و مادر لیلی که به این وصلت راضی بودند، به واسطه می‌گویند که لیلی بیمار است. هروقت حالش خوب شد و ما با دیدن تندرستی او شاد شدیم، شکرانه می‌دهیم و آن وقت مراسم عقد را به جا می‌آوریم.

۱
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
۵۲۶۱