گنجور

حاشیه‌ها

چارلز داروین در ‫۱۵ روز قبل، جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:

بعضیا اومدن بزور میخوان یه تفسیر مذهبی کشکی بکنن، آخه تو چیکاره ای ،چرا هر چیزی که خودتون تمایل دارید باشه ب همون شکل تعبیر میکنید،بحث حجاب میشید نماینده خدا،بحث عدالت و رفاه و اقتصاده ،کلمه اسلام میشه نقابی که در پس نقاب خوب بدزدید،، شاعر یه بیت شعر گفته انقد روان و ساده گفته که از قصه هایی که مادر بزرگ ها میگن ساده تره،،بعد آقای عرزشی هزار پدر،واسه ما میشه مفسر که منظور شاعر از آب انگور یعنی شراب عرفانی، بهار یعنی بهشت😆. جمع کن عامو

 

حسین شریفی در ‫۱۵ روز قبل، جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۲ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴:

برو ای خواجه مرا چند ملامت ...

سلطان سعدی این مضمونو به یه شکل زیبای دیگه‌ای سروده:

سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات

غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را

 

شایان در ‫۱۵ روز قبل، جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۷ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۳:

کمال‌الدین اسماعیل دوره وحشتناک حمله مغول را به تمامی درک کرده و به چشم خویش قتل‌عام مغول را به سال ۶۳۳ هجری قمری در اصفهان دیده بود. این شعر احتمالا در باب ان دوران سروده شده

 

رضا از کرمان در ‫۱۵ روز قبل، جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۳ در پاسخ به الف رسته دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:

جهان و کار جهان سر به سر اگر ...

درود بی پایان بر شما وسپاس از سرکار خانم عندلیب ، طبق خوانش ایشان آخر بیت  ششم عزیز میباشد که عزیر تایپ شده اصلاح بفرمایید.

متشکرم

 

Mojtaba Razaq zadeh در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲ - حکایت در تدبیر و تأخیر در سیاست:

من حتی اگر معنی این ابیاترا ندانم بسیار از خواندش ذوق زده میشوم. الحق که سعدی فرمان روای ملک سخن است.

 

افشار سعدی‌خوانی در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱:

رَبّ لاتَذَرنی فَردا: بار الها، مرا یک تن و تنها وامگذار

 

علی اکبر فولادین در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۶ - حسب الامر جناب جلالت مآبِ اجلِّ اکرم آقایِ قائم مقام مَدّظِلُّه العالی محضِ فرح خاطرِ مبارک حضرت اجلّ روحی فِداه عرض شد:

شاعر در ابیات بسیاری از این قصیده به مستمری ماهانه بیست تومانی که علیقلی خان برای وی برقرار کرده است اشاره می نماید. 

 

الف رسته در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۲ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:

جهان و کار جهان سر به سر اگر ...

 

کَهی بود که به جز باد در جهان نشناخت /// کَهی کُهی نکند ز آنک کُه نه فرهادست

اعراب گذاری مطابق نسخهٔ فروزانفر ( همان نسخهٔ کاغذی که در پای غزل آمده است) این چنین است.

۱) کَهی = کاهی

۲) کُهی = کوهی

۳) کُه = کوه

خوانش خانم عندلیب هم که پای غزل آمده است مطابق همان اعراب گذاری فروزانفر است.

نسخهٔ فروزانفر بر اساس نسخهٔ قونیه تهیه شده است، ولی ما نمی‌دانیم که آیا این اعرابی فروزانفر در نسخهٔ خطی قونیه هم وجود دارد یا خیر.

نکته‌های ۱ و ۲ بالا روشن است و ابهامی در معنی بیت نمی‌اندازد، ولی نکتهٔ ۳ جای ابهام دارد. آیا فرهاد را با کاه مقایسه کرده است یا با کوه؟

۴) کُه نه فرهاد است

۵) کَه نه فرهاد است

در ادامهٔ غزل بیت ۹ را بخوانیم: « تو باخبر نشوی گر کنم بسی فریاد /// که از درون دلم موج‌های فریادست»

این فریاد از خود مولاناست که خود را شبیه فرهاد کرده است.

ببینیم مولانا چه تصویرهائی از فرهاد و کوه کندن و باد در جاهای دیگر به دست داده است، چه نمونه را در زیر می‌آوریم:

«ساقی تو ما را یاد کن، صد خیک را پرباد کن /// ارواح را فرهاد کن، در عشق آن شیرین لقا»

«فرهاد هم از بهر او، بر کوه می‌کوبد کُلند»

«همچو فرهاد از هوایت کوه هجران می‌کَنم»

«گه ز هجرش کوه کَن فرهاد باش»

به همان چند نمونه بالا بسنده می‌کنیم و یاد آور می‌شویم بیت معروف او را:

«این جهان کوهست و فعل ما ندا /// سوی ما آید نداها را صدا»

مصرع اول بر روی محور حقیرت کاه می‌چرخد که جز باد چیزی نمی‌شناسد و به هر بادی از جا کنده و سردرگردان می‌شود. مصرع دوم میگوید که این کاه نمی‌تواند کوه باشد. می‌پرسیم که چه کوهی در نظر بوده است؟ کوهی که از فرهاد عظیم تر است؟! یعنی از نیمهٔ مصرع دوم ناگاه مقایسه‌ای که در مصرع اول آعاز شده بود و تا میانهٔ مصرع دوم ادامه داشته ناگاه تغیر جهت داده و کوه را با فرهاد مقایسه کرد!! در تمام آثار مولانا چنین مقایسهٔ خنکی نشده است. در بین شاعران معروف دیگر هم چنین مقایسه‌ و تشبهی پیدا نمی‌شود.. حافظ می‌گوید:

«دل به امّیدِ صدایی که مگر در تو رسد /// ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد»

در سراسر غزل هم مقایسه‌‌ها وجود دارد:

۱) باد پوچی ≠ باد مکافات

۲ و ۳) سخن و بود محمد ≠ بولهب و افسانهٔ او

۴) بی ثباتی باد ≠ بقای کوه قاف

۵)‌ دم عیسی ≠ باد هوا

۶)‌ باد سخن ≠ بقای سخن

۷) باد هوا ≠ تیغ پولاد در باد جهان

۸۱) کاه ≠ کوه

۸۲) کوه ≠ فرهاد ؟؟!

۹) موج فریاد مولانا ≠ خبردار شدن تو

۱۰)‌ موج بحر، مُلک آباد ≠ باد هوا

داده‌های بالا کافی است که باور کنیم که کوه با فرهاد مقایسه نشده است بلکه کاه با فرهاد مقایسه شده است.

 

علی اکبر فولادین در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۵ - در طلبِ اسب از نظام السلطنه:

به طور حتم این قصیده را زمانی که شاعر در خراسان و اطراف توس به سر می برده سروده است. روستاهای سوران، زشک و کنگ از ییلاقات قدیم اطراف مشهد بوده و از توابع کنونی شهرستان طرقبه و شاندیز است.

 

حبیب شاکر در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۴:

سلام بر همراهان نازنین 

با مخمل سبز بر تن و رویی باز 

برخاسته نو بهار از خوابی ناز

با سبزه و گل نگر که کرده اعجاز 

افسوس نباشیم و بهار آید باز 

تشکر از دوستان همراهان

 

 

 

امیرحسین صباغی در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۲۹ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۰:

بر سر قبر صائب همین بیت نوشته شده

 

یوسف شیردلپور در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

فوق‌العاده است این غزل واجرای بانو هایده و درحد جنون اجرای استاد شجریان در آلبوم یک سلسله مو محشره وبارها باید باجان ودل شنید وحتی می‌شود دید ولمس کرد اوج قدرت عشق وهنر عشق را 💕💕✋✋

 

محمد زهری در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۴ در پاسخ به Mehrdad Dehkori دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۵ - اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا:

عالی گفتی ماشالا به درکتون از انسان 

 

محمد خراسانی در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۸ در پاسخ به مهدی ع دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷:

باسلام، معنی بیت ۵ خدمت علاقه مندان 

آه و افسوس از آن لحظه که من با غم عشق معشوق در باغ تنها و مثل لاله غرق در خون و غم  شوم و اومرا تنها گذاشته باشد   

 

امیر مهدوی شریفه در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷:

آیا بر اساس تصویر در «نسکبان» و با توجه به محتوای متن، بیت پایانی با «تو باری اشک خون می‌بار خــ...» شروع نمی‌شود؟

نو باری صحیح است یا تو باری؟

 

مهدی ع در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷:

با سلام.از دوستان و اساتید ارجمند اگر کسی در مورد معنای بیت ۵ توضیحی بفرمایید ممنون میشم.

. . . چون باد رفته باشد!

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰:

لَوحَش الله ، که نگاهِ کژَت از گوشهء ابرو،

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰:

کاین بلائی است ، که پابندِ من از روزِ الست است

 

نردشیر در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۴۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۰:

من این شعر رو توی شعرهای انوری خوندم . از این حکایت های کوتاه زیاد داره انوری

 

احمدرضا نظری چروده در ‫۱۵ روز قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۰ در پاسخ به miharba دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۷۵:

اینکه شعرایراد قافیه ای  دارد بسیار واضح ومسجل است.چه ربطی به بزرگی مولانا دارد. به نظر من مولانا گاهی به قافیه بی اعتناست. وقافیه اورا کلافه می کند وشعر معروف حافظ هم اشکال اساسی قافیه دارد.

در وفایِ عشقِ تو مشهورِ خوبانم چو شمع

شب‌نشینِ کویِ سربازان و رِندانم چو شمع

 

روز و شب خوابم نمی‌آید به چشمِ غم‌پرست

بس که در بیماریِ هجرِ تو گریانم چو شمع

 

رشتهٔ صبرم به مِقراضِ غَمَت بُبْریده شد

همچنان در آتشِ مِهرِ تو سوزانم چو شمع

 

گر کُمیتِ اشکِ گُلگونم نبودیِ گرم‌رو

کِی شدی روشن به گیتی رازِ پنهانم چو شمع؟

 

در میانِ آب و آتش همچنان سرگرمِ توست

این دلِ زارِ نزارِ اشک‌بارانم چو شمع

 

در شبِ هجران، مرا پروانهٔ وصلی فرست

ور نه از دَردَت جهانی را بسوزانم چو شمع

 

بی جمالِ عالم‌آرایِ تو روزم چون شب است

با کمالِ عشقِ تو در عینِ نُقصانم چو شمع

 

کوهِ صبرم نرم شد چون موم در دستِ غمت

تا در آب و آتشِ عشقت گدازانم چو شمع

 

همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدارِ تو

چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع

 

سرفَرازم کن شبی از وصلِ خود ای نازنین

تا مُنَوَّر گردد از دیدارت ایوانم چو شمع

 

آتشِ مِهر تو را حافظ عجب در سر گرفت

آتشِ دل، کِی به آبِ دیده بِنْشانم چو شمع

خود مولانا گوید

قافیه اندیشم ودلدارمن

گویدم مندیش جز دیدارمن

 واین چهارگانه ازهمانهاست که مولانا قافیه را رها کرده است.

 

۱
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
۵۰۷۵
sunny dark_mode