Mojtaba Razaq zadeh در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:
منظور از خود برسیدیم و به هیچی نرسیدیم چیه دوستان
مظفر محمدی الموتی خشکچالی در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۶۱ - رجوع به حکایت عارف خانه نشین با زن خود:
﷽
بیت شمارهی «5»، بایستی به صورت ذیل، اصلاح شود:
• «قَرْنَ» فرمان شد زنان را در کتاب / مرد را «سِیرُوا» همی آمد خطاب
✍ قرآن کریم: وَ «قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ…»: سوره 33: آیه 33.
✍ کلمهی «سِیرُوا»، در قرآن کریم، زیاد تکرار شده است.
✍ به دنبال ابیات قبل، در این بیت، بانو، به همسرش میگوید: در کتاب الهی (قرآن کریم)، آمده است که «و در خانههایتان قرار و آرام گیرید»؛ ولی به مردان دستور داده شده که (برای تهیهی مخارج زندگی)، سیر و سفر کنید.
سفید در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۲:
گر این جهان چو جان است ما جان جان جانیم
سفید در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۲:
گر جان به جز تو خواهد از خویش برکنیمش...
سجاد داوری در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:
سالهاست به دنبال معبود خود میگردم این چنین باید بنیان ذهنی من با بیت آخر سعدی ویران شود ؟دردی از این شیرین تر؟
محسن جهان در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵:
تفسیر ابیات ۱ و ۲ غزل فوق:
جناب سعدی خطاب به حضرت دوست چنین میفرماید: خدایا نمیدانم در این دنیا به این وسعت شبیه چه هستی. این جهان و هر آنچه در اوست صورت و ظاهر است، و عمق و جوهره تمام موجودات تو هستی.
انسانهای عاشق با اختیار خود مسیر بندگی و عبودیت تو را انتخاب میکنند. و هر کس به تو پناه آورد از بند هوای نفس آزاد میکنی.
کمال امیدی در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۹ در پاسخ به رضا زارع دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - دماوندیۀ دوم:
درود بر شما
خیر جانم. همان ری درست است. چونانکه از تهران که مرکز حاکمیت سیاسی و تغییرات است؛ دلگیر است. توجه داشته باشید که در بیت ۳۱ دوباره کلمه ری تکرار میشود. در حقیقت شاعر گلایه خود را از مردمان و رجال سیاسی و بی تفاوتی و جهل عوام؛ از طریق این قصیده با دماوند باز می گوید و از او تمنای انتقام دارد
تهمینه رز در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » صد میدان » میدان نود و سیم مکاشفه است:
لازم است علامات مکاشفت به شرح ذیل اصلاح گردد:
استغراق دل از ذکر، و امتلاء سر از نظر و استبصار ضمیر به حقیقت. نشان استغراق دل از ذکر سه چیزست: گفتار حقیقت، و وحشت از خلق، و الهام مناجات. و نشان امتلاء سر از نظر سه چیزست: مستولی گشتن بر احوال، و هموار گشتن در صدق، و دیده ورگشتن در شادی بزرگتر. و نشان استبصار ضمیر بحقیقت سه چیزست: که مرد طمأنینت و سکینت یابد، و وقار فرشتگان، و ثبات بادنیان.
براساس نسخه چاپی کتاب انتشارات گلشن
حمیدرضا در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۶ در پاسخ به سید علیرضا علویان دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۶ - در شکایت از روزگار و دوستان و ستایش تهمتن پهلوان:
با سپاس بابت ذکر این نکته، در کل وزن دوری مفعول فاعلاتن به صورت نظری میتواند با فرض تبدیل «ت مفا» به «تن فا» همه جا زیرمجموعهای از وزن مدنظر جنابعالی باشد. اما این که شاعر وزنی نامطبوع و سختخوان را بر وزنی خوشخوان و دوری آن هم با گنجاندن دو واو قبل از کلمهٔ «هم» که کاملاً بیمعنی به نظر میرسد ترجیح داده باشد و تمام بیتهای بعدی را سکتهدار سروده باشد توجیه چندانی ندارد.
ناگفته نماند که در یکی از چاپهای دیوان خاقانی در نسکبان این واوها در متن ترجیح داده شدهاند و در حاشیه به این تفاوت در نسخهها اشاره شده اما در سه چاپ دیگر حتی اشارهای هم به این واوها نشده (این و این و این).
همچنان که فرمودید قصیدهٔ انوری بر خلاف این شعر از همان آغاز و بدون نیاز به دستکاری و توجیه بر وزن مدنظر جنابعالی است.
روال گنجور هم وفاداری به نسخ چاپی مرجع است. از این جهت حتی اثبات نادرستی متن به گنجور مجوز تغییر آن را نمیدهد.
سیدهادی محسنی در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
استاد جلال خالقی مطلق شاهنامه پژوه در پاسخ به پرسشی درباره دین فردوسی تصریح کرد:
من تشیع فردوسی را خیلی عمیق می دانم و معتقدم او شدیدا به مذهب تشیع اعتقاد داشت اما می توان بر روی اسماعیلی یا دوازده امامی بودن او بحث کرد. من بیشتر به دوازده امامی بودن فردوسی معتقدم است.
مظفر محمدی الموتی خشکچالی در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۱ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۶۰ - حکایت سمنون محب که بلا طلبید و طاقت نیاورد و از پا درآمد:
﷽
در بیت شمارهی «25»، به احتمال زیاد، به علت «غلط تایپی» آمده است:
• ای خدا من از تو بگریزم «ز» تو / هم پناه از تو همی آرم به تو
که معنای درستی ندارد. که صحیح آن، چنین است:
• ای خدا! من، از تو، بگریزم «به» تو / هم پناه از تو همی آرم به تو
✍ که معنای آن، میشود: خدایا، از تو، به سوی خودت میگریزم.
البته، مفهوم فوق، از قرآن کریم گرفته شده است؛ آنجا که میفرماید: فَفِرُّوا اِلَی اللَّهِ: پس به سوی خدا بگریزید.
در نهج البلاغهی مولا (ع) هم آمده است: وَ فِرُّوا اِلَی اللَّهِ مِنَ اللَّهِ: و از خدا بهسوی خدا فرار کنید.
✍ الله اعلم.
روح الله نوروزی در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱ - من گرفتم تو نگیر:
قشقایی ها شاعری داشتند بنام محمد ابراهیم متخلص به میرزا ماذون که حدودا زمان احمد شاه قاجار در قید حیات بوده و وقتی همسرشون فوت می کنند شعری را مدح ایشون می سرایند که بخشی از آن را می نویسم :
تسبیحم ، طاعتم ، ایمانوم ، دینم....دلبرم ، شاعرم ، شوخ و شیرینم
نباتم ، شکرم ، گز انگبینم....تلخ اتدی ، هجرانونگ شربت آبومی
بی وفا ، باوفا ، عشوه فروشوم ...همسرم ، هم سرم ، سرم ، سر پوشوم
قراروم ، طاقتم ، توانوم ، توشوم.... غارت اتدینگ ، قرارومی ، تابومی
همشانم ، هم جنسیم ، همسر همدمم ....طبیبم ، درمانوم، دردم ، درد امم
گترن شادلوقوم ، آپاران غمم...آلدونگ آرامومی ، دوتدونگ خوابومی
خورشیدم ، قمرم ، رخشان سهیلم...نفسم ، جسدم ، هوسم ، میلم
همخوابوم ، همزانوم ، شیرینم ، لیلم...بادا وردینگ رونقمی ، آبومی
خوشوم سن ، فرحم سن ، دماغوم سن ... بهشتم سن ، کوثرم سن ، باغوم سن
پیالم سن ، شرابوم سن ، ساقوم سن...خوب دولیدی خالی قویدونگ قابومی
به همین نحو و با ابیات بیشتر که دیگر ادامه ندادم به مدح و ستایش همسرشون ادامه می دهند که به نوعی نشان از پاکی ذات زندگی عشایری را نیز با خود یدک می کشند
محمد مقدم در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:
در باره بیت ۱ : گره از زلف باز کردن و شانه کردن مو و مشاطه پرستی که معمولا موی آشفته و مجعد رو صاف میکنه یعنی تبدیل کردن کثرت به وحدت یا کاری کنیم که در عین شلوغی نظم رو هم ببینیم ، شلوغی های عالم گیجمون نکنه ، اگر چه احاطه جزء بر کل محاله ولی کمی تلاش کنیم موجودات رو از افق وسیعتری نگاه کنیم ، مثلاً من به این نتیجه رسیدم که افکارم و احساسم با « پهن صورتان» مثل گربه و میمون اشتراکات زیادی و ...
بعضی ها میگن خود انسان کله و جهان جزء هستش و دیدن شکل کلی جهان برای انسان ممکنه
درک وحدت وجود با زیر سوال بردن کثرات عالم ممکن نیست ، افراد تعصبی و جزم اندیش و خود خواه ره به جائی ببرند ، دراین زمانه هویت جنسی انسان نه ۲ تا ( آقا و خانم) بلکه بین ۱۰ تا ۵۰ تا دیده میشه و... .
ما باید به این نکته برسیم که کره زمین فقط متعلق به انسانها نیست اتفاقا خیلی از حیوانات از قبل بودن و این مائیم که اومدیم و جای اونها رو تنگ کردیم . منظورم اینه که همه موجودات رو ( کثرت ها رو) به رسمیت بشناسیم تا درک درستی از وحدت وجود داشته باشیم
Ali Sarhaddi در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۹:
سلام بر دوستان
بنظر شخصی بنده شعر الله مولانا علی منافاتی با عقاید و سبک شعر مولوی ندارد
اول اینکه واضح و مسلم است که جلال الدین بلخی رومی سنی مذهب است و خود از احفاد خلیفه اول مسلمین ابوبکر که از طایفه بنی قحافه بوده میباشد و به این مساله هم فخر میکند و در جایی به شکایت از شیعیان تندرو میگوید.:
بر رافضی چگونه ز بنی قحافه لافم
بر خارجی چگونه غم بوتراب گویم
اما شعر الله مولانا علی به معنای مولای ما علی خدا هست نمیباشد بلکه بنظر بنده اینچنین ترجمه میشود که ای الله، مولای ما علی است که منافاتی با عقاید اهل سنت در مورد علی ندارد کما اینکه همه مسلمین متفق القول هستند که پیامبر گفت هرکسی من مولای اویم علی مولای اوست که البته بعدها شیعه این حرف رو یکجور تفسیر کرد و سنی جور دیگر
برگردیم به شعر ردیف الله مولانا علی به معنای این است که ای خدا همونجور که دستور داده بودی علی مولای ماست و به معنی ربوبیت علی نیست کما اینکه در ادامه ی شعر علی را مامور امر کن فکان میداند آخه کدام خدا مامور میگردد! دو شعر با این ردیف در دیوان شمس هست و قریب به یقین از خود مولاناست از عبدالکریم سروش بت نسازید همین بس که سروش ادعا دارد وحی خوابهای رسولانه است در صورتی که اگر چنین بود امکان نداشت که محمد امین نگوید که در خواب به من وحی و الهام میشود و نزول قرآن و وحی را به او در چندین مورد نزدیکانش از جمله خدیجه عایشه و... دیده و بیان کرده اند که کیفیت خاصی داشته است
در پایان عرض کنم که ما با شعر از سر شور و عشق طرف هستیم و نه یک متن کلامی و فلسفی لذا من این شعر زیبا و پرشور رو از مولانا میدانم و حتی زمزمه ی همیشگی زبانم هست و حتی یک لحظه به ذهنم خطور نکرده است که معنی شعر به معنای خدا دانستن علی است
سید علیرضا علویان در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۱۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۶ - در شکایت از روزگار و دوستان و ستایش تهمتن پهلوان:
وزن این قصیده دوری (مفعول فاعلاتن، مفعول فاعلاتن) نیست؛ بلکه در وزن «مفعول فاعلات مفاعیل فاعلاتن» سروده شده است. ضمن اینکه در هر دو مصراع بیت اول باید «و» درج شود (روزم فرو شد از غم و هم غمخوری ندارم). اینکه بعضی بهاشتباه گمان کردهاند وزن این شعر مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن است بهخاطر اختیار وزنی ابدال (تبدیل دو هجای کوتاه به یک هجای بلند) است که در بیشینهٔ مصراعها رخ داده است. انوری ابیوردی هم بر این وزن شعر سروده است: ای خنجر مظفر تو پشت ملک عالم // وی گوهر مطهر تو روی نسل آدم. برای اطلاعات بیشتر به کتاب «اختیارات شاعری» ابوالحسن نجفی (صص ۱۲۱_۱۲۷) یا مقالهٔ «آیا «و» زائد است؟» (نامهٔ فرهنگستان، دورهٔ ۱۳، شمارهٔ ۲، زمستان ۱۳۹۲) رجوع شود.
تهمینه رز در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۸ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » صد میدان » میدان هفتاد و چهارم حکمتست:
لازم است درجهٔ گفتن و زیستن به شرح زیر اصلاح گردد:
درجهٔ گفتن راندن هر سخنست در نظیر آن، و بدیدن آخر هر سخن در اول آن، و شناختن باطن هر سخن در ظاهر آن؛ و این بنای حکمتست. اما درجهٔ زیستن بحکمت وزن معامله با خلق نگه داشتن است میان شفقت و مداهنت و وزن معامله با خود نگه داشتن است میان امید و بیم، و وزن معامله با حق نگه داشتن است میان هیبت و انس و این ثمرهٔ حکمتست.
براساس نسخه چاپی انتشارات گلشن
ا.ک در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۵۶ دربارهٔ لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۷ - در دیوان مسعود سعد سلمان:
نظر آقای جهن یزداد درست است.
ا.ک در ۲۵ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۳۳ - در مدح مولایِ متّقیان:
ممنون که تصحیح کردید🙏
آصف در ۲۶ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » ترجیعات » ترجیع اول:
پس از سلام
جناب آقایی که نام فیض کاشانی را بر خود نهادهاید، ای کاش چون ملا محسن فیض کاشانی رفتار میکردید و همانطور که شما اشاره کردید در اکثر علوم سرآمد زمان خود بود و در عین حال هرچه پر بار تر افتاده تر، قدری تواضع داشتید و به آنچه میدانید آنقدر غره نمیشدید به آنچه نمیدانید. مشکل ما همین علمهای ناقص است و الا به قول مولانا که فرمود :
صاحب سری ، عزیزی ، صد زبان
گر بدی آنجا بدادی صلحشان
اگر شما یا هرکس دیگری در علمی توانایی و بهرهای دارد ، حق ندارد در خصوص علمی که از آن بهره و ثمری به قدر کفایت ندارد نظر دهد. نیاز نیست القاب پر طمطراق بکار ببرید که دکترین فلان و بهمان. نظر شما در باره ادبیات کاملا غیر تخصصی و است و نشان از عدم اطلاع بر دانش ادبیات است. ادبیات به آن چیزهایی که شما گفتید محدود نیست و دامنه ادبات بسیار فراختر و گستردهتر از آن است که آن را تقلیل دهند به دانستن وزن و قافیه این که کار هر بچه دبیرستانی است که عروض بداند و البته ممکن است شما تا کنون با ادیبی کما هو اهله مواجه نشدید. ادبیات جمع اشتباهی است از ادبیت که رایج شده ولیکن ادبیت مطلب دیگری است اما مراد از ادبیات همان جمع ادب است و ادب در معنی دانش است. کسی که سابق بر عموم دانش ها تفوق پیدا میکرد او را ادیب میگفتند و ادبا و شعرای فارسی زبان علی العموم در زمان گذشته جامع الاطراف بودند و از بیشتر علوم بهره زیادی داشتند. کسانی مانند خاقانی غیر از اینکه شاعر بلا منازع در سبک خویش است ، بهره فراوانی از علوم طب و نجوم و اصول و فروع دین و حکمت داشتند و یا دیگران. آنکه حکیم ابوالقاسم فردوسی اش میخوانند ، بدین معناست که او از حکمت بسیار میدانست. آغاز شاهنامه حکیم طوس یک دوره فشرده علم کلام است. آن هم از نوع شیعی آن. همان ملا محسن فیض دیوان اشعاری دارد که بسیار قطور است و همو که در فلسه استاد بود و فقیه و محدث اخباری بود و در کتاب مشواقش به شرح اصطلاحات عرفان نظری محی الدین ابن عربی پرداخته ، میبینید که تند روی کردید. بله ممکن است مانند علامه همایی ها و فروزانفرها و شهیدی و ... دیگر اکنون نباشند اما این قرار نیست که دایره ادبیات را در حد عروض و قافیه تنگ کرد. همه انهایی که نام بردم از علامه همایی تا استاد بزرگمان شفیعی کدکنی که خداوند وجودش را حفظ کناد و دیر زیاد ، پیش از اینکه بخواهد ادبیات فارسی بخواند در عربیت شاگرد ادیب نیشابوری بود و در فقه و اصول به اجتهاد رسیده بود و سپس به دانشگاه رفت و هم اکنون هم در بسیاری از جهت صاحبنظر است. ادبیات علمی است مشتمل بر گستره زیادی از علوم که ادیب باید از انها بهرهای برده باشد. تاریخ بداند ، جغرافی بداند ، طبیعیات از نجوم قدیم و نیز مابعد الطبیعه یعنی فلسفه و عقلیات بداند و بر عرفان مسلط باشد تا بداند که مولانا چه میگوید و نیز در تفسیر شعر جامی از زیر و بم اصطلاحات غامض عرفان محیالدین شیخ اکبر مطلع باشد. بداند که حضرت حافظ صوفی که اصلا نیست و با تصوف زمانه خود چه ها کرده است و با وجود اینکه در شعر خود از اصطلاحات عارفان استفاده کرده او را در دایره عرفان هم نمیتوان محدود کرد چرا که برخی از اشعار او سخن از این میگوید که او عارف هم نبوده و بلکه از توغل و استقصا در دیوان حافظ شما جایی او را امانیست خواهی دید و در جای دیگر با نگاهی اگزیستنسیالیستی آن اعتراض خود به خطا رفتن در قلم صنع را فریاد زده است و در جای دیگری هم مانند عارفی که بر دقایق حقایق عرفانی نظر دارد گوید :
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
در این مورد سخن گفتن کافی است و البته این نافی دانش دیگران و منکر اصل احتیاج ادبیات به دانشهای دیگر و بهرمندی از نظرات دانشمندان علوم دیگر نیست.
سخنم را با تضیحی در باره مطالبی که دکتر بدخشانی مطرح کردند بگویم و آن اینکه در تاریخ و خصوصا از صفویه به این طرف کسانی تلاش کردند که شاعران و دانشمندان را داخل مذهب شیعه کنند و مثلا به سبب دو بیتی که شاعری در مدح امیرالمومنین گفته او را شاعری شیعی بدانند که نمونه بارز آنها قاضی نورالله شوشتری است که به او شیخ شیعه تراش هم گفتهاند و یادر همین صد ساله اخیر شیخ آقا بزرگ طهرانی در کتاب الذریعه الی تصانیف الشیعه همه شعرای فارسی زبان را به عنوان شیعه قلمداد کرده و من نمیدانم این چه سعی باطلی است. شاعران عارف را خصوصا نمیتوان در این حیطه تنگ مذهبها جای داد. کسانی چون مولانا جلال الدین را در قالب مذهبی نمایاندن مانند این است که نهنگی را بخواهیم در حوضی جای دهیم. اما در مورد عرفان شیعی که از حدد قرنهای ۸ و ۹ بوجود آمد که سیدحیدر آملی از بزرگترین قوائم آن است ، شاه نعمت الله ولی هم در این زمینه تلاش فراوانی کرد. البته که ارادت عارفان و سلسله خلعت و سندو نسب همه سلسلههای عرفانی در نهایت به علی ابن ابی طالب میرسد و سپس به پیامبر اکرم که در این اصلا و ابدا شکی نیست ، به جز عدهی معدودی که از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمیکند سلسله نسب خود را از طریق مثلا خلیفه اول به پیامبر رساندهاند ولیکن این دلیل نمیشود که همه آنها شیعه آنهم به این مفهومی که ما اکنون آن را مشاهده میکنیم که البته من با همین تعریف هم مشکل دارم و مبنای نظری من و تعریف من از شیعه چیز دیگری است ، اما کمال الدین حسین خوارزمی شارح مثنوی در قرن ۹ نسبت نجم الدین کبری را به دو صورت بیات میدارند که در هر دو راه رسیدن به امیرالمومنین تفاوت میکند و الا در اینکه آن بزرگوار پس از پیامبر مقتدا و امام عارفان است ، جمله عرفا بر این امر نوافق و تفوق دارند.
از طولانی شدن کلام عذر خواهی میکنم و نیز من قصدم اهانت و یا تخطئه کسی نبود و اگر شخصی را در آغاز کلام مخاطب گرفتم ، قصدم اهانت به ایشان نبود و نیست و چون این باب گشوده شد در این تاریخ و این حقیر ارتجا کلماتی گفتم که حتما خطا و نقص در آن راه دارد و از ارباب معرفت هر کدام حوصله کردند و این کلمات را مطالعه فرموده ، تقاضا میکنم خطایای این کمترین را تذکر داده و مرا اصلاح کنند. والله ولی التوفیق. فروردین۱۴۰۳
ادبارِ کاتب در ۲۶ روز قبل، یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:
اجرای آذرخش محمدرضا شجریان - لیل فرانسه