گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱ - باسم الملک الوهاب

 

ای داده به دل خزینهٔ راز

عقل از تو شده خزینه پرداز

ای دیده گشای دوربینان

سرمایه دهٔ تهی نشینان

ای تو به همین صفت سزاوار

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲ - مناجات در حضرت واهب منی و نجات

 

ای عذر پذیر عذرخواهان

عفو تو شفیع پرگناهان

خسرو که کمینه بندهٔ تست

در هر چه فتد فگندهٔ تست

آنرا که تو افگنی بهر زیست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۳ - نعت خاتم انبیا که لوح محفوظ نگین راستین اوست، و کلام الله نقش نگین او، زین الله خاتم امورنا، بایادیه

 

شاه رسل و شفیع مرسل

خورشید پسین و نور اول

جاروب زنان بارگاهش

ازپر فرشتهٔ رفته راهش

شمشیر سیاستش سرانداز

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۴ - در طیران آن سیمرغ قاف قران سوی سواد ما زاغ با طاوس سدره یمد لله ظلها علینا

 

فرخنده شبی که آن جهان گیر

از نطع زمین شد آسمان گیر

برخاست ز خوابگاه این دیر

در مرقد چرخ شد سبک سیر

برداشت ازین خرابه محمل

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۷ - در سبب نظم این جواهر، و سر رشتهٔ دقت را درو کشیدن، و در نظر جوهریان مبصر داشتن، و قیمت عدل خواستن

 

چون من بدو نامه زین ورق پیش

راندم قلمی ز نکتهٔ خویش

از روح قدس شنیدم آواز

کای کرده لب تو گوش من باز

نی آن رقم خیال کردی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۸ - راه نمودن فرزند، قره العین عین الدین خضر را، که از ظلمات دنیا سوی روشنایی گراید، رواه الله من عین الحیوة عمره، کالخضر، بصحه الذات

 

ای چاره ده ماهه زرگانی

هم خضر و هم آب زندگانی

اکنون که نداری از خرد ساز

می پروردت زمانه در ناز

امید که چون شوی خردمند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۹ - حکایت شبانی که، از غایت همت، تیغ را آیینه وجاهت، و قلم را عمدهٔ دولت خود ساخت

 

گویند که، در عرب، جوانی

بودست ز نسبت شبانی

بختش چو به اوج رهبری داشت

همت به فلک برابری داشت

زان پیشه کز اصل کار بودش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۰ - آغاز سلسله جنبانیدن مجنون و لیلی

 

دندانه گشای قفل این راز

زین گونه در سخن کند باز

کان روز که زاد قیس فرخ

رخشنده شد آن قبیله را رخ

زان نور خجستهٔ شب افروز

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۳ - تنقیه کردن مادر، دماغ مجنون را، به داروی تلخ نصیحت، و از در لفظه، و شیرینی زبان، مفرح سودای او ساختن

 

گویندهٔ حکایت آن چنان کرد

کان خسته چو با پدر روان کرد

آمد به سرای خویش رنجور

نزدیک به مرگ و از خرد دور

مادر چو بدید حال فرزند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۴ - توجه نمودن سید عامریان، سوی داروخانه دارالشفاء محنت و اندوه، تا طلب شربت وصال خسته کند، و تلخ کام بازگشتن

 

پیر از دل دردمند برخاست

اشتر طلبید و محمل آراست

از اهل قبیله مهتری چند

گشتند بهم ز خویش پیوند

رفتند ز بهر خواستاری

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۵ - شمشیر کشیدن نوفل، از جهت جفت مجنون، و در سواد لیلی کوکبه آراستن، و در قتال مردان کوشیدن

 

خوانندهٔ حرف آشنایی

زین گونه کند سخن سرایی

کان پیر جگر کباب گشته

وز بادهٔ غم خراب گشته

چون زد در عروس نومید

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۷ - شنیدن لیلی، آوازهای دف تزویج مجنون، و ازان حرارت سوخته شدن

 

گویندهٔ این کهن فسانه

زان شعله چنین کشد زبانه

کان شمع نهان گداز شب خیز

پروانه صفت بر آتش تیز

کبکی که شکسته بال باشد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۸ - نامه نبشتن، لیلی، از دودهای دل، سوی مجنون، و ماجرای دل دزدیده، بران آشنا، عرضه کردن

 

آغاز صحیفهٔ معانی

بر نام خدای جاودانی

آن را که هدایتی رساند

اندازه کرا، که واستاند

وآن را که کند ز روشنی دور

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۶
sunny dark_mode