گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

ابر آمد و بگریست بر اطراف چمن‌ها

شد شسته به شبنم رخ گلها و سمن‌ها

با داغ تو رفتند شهیدان تو زین باغ

چون لاله به خون جگر آغشته کفن‌ها

از ما سخنی بشنو و با ما سخنی گوی

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸ - استقبال از کمال خجندی

 

چشم تو برانداخت به می، خانه ما را

بگشود به رندی در میخانه ما را

از دیده و دل چند خورم خون خود، آخر

سنگی بزن این ساغر و پیمانه ما را

گر بگذری ای باد بدان زلف چو زنجیر

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

امروز نسیم سحری بوی دگر داشت

گویی گذر از خاک سر کوی دگر داشت

ما یکدل و یکروی چنین، وان گل رعنا

افسوس که از هر طرفی روی دگر داشت

دی مردم از آن ذوق که در گفتن دشنام

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

وقتی دل آواره در آن کو گذری داشت

با نرگس جادوی تو پنهان نظری داشت

گفتی: خبر دوست شنیدی چه شدت حال؟

اینها ز کسی پرس که از خود خبری داشت

دل ناوک مژگان ترا سینه سپر کرد

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

باز آی، که دل بی تو سر خویش ندارد

بیمار تو از جان رمقی بیش ندارد

از داغ تو ذوقی نبرد عاشق بیدرد

مرهم چکند آنکه دل ریش ندارد؟

گر لطف تو ما را ننوازد چه توان کرد؟

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

ای بی‌خبر از گریهٔ خونین‌جگری چند

باز آی، که در پای تو ریزم گهری چند

سوز دل عشاق چه دانند که چونست

بگریخته از داغِ بلا بی‌جگری چند

چون لاله به داغ دل و خوناب جگر باش

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

رفت آنکه به وصل تو مرا دسترسی بود

وین دلشده در خیل سگان تو کسی بود

آن غمزه به خون دل ما چشم سیه کرد

ور نه به کمند تو گرفتار بسی بود

آمد گل و هر مرغ هوای چمنی کرد

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

زلف تو سراسر شکن و تاب نماید

لعل تو لبالب شکر ناب نماید

چشم تو محالست که بر حال من افتد

بختم مگر این واقعه در خواب نماید

طراری آن طره ز رخسار تو پیداست

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

بر بوی تو هر روز به گشت چمن آیم

گریان به تماشاگه سرو و سمن آیم

چون غنچه دلی دارم از اندوه تو پر خون

عیبم مکن ار چاکزده پیرهن آیم

درمانده شد از ناله من خلق، که هر روز

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

ما جان بتمنای تو در بیم نهادیم

چون تیغ کشیدی، سر تسلیم نهادیم

پیکان تو چون از دل مجروح کشیدیم

صد بوسه بر آن از پی تعظیم نهادیم

ز استاد ازل عشق بتان یاد گرفتیم

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

تا خط تو برطرف مه آورد شبیخون

از دیده روانست به هر نیم شبی خون

خطی است به خون گل سیراب نوشته

آن سبزه نو رسته بر آن عارض گلگون

سنگی که زدی بر سر ما بیجهتی نیست

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

بر طرف مهت غالیه خم به خم است این

یا بر ورق لاله ز سنبل رقم است این؟

گفتی که: فلان هم ز سگانست در این کوی

ای من سگ کوی تو، چه لطف و کرم است این

عمری به سر این مرحله پیمودم و آخر

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸ - استقبال از سعدی

 

ای دیده بسی فتنه ز بالای تو دیده

صد گونه بلا از سر زلف تو کشیده

تا اشک، غبار از ره او باز نشاند

بسیار دویده است و به گردش نرسیده

دیوانه شده عقل در آن دم که به شوخی

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶ - استقبال از کمال خجندی

 

تا دل به غم عشق گرفتار نیابی

در خیل سگان در او بار نیابی

گر باز شکافی دل صد پاره ما را

صد داغ بلا یابی و آزار نیابی

گر همچو صبا عرصه آفاق بگردی

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

ای بی خبر از سوز دل و داغ نهانی

ما قصه خود با تو بگفتیم، تو دانی

دل مینگرد سوی تو، جان میرود از دست

داریم از اینروی بسی دل نگرانی

ای شمع، که ما را به سخن شیفته کردی

[...]

امیر شاهی
 
 
sunny dark_mode