گنجور

 
امیر شاهی

ما جان بتمنای تو در بیم نهادیم

چون تیغ کشیدی، سر تسلیم نهادیم

پیکان تو چون از دل مجروح کشیدیم

صد بوسه بر آن از پی تعظیم نهادیم

ز استاد ازل عشق بتان یاد گرفتیم

انگشت چو بر تخته تعلیم نهادیم

از فکر جهان فارغ و آزاد نشستیم

تا پای در این ورطه پر بیم نهادیم

هر چند دونیم است ز هجرت دل شاهی

باز آی که ما جمله به یک نیم نهادیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شاهدی

بر خاک رهت ما سر تسلیم نهادیم

در عشق قدم از ره تعلیم نهادیم

در اوج شرف راست چو شکل الف آمد

از قد تو شکلی که به تقویم نهادیم

در عشق تو ما از سر و جان جمله گذشتیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه