گنجور

 
امیر شاهی

امروز نسیم سحری بوی دگر داشت

گویی گذر از خاک سر کوی دگر داشت

ما یکدل و یکروی چنین، وان گل رعنا

افسوس که از هر طرفی روی دگر داشت

دی مردم از آن ذوق که در گفتن دشنام

با ماش سخن بود و نظر سوی دگر داشت

خوش وقت کسی موسم نوروز، که چون گل

هر روز سر آب و لب جوی دگر داشت

شاهی به تماشای مه عید نیامد

بیچاره نظر در خم ابروی دگر داشت