گنجور

 
امیر شاهی

امروز نسیم سحری بوی دگر داشت

گویی گذر از خاک سر کوی دگر داشت

ما یکدل و یکروی چنین، وان گل رعنا

افسوس که از هر طرفی روی دگر داشت

دی مردم از آن ذوق که در گفتن دشنام

با ماش سخن بود و نظر سوی دگر داشت

خوش وقت کسی موسم نوروز، که چون گل

هر روز سر آب و لب جوی دگر داشت

شاهی به تماشای مه عید نیامد

بیچاره نظر در خم ابروی دگر داشت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شاهدی

امروز ز نو دلبر ما خوی دگر داشت

ما واله و او روی و نظر سوی دگر داشت

گفتم که کنم نسبت آن زلف به عنبر

آورد صبا نکهت آن بوی دگر داشت

خلق نگران رخ او کشته ز هر سو

[...]

میلی

هر لحظه دلم شکوه ز بدخوی دگر داشت

هر دم غم دیگر ز جفاجوی دگر داشت

دور از تو دل بوالهوس از بهر فریبم

هر دم به میان حرف پریروی دگر داشت

میخواره من دوش کجا بود که هر دم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه