چشم تو برانداخت به می، خانه ما را
بگشود به رندی در میخانه ما را
از دیده و دل چند خورم خون خود، آخر
سنگی بزن این ساغر و پیمانه ما را
گر بگذری ای باد بدان زلف چو زنجیر
زنهار بپرسی دل دیوانه ما را
هر شب من و اندوه تو و گوشه محنت
کاقبال نداند ره کاشانه ما را
آن بخت نداریم که یک شب مه رویت
روشن کند این کلبه ویرانه ما را
حقا که به افسون دگرش خواب نیاید
هرکس که شبی بشنود افسانه ما را
از تاب غمت سوخت به حسرت دل شاهی
ای شمع تو آتش زده پروانه ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره غم و دلتنگی شاعر است که تحت تأثیر محبوبش قرار دارد. شاعر به میخانه اشاره میکند که نشاندهنده جایی برای فرار از غمهاست و از محبوب میخواهد که به یاد او بیفتد. او از درد و رنجی که ناشی از جدایی است صحبت میکند و به کمبود خوشبختی اشاره میکند. همچنین، شاعر از حسرت و سوختن به خاطر عشق سخن میگوید، به طوری که معشوقش به خواب نمیرود و او را در غم خود میسوزاند. به طور کلی، شعر نمایانگر احساسات عمیق عاشقانه و اندوه ناشی از دوری است.
هوش مصنوعی: چشم تو با نگاهش قدرتی دارد که در را به روی خانه ما باز کرد و با شیطنت و زیرکی، ما را به میخانه دعوت نمود.
هوش مصنوعی: چقدر باید از درد و رنج خود بگویم و خود را غمگین کنم، کاش کسی به من رحم کند و نگذاری به اشک ریختن ادامه دهم.
هوش مصنوعی: اگر ای باد به آن زلفی که همچون زنجیر است بگذری، خواهش میکنم از تو بپرسی حال دل دیوانه ما را.
هوش مصنوعی: هر شب، من و غم تو در کنار هم هستیم و هیچ کس از سرنوشت و وضعیت ما خبر ندارد.
هوش مصنوعی: ما شانس نداریم که یک شب چهره زیبایت روشنایی ببخشد به این کلبه خراب و ویران ما.
هوش مصنوعی: واقعاً هر کسی که شب قصه ما را بشنود، دیگر نمیتواند خوابش ببرد و تحت تأثیر جذابیت آن قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: غم تو مانند آتش ما را سوزانده و دل شاهی را به حسرت و اندوه انداخته است. ای شمع، تو به پروانه ما نور و حرارت دادی و ما را به شعله درآوردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از باد مکش طره جانانه ما را
زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را
آن شمع چگل گو که برقص آرد و پرواز
این سوخته دلهای چو پروانه ما را
کردند زیان آنکه به صد گنج فریدون
[...]
کردی ز غم آباد چو کاشانۀ ما را
بازآ و ببین مونس هم خانه ما را
مگذار که ویرانه شود از غم هجران
آباد چو کردی دل ویرانه ما را
زلف تو چه حاجت که بیارد همه زنجیر
[...]
خوش آنکه بپرسی دل دیوانه ما را
آباد کنی گوشه ویرانه ما را
با آنکه بپرسیدن ما آمده، مردیم
کآیا زکه پرسیده ره خانه ما را
با غیر نشینی و فرستی ز پی ما
[...]
مآشوب صبا طره جانانه ما را
زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را
اورنگ زمین داغ نگین بی کلهی تاج
جم رشک برد حشمت شاهانه ما را
دل شد پی زاهد بچه آه که تقدیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.